یکم
محرم است و کشورهای شیعی یا شیعه دار مشغول عزا داری اند.
**
دوم
هزار و چهارصد و چند سال پیش جنگی میان دو گروه از همسایگان عرب سامی نژاد ما در صحرای کربلا درگرفت که در این جنگ سپاهیان خلیفه وقت یزیدبر نیروی اندک حسین فرزند علی ابن ابیطالب پیروز شدند و نوشته اند شقاوت زیادی به خرج داده اند.در جنگها و کشتارها نقل و نبات پخش نمی کنند از آنزمان تا امروز هزاران بار جنگها و کشتارهای وحشیانه تر صورت گرفته و میگیرد و شقاوتهای جنگ کربلا و کشتار حسین فرزند علی و خانواده و نزدیکانش البته دردناک و تراژیک است
سوم
یزید پسر معاویه خلیفه وقت بود و امام حسین فرزند آخرین خلیفه مسلمانان.اینکه حسین فرزند علی، امام بود یا نه برای شیعیان معتقدش،واضح است که امام بود وامامت حق او بود.برای من این مسئله روشن نیست یعنی در حقیقت روشن است.نمیدانم خود حسین چه فکر میکرد ولی من:
- گفته های آخوندهای شیعه از خوب تا بد از عمامه دار یا کراواتی را قبول ندارم. قبول ندارم و با تحقیق میدانم آنها دروغ میگویند و تاریخ آخوند ساخته ما اقیانوسی از دروغ و خرافه بیش نیست باید انرا یکسره بقول ملاها به مبرز ریخت وسیفون را کشید.
- من نمیدانم خود آن شهید بزرگوار چه در باره خود فکر میکرد.قبول داشت امام است و از غیب حمایت میشود یا نه؟ ولی من معتقدم امام حسین واقعی با معیارهای روزگار خود( و نه این روزگار و معیارهایش) انسان شجاع و خوبی بود ولی این امام حسین کنونی از همان قرن دوم هجری ساخته تمام و کمال آخوندهاست و نیز مقوله امامت او و یک اقیانوس چیزهائی که به او نسبت میدهند یاوه است و واقعیت ندارد.
- متاسفانه این سند که میخواهم به آن اشاره کنم در دسترس من نیست (اگر کسی دارد برای من بفرستد) ولی یادم هست سالها قبل در نشریه دبیره سندی از راهبان مسیحی مستقر در سوریه (که وقایع را در دفترهای خود در خلوت صومعه ها ثبت میکردند) معاصر امام حسین بودند نشر شده بود که نشان میداد در آن روزگار این جنگ واقعه ای کوچک در میان جنگها و کشتارهای متعدد آنزمان بوده و چندان انعکاسی نداشته و در طول هزار و چند صد سال آخوندها موفق شده اند امام حسین واقعی را تبدیل به امام حسین کنونی بکنند.
تاریخ حقیقی به روشنی میگوید که بجز اولین و دومین وسومین امام شیعه که بنا بر شرایط سیاسی اهل شمشیر بودند سایر امامان در صلح و آرامش و در سازگاری با حکومتهای وقت روزگار گذراندند و اهل جنگ وستیز نبودند. امام چهارم پس از کشتار مدینه و ... توسط یزید با او قرارداد امضا کرد امام حسن خلافت معاویه را پذیرفت ، امام صادق با خلفای عباسی رفت و آمد داشت و لقب صادق را فکر میکنم خلیفه منصور به او داده بود و بر این منوال. اینها بنظر من بد نیست انها در زمان خود مشکلات خود و جامعه را میدانستند و آنطور که می فهمیدند رفتار میکردند.
آنان که اهل جنگ و ستیز بودند شاخه های دیگر مثل شیعیان زیدی و اسماعیل و.. بودند و ماجرای مبارزات امامان شیعه که اکثرا انسانهای خوشنام و محبوب و اهل مدارا و بخشنده ای بودند ساخته آخوندهاست.آخوندها ساختند و ماهم باور کردیم ودر یک اقیانوس دروغ و جهل اسیر شدیم. در این زمینه بجاست اگر مشتاق دانستن هستیم اثر استاد احمد الکاتب تاریخ سیاسی شیعه را حتما بخوانیم.در روی سایت دریچه لینک این کتاب ارزشمند وجود دارد.
چهارم
امام حسین در این زمینه مقصر نیست او کارش را کرد و رفت ولی بعد از او اخوندها موفق شده اند حسن فرزند علی را تبدیل به یک امام بکنند پس میگوئیم امام حسین. و بر این پایه موفق شده اند:
- امام حسین را از یک شخصیت تاریخی معمول و بسا در زمینه تاثیر تاریخی در ایران، پائین تر از به نظر من از بابک خرمدین و آریو برزن و خیلی های دیگر،فقط و فقط به مدد قدرت و جادوی مذهب و جهل و خرافه های مقدس مردم، تبدیل به یک اسطوره بسیار بسیار عظیم بکنند. در این اسطوره سازی، حتی اسب امام حسین و شتر خواهرش زینب را ارزشمندتر از برجسته ترین شخصیتهای تاریخ ایران یعنی کسانی امثال بابک و یعقوب و ستار و باقر و مصدق نموده اند.
بروید و از یک شیعه معمول معتقد بپرسید آیا دکتر محمد مصدق در نزد خدا ارجمند تر است یا ذوالجناح اسب امام حسین مطمئنا خواهد گفت نعل ذوالجناح به تمام تلاشهای مصدق در ملی کردن صنعت نفت میارزد.
- آخوندها موفق شده اند امام حسین را از نو بسازند و بدرون زندگی عاطفی و قلبها و احساسات مردم ببرند.
-آخوندها موفق شده اند افسار آخرت و امید میلیونها میلیون تن را و بهشت و جهنم معتقدان را به دست امام حسین بسپارند.
- آخوندها موفق شده اند امام حسین را از یک شخصیت تاریخی تبدیل به یک قدیس نموده و چنان او را از دسترس دور کنند که فقط باید او را پرستید و نباید بعنوان یک انسان به او فکر کرد
- آخوندها موفق شده اند بنیاد عقل و منطق میلیونها شیعه را چنان در برابر امام حسین ویران کنند که شمشیر و قمه به دست بگیرند و بر سر و سینه بکوبند وجهانی خلق کنند که وسعت آن چندین برابر منظومه شمسی است و ملتی که خود در طول قرنها و قرنها فلاکتهائی غم انگیز تر از عاشورا و کشتار کربلا را تجربه کرده و میکند خود را و تاریخ و فلاکت و بدبختی خود رافراموش کند و به دیگری بیندیشد.
- آخوندها موفق شده اند به مدد اهرم امام حسین بسیاری از خرابکاریهای مذهب و خود را بپوشانند و نیز به نوعی بیشعوری و بیسوادی مذهبی دامن بزنندتا به مدد امام حسین ملت حتی بیخیال سایر زوایای مذهب باشند و بخش اعظم ذهنشان را ماجرای کربلا پر کند
- آخوندها موفق شده اند ..... و بسیار بسیار موفق شده اند و بمثابه آموزگاران واقعی مردم در زمینه مذهب به مدد ماجرای کربلا گله های انسانی را آنطور که میخواهند هی هی کنان و روضه خوانان در دشتهای تاریخ بچرانند و و منجمله فارغ از توطئه استعمار و ضعفهای ملی ما به مدد همین مساله بعنوان نوعی فرهنگ سیاسی شده سرانجام سی و شش سال پیش مسند قدرت را اشغال کنند و ایران را به روزگاری بکشانند که شاهد انیم.
- آخوندها موفق شدند مساله امامت را از یک مساله در هر حال سیاسی و اجتماعی به یک مسئله ارثی و خونی تبدیل کنند و البته از مجلسی تا خمینی و از نمیدانم چه کسی در قرن دوم وسوم هجری تا رجوی پذیرفتیم « رهبری» طبعا حق خونی و ارثی امامان شیعه بوده و باید انرا از حلقوم غاصبان بیرون کشید و با این تئوری مسخره من واقعا نمیدانم اگر امامت این چنین است چرا نباید مطیع فرزندان خونی علی و فاطمه و طبعا پیامبر اسلام یعنی خمینی و خامنه ای بود و چراباید علیه آنان دست به مبارزه مسلحانه زد؟ لطفا به این مساله فکر کنیم و به آن جواب دهیم !
پنجم
قبلا هم نوشته ام باز هم تکرار میکنم. برای من:
مردم ایران به تمامه دارای احترامند و بخاطر آنان زندگی خود را مثل هزاران تن دیگر به توفان سپردم ولی بسیاری باورهای مردم برای من دارای هیچ احترامی نیست و بزبان معمول صنار نمی ارزد ،چون قرار نیست ما شعور خود را تابع مظلومیت و نفهمی فلان هموطن نا آگاه و بیسواد و یا باسواد جاهل آخوند زده بکنیم.
قبلا هم نوشته ام باز هم تاکید وتکرار میکنم.
بیرون از فرهنگ آخوندی و باورهای میلیونها مسلمان که اگر میلیاردها هم بشوند باورهای نادرستشان برای من بعنوان کسی که کوشش میکند بفهمد، هیچ ارزشی ندارد اعتقاد من این است، فارغ از مردم ، که برای تغییر درست آنها نیروی یک دولت دموکراتیک و نیرومند و حمایت فرهنگی او از اندیشمندان و گذر یکی دو نسل لازم است تا بر این اقیانوس کثافت و خرافه غلبه یابیم،عنصر اندیشمند بایدهر چه سریعتر از این دایره خرافه و خفت خارج شود.
من ، من نوعی،نیازی به جاودانه شدن . نیازی به شفاعت امامامان شیعه و مقدسین عالم،نیازی به بهشت، نیازی به بخشش خدای امام حسین و گدائی رحمت .نیازی به هیچ چیز و هیچ پیامبر و امامی ندارم من معتقدم نه تنها نیازی به شفاعت از چنین خدائی ندارم حتی معتقدم اگر چنین خدائی وجود داشت یک معذرت بسیار بزرگ به مفهوم خدا در فرهنگ پاکیزه انسانی، مفهومی که با خیر و زیبائی و محبت آمیخته است بدهکار است چون این خدای ارتجاعی براستی مفهوم متعالی خدا را مورد تطاول قرار داده و آنرا با انواع رذائل و بیرحمی ها آمیخته است و قرنهاست توده های بشری را در وحشت و هراس و جهل فرو برده است و بمثابه قطورترین زنجیر بشارت و وحشت همه را اسیر سلطه اهریمنی خود کرده است. ترس، جهل، وحشت، عذاب، شکنجه،و امثال اینها ابزارهای وجودی، بتی است که بر جهان اندیشه نسلهای ما فرمان رانده است. همین جا تاکید کنم اگر شیطان از فرمان چنین خدائی که ملایان منادیگر آنند سر برتافته باید ایمان آورد که او نخستین انقلابی تاریخ هستی ومعصومترین تهمت خورده تاریخ مذهب است و باید بیادش ستونها برپا کرد و شرح شجاعتش را سرود.
من به نوعی این ماجرای شفاعت و گناهشوئی را نوعی ننر بازی آخوندی- مذهبی و سوء استفاده از ضعفهای انسانهای هراسان مذهبی معمول میدانم
گناه کنید تا توبه کنید
توبه کنید تا شفیع لازم داشته باشید
به سوی شفیع بروید تا
بخشیده شوید
بخشیده شوید تا به بهشت بروید
و..... کار و بار ما سکه شود!
من در این رابطه میپرسم:
چه کسی این مقام را به شما داده که میخواهید منت بر سر ادمها نهاده شفیع بشوید؟! مگر در اینجا نیز همه چیز انتصابی است؟ دیگر اینکه من به آن نوع گناهانی که اکثر مومنان از آن وحشت دارند و ملایان از وجود آنها پروار و خوشحال اگر مزاحم زندگی کسی نباشد نه تنها احتیاج به شفاعت ندارم بلکه به آنها بعنوان گوشه هائی ازتجربه ها،رازها،و زیبائیهای زندگی انسانی خود افتخار میکنم پس لطفا زحمت کم کرده و به سراغ دیگری بروید.
در میان این همه قدیس و شفیع و پیامبر و امام تنها و فقط،گاهی که بیاد پدر و مادر اساطیری خود آدم و حوای عریان و نافرمان، آن یک با سیمای درخشان و مردانگی قادر و پیکیری زیباتر از ساخته های میکل آنژ،و این یک با گیسوانی تا کمرگاه و زنانگی سرشار زیبائی و جذابیت و طراوت و میافتم، آنان که سر از فرمان تافتند تا انسان باشند وآزاد باشند و بر هم بتازند و ببینند و بدانند و در پیشگاه رهبر عقیدتی کل هستی به هبوط زمینی محکوم شدند. بر آنان درود میفرستم و احساس میکنم میتوانم آنها را دوست داشته باشم و زمزمه کنم:
چه پر شکوهم من
فرزند شمایانم
پاهایم زمین را تسخیر میکند
و دستهایم اسمانها را به چرخش در خواهد آورد
من به هیچکدام از امامان و پیامبران و قدیسان نیاز ندارم و وقتی میگویم من، یعنی ما .
من نیاز به شناخت و شعور و فهم برای شستن خود از جهل و خرافه دارم و بس. در این مسیر حتی اگر خدائی جاودانه وجود داشته باشد و من انسانی فنا پذیر باشم خود را «جزئی هستی مشترک عدم و وجود در فراخنای هستی بی پایان» میدانم و سپاسگزار آن نیروئی هستم که مرا بین دو عدم لحظه ای به وجود آورد تا پهنای درخشان کهکشانها را بنگرم، با مغز خود بیندیشم، ببینم، ببویم، بچشم،حس کنم،برای آزادی بجنگم، اشتباه کنم و اشتباه خود را دریابم، بخوانم و بدانم ، درآفتابها و تاریکی ها و آبهای جهان شنا کنم ،از لذت وهم و خیالپردازی بهره ور شوم، این همه پدیده را ببینم و حیرت کنم و به اعجاب ایم، متناقض شوم،مومن و کافر شوم، لذت بوسیدن لبان و طعم پستانهای زنی راکه انسان است ولی نه مثل من و لذت کامجوئی را دریابم و خود را در درون او برویانم وشاهد اعجاز او وخود باشم هنگام که هردو در وجودی واحد قد میکشیم، بترسم ،شجاع باشم ،صدای بادها را بشنوم،میوه ها و علفها را بچشم حیوانات را ببینم ودر پایان بفهمم که درخت و گیاه و حیوان برادران و خواهران و اقوام منند و جنس من با دورترین کهکشانها یکی است و در تاریکی شب وقتی تنهایم نام خورشیدها و کهکشانها را بر زبان آورم و احساس کنم تنها نیستم،از جوانی عبور کنم وافقهای مرموز و خسته و لذت بخش پیری را بسپرم وپس از چندی چشم بر هم نهم وسپاسگزار و خسته بیارامم و به عدم باز گردم .
در این مسیر و در آغاز بازگشت به عدم، مطمئنا آخرین کلام من نه درخواست شفاعت از مقدسین ! بل سپاس از هستی است چون من خود جزئی از اویم و سرشار اعتماد و ایمان به این هستی بی پایان و نه خرافه های مشتی ملای گندیده که نجاسات خود را بعنوان خدا بر هفت اسمان مالیده اند و جهان درونی میلیونها تن را از گند و عفونت پر کرده اند.
من اینهار ا میخواهم و میلیونها چون این را. اگر هستی به من میگفت تو به دنیا میائی تا یک سیب را ببینی و یک مورچه را که از درخت بالا میرود و بعد باید بمیری حتما قبول میکردم . من این چنین جهان را باور دارم و سر برشانه اش نهاده ام.
آن خدائی که شوم من چاکرش
دستکش بوسم بمالم پایکش
وقت خواب آیم بیاندازم براش
رختخواب و صاف سازم متکاش
سر گذارم روی کتفش کاندر آن
غرق گردش صد هزاران کهکشان
بی هراس و ترس بوسم روی او
اندکی بازی کنم با موی او
آنکه من را داد در دشت وجود
خلعت هستی و امکان شهود
چون رفیقی سرکنم با او به درد
قصه از شبهای تلخ و تار و سرد
بانگ الحمد من، بر سجاده نیست
جز ز بوس یار وجام باده نیست
ای خوشا مستی ویا رب یا ربی
چشم بسته لب نهاده بر لبی
آنکه در لبهای گلگون زنان
مستتر فرمود لبهای جهان
زین سبب من بوسه با لبهای یار
میزنم بر هستی آن کردگار
آنکه درچشمان هر جانانه ای
کرده پنهان گوشه ی میخانه ای
آنکه پیش از عاشقان عشق آفرید
کرد در هر ذره ای آنرا پدید
تا برقصد کهکشان در کهکشان
این جهان از جاودان تا جاودان
آنکه هستی نی زاو، هستی هموست
هر بلندی اوست هر پستی هموست
[زندگی را دوست دارم چونکه اوست
مرگ را هم،چون تنم انداخت پوست
چون برآید بالهای جان من
بی نهایت، میشود کیهان من]
آنکه هرکو، هرچه باشد جمله او
هم سکوت هستی و هم های و هو
(از مثنوی گربه نامه)
من اینها را نیازمندم ،این را، و نیاز به هیچ امام و پیامبر وشفاعتی ندارم تا عمری در جهل و خرافه زندگی کنم و با ترس و سودای جاودانگی و اینکه سیدی عرب تبار شفاعت مرا بکند چشم بر هم بگذارم
قبلا هم نوشته ام
امام حسین سیدی شجاع ومحترم است وهرگز نباید به او بی احترامی کرد ولی در این معرکه عظیم تاریخی که آخوندها بر پا کرده اند میپرسم:
ما میتوانیم باز هم باورهای خود را حفظ کنیم ولی واقعیت تاریخ اگر چه قرنها پوشانده شود خود را اندک اندک می نمایاند. در زمان حکومت پدران هر دو طرف( امام حسین و خلیفه یزید)، یعنی خلافت امام علی و نیز حکومت جبارانه معاویه این حقیقت در کوره آزموده شده بود وایران باج و خراجگزار هر دو امام و خلیفه عادل و جابر بود و هویت فرهنگی و تاریخی اش پایمال امپراطوری اسلامی بود. می توانیم فارغ از دنیای باورهای مذهبی بطور جدی به این مساله بیندیشیم که در سرنوشت ایران در معرکه جنگ میان آل علی و آل معاویه چیزی نصیب ایران و ایرانیان نمیشود، اگر باور نداریم تاریخ و اسناد تاریخی پیش روی ماست برویم و بخوانیم و بدانیم. عاشورای سال شصت و یک هجری در رابطه با فرهنگ مذهبی مردم و تاریخ مذهب و بخصوص شیعیان قرار دارد، جنگی است میان دو گروه از مسلمانان غیر ایرانی، جنگی است میان دو جناح از مسلمانان ( خاندان علی و خاندان معاویه، امام حسین امام گروهی از مسلمانان و خلیفه یزید ، خلیفه بخشی از مسلمانان و امپراطور قلمرو اسلامی در سال 61 هجری) که بدون تردید هر کدام که پیروز می شدند در سرنوشت ایران بزنجیر کشیده شده تغییری حاصل نمی شد، یعنی:
* ارتش اسلام ایران را تخلیه نمیکرد،
*ممنوعیت زبان پارسی لغو نمی شد،
*مالیاتها و جزیه ها برداشته نمی شد،
*آتشکده ها فروزان نمیشد،
* آئین کهن زرتشت باز نمی گشت
*میکده ها گشوده نمیشد،
*ممنوعیت موسیقی لغو نمیشد،
*حجاب و برقع لغو نمیشد
*برده ساختن ایرانیان و فروختنشان ممنوع نمی گشت
* زنان و کودکان اسیر به سرزمین خود باز نمی گشتند
مطمئنا هیچکدام از اینها اتفاق نمی افتاد زیرا در دوران سرور امامان شیعه علی اتفاق نیفتاد.هیچگاه اتفاق نیفتاد و نخواهد افتاد. آئین تحمیل شده به ایرانیان:
تا در قالب تحمیلی خارجی بود، ودر آغاز حمله به ایران خود را نشان میداد جز غارت و سرکوب و فرهنگ کوبی وبردگی و بدبختی برای ایران و ایرانی و به گند کشیدن و نابودی زیبائیهای ملتی هزار و پانصد ساله چیزی به ارمغان نیاورد.
این ائین چون تبدیل به عنصری درونی شد ،وبدون تعارف، این ائین و دین چون ازکمابیش از صافی فرهنگ ایرانیان گذشت اگر چه قابل تحمل تر شد،و تبدیل به عنصر درونی و فرهنگی گردید، چه در قالب شیعه قبل از قرن نهم هجری و چه در قالب شیعه دولتی پس از صفویه، جز جهل و خرافه و بدبختی و ترس و وحشت و فلاکت برای ما به ارمغان نیاورده است.آئینی که در وجه غالبش با رسم و مرام خمینی و خامنه ای روبروئیم و در وجه مغلوبش با خرافات و ترهاتی کسانی که اگر چه ادعای آزادی و عدالت دارند اسیر همان استفراغات و خرافات آخوند ساخته اند و در مرداب خشک دستاوردهای احمقانه و خود خواهانه خود گیر کرده اند. برویم و به این بیندیشیم.منصفانه بیندیشیم.
من بعنوان یک انسان که انسان و زمین را به رسمینت میشناسد عرب و فارس و ترک و لر و کرد و اسیائی و اروپائی و امریکائی برایم معنای انسان را تداعی میکند ولی در آخرین بار در سال 1998 میلادی در آخرین دیدار از عراق برای شرکت در جلسه شورای ملی مقاومت موقعی که منشی شورا مرا برای سفر به کربلا و زیارت امام حسین فراخواند عذر خواستم و نرفتم. زیرا بدون اینکه انکار کنم تصویر امام حسین بعنوان یک علوی شجاع در ضمیر من تصویری مثبت و زیباست ولی نیازی به زیارت او و ذخیره شفاعت برای آخرت در خود نمی یافتم و نرفتم. بقول شمس تبریزی. (نقل و برداشت به مضمون) چون پوزش خواهی دربرابر خود زانو بزن و از خویشتن لطمه دیده خود پوزش طلب و نه هیچکس دیگر
با آرزوی اینکه همه بدانیم و خود را برکشیم و نهراسیم و شخصیتهای تاریخی را درست ببینیم وبشناسیم و بطور واقعی به آنها احترام بگذاریم
اسماعیل وفا یغمائی
جمعه اول آبان نود چهار خورشیدی
نه محرم 1437 هجری
23 اکتبر 2015 میلادی
--------------------------------------