اسماعیل وفا
پیش از انکه فرود آید
چون شهابی
تا ظلمات را بسوزاند
وپیش از آنکه فراز آید
چون خورشیدی
تا جهانی را در نور شستشو دهد
پیش از انکه پرچمش را بر افرازد
و دولتش را بنا نهد
باید در ما فراز و فرود اید
تا بشوید و بسوزد
باید در ما طلوع کند
در تک تک ما،
که آزادی
نه کیسه زری است
که شهریاری میان گدایان
یا کیکی که مادری میان کودکان
یا کشکولی لبریز غذای شب مانده
که مرادی میان مریدان تقسیم کند
پیش از آزادی
باید آزاد شویم
باید آزاد شویم
باید آزاد شویم
از این همه زنجیر
از این همه زندان ودژ
از این همه دروغ و هراس
و جهل و خرافه و خفت و خفقان آذین شده
پیرامون سرها و چشمها و قلبهایمان
آه چه آسان سخن از آزادی می گوئیم
و بر خاک می کشیم در پی خویش
این همه زنجیر را
این همه خفت و هراس را
این همه زندان را
این همه زندانبان را،
چه یاوه سخن می گوئیم از آزادی.....
سوم مه دو هزار و نه