تا ترا بیابم دخترک کوچک
اسماعیل وفا یغمایی
تا ترا بیابم دخترک کوچک
برای نوه نازنین ام سیمین
اسماعیل وفا یغمائی
ترجمه به انگلیسی امیر وفا یغمائی
در جستجوی جاودانگی نیستم
که عدم نیز در پهنه ی وجود معنا می یابد
بی آنکه من نگران بودن و نابودن خویش باشم
که وجود بوده است و خواهد بود
در اطوار بی آغاز و پایانش
فارغ از مضحکه بهشت وهراس دوزخ
و رسولانی که از زمان شکست خورده اند
تا خدا از کسوف به در آید
بی این همه حائلهای هایل تاریک و خونین
که بی وجود
عدم نیز کرشمه تاریک خود را
تماشاگری نخواهد یافت.
***
خسته از تاریکی و خنجر
در جستجوی جاودانگی نیستم
که دیریست بر این باورم
که جاودانگی آشیانی در خور انسان نیست
بل انسان برآمده از انسانیت
اگر چه تنها و طرد شده وغمگین
فراتر، و پناهگاه جاودانگی است
اما چه بسا راهها و روزها
و شبهای بی شراره
تا در آستانه سالخوردگی
در تقاطع راهی که دو سوی جهان را
به هم پیوند میدهد
دور از آن نخلستان و آن آفتاب
بر لبه دریای دور دست
ترا بیابم دخترک کوچک من
ودست کوچک تو بر دست بزرگ من
وچشمان روشن تو
در چشمان غبار آلود من
اعجاز جهان را به من یاد آور شود
در معجزه ی بودن تو ولبخندت
در کنار پرنده و نسیم و سیب و خورشید
واگر چه هنوز سخن نمیگوئی
با من زمزمه می کنی با لبان و زبان و دهان کوچکت
با آواگری های مبهم نخستین ات
چون آواهای مبهم و ناشناس جهان،
چون آواگریهای نسیم نیمه شب آن کوه در گذر باد
و آوا گریهای خاموش ماهتاب جلیل بر بامهای دهکده
و آوا گریهای مرغ شب بر شاخه های نخل
و.....
که:
- در من تکرار میشوی بابا بزرگ پیر من!
این بار در برآمدنی، طلوعی،شکفتنی دیگر
در هیئت طفلی، دخترکی، بانوئی زیبا که منم
که من خواهم بود
نیمی آفتاب کویر و نخلستان نجیب و گمشده تو
ونیمی دریای سرد و پاکیزه شمال جهان
در جهانی که روشن تر خواهد بود
روشن تر از جهان تو
بابا بزرگ پیر من
بابا بزرگ پیر من که منی
بابا بزرگ پیر من که توآم.....
24/اکتبر/2019
Until I can find you little girl
For my wonderful granddaughter Simin
Esmail vafa Yaghmai
I don’t seek immortality
Because absence gets its true meaning tougher with existence
Without being worried about my existence or absence....
Existence have always existed and will exist.
With its non- beginning and non- ending properties
Without the ridiculous notion of paradise and the fear of hell
And the prophets who have been defeated by the time
So that god can enter from the eclipse
Without all these dark and bloody obstacles
Because without existence
Non-existence will not find anyone who will glance at its dance in the darkness.
Tired of the darkness and being stabbed
I don’t seek immortality
But I believe that immortality is not fit for human beings
Humans are raised from humanity
Although lonely and rejected and sad
Their refuge is immortality
After all these hopeless roads, days and nights
At the brink of aging
At the intersection of a road that binds two universes together
Away from that sun and the forest of palm trees
I find you my little girl
And your small hand on my big hand
And your bright eyes on my misty eyes
Reminds me of the miracle of the world
The miracle of your existence and your laughter
Next to the bird, the breeze, the apple and the sun
Although you don’t talk yet
You whisper to me with your small mouth, tongue and lips
With your first obscure sounds
Like the unknown sounds of the universe
Like the sounds of that midnight breeze in that mountain
And the silent moans of the moonlight in the rooftops of the village
And the sounds of the crying night birds on the branches of the palm trees
and...
- You repeat in me my old grandpa!
This time in rising
You are the sunrise such as a flowering
As a small child, a baby girl, a lady
Beautiful as I am
That I will be
Half the desert sun and the palm forest
The other half the cold and fresh ocean of the north
The universe
A universe that will be brighter
Brighter than your universe
My old grandpa
My old grandpa that is me
My old grandpa that I am you...
24th October 2019
منبع:پژواک ایران