در چند روز گذشته مقالات و نوشته ها و سروده هائی چند، چند تن از پناهندگان و فعالان سیاسی، و منجمله مرا با مقالات و نوشته هائی مثل مقالاتی در لینکهای زیر:
نواخته اند.
دست مریزاد! و امیدوارم بیشتر بنویسید و تازه ای در اینها نیست تکرار مکررات و وردها و دم گرفتنهای به تکراری است که مطمئنم دیگرحتی خود ورد خوانان را هم راضی نمیکند.من فکر میکنم پاسخهای مربوط به خودم را که شامل دوستان مورد حمله قرار گرفته هم میشود قبلا در چند نوشته منجمله این نوشته ها
*ترس سیاسی اسماعیل وفا یغمائی
داده ام بنابراین ضرورتی برای جواب نیست. کسانی که فرصت و حوصله دارند میتوانند مقالات نویسندگان محترم را بخوانند و خود قضاوت کنند .فقط دو نکته را اشاره میکنم و میگذرم.
اول اینکه دانستم نوشته های در عمق دلسوزانه امثال دکتر قصیم و من و دیگران هیچ تاثیری در تغییر سنت حاکم بر دستگاهی که خودشان آلترناتیوش مینامند ندارد و این کاروان با کاروانسالاری آن بزرگوار غایب از نظر همچنان میتازد تا به جائی که فقط خودش میداند و به نظر من پرتگاه نهائی برسد. گویا فرخی یزدی درست فرموده دیوانه ای که لذت دیوانگی چشید با صد هزار سلسله عاقل نمیشود دوم اینکه از خواندن نوشته ها و سایر چیزها و درنگی بر چند و چون نویسندگان آشنا و نا آشنا تنها میتوانم اگر باور کنند بگویم، جدا برای شما و آنچه نوشته اید متاسفم و غمگین. متاسف برای آنچه دارد اتفاق میافتد و غمگین برای جنبشی که روزگاری ضربان دلهای بسیاران بود و امروز مدافعانش شماها هستید شماها و قلمهائی که مانند شتر به خراس بسته شده عصاری فقط در دایره ای که طناب عصار اجازه میدهد میچرخد، و سنگ سنگین عصاری را بر دانه ها میچرخاند، بی توجه به آنکه آنچه از زیر سنگ حضرت عصار میلیزد و ومیچکد روغن نیست که خون و اشک است خون و اشک سه نسل....
هشت می 2014
اسماعیل وفا یغمائی