PEZHVAKEIRAN.COM سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن
 

سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن
اسماعيل نوری‌علا

ای کاش يک صدم اين انرژی که بوسيله روشنفکران ظاهراً سکولار برای مبهم کردن و به عقب راندن سکولاريسم صرف می شود مصروف مطرح کردن و گستراندن معنای واقعی سکولاريسم در ميان مردم می شد. اين به نفع هر آزاد انديش، نوانديش، و کثرت طلبی است. و روشنفکر متمدن نمی تواند بر سر شاخ دموکراسی و مدرنيسم بنشيند و بن سکولار آنها را قطع کند. بنظر من، همين نکته گوهر تراژدی اصلی جامعهء کنونی روشنفکری ما است.

esmail@nooriala.com 

      مشکل ما دربارهء معنا و مفهم و ريشه و جايگاه و کارکرد فکر راه ندادن مذاهب و ايدئولوژی ها به حوزهء اقتدار حکومتی، که از آن با اصطلاح «سکولاريسم» ياد می کنيم، با کسانی که يا بواقعيت بحث توجه نمی کنند و يا خود را در مورد آن به کوچهء علی چپ می زنند، يکی دو تا نيست. گوئی تعمدی در کار است تا با 1) نسبت دادن اموری نامربوط به سکولاريسم يا 2) ايجاد مقابله بين سکولاريسم و ساير پديده های مدرنی همچون دموکراسی و کثرت گرائی، و يا 3) يکی کردن سکولاريسم با لامذهبی و ضديت با دين و باور مردم، زمينه را برای جانيافتادن و کنار گذاشتن فکر سکولاريسم در جامعهء ايران امروز فراهم کنند.

      در نتيجه، طرفداران راستين تعريف ساده و دو دوتا چهارتای سکولاريسم، علاوه بر صرف انرژی برای توضيح اينکه سکولاريسم شامل چه چيزهائی می شود، انرژی بسيار بيشتری را بايد مصروف اين توضيح کنند که سکولاريسم بمعنای چه چيزهائی نيست و آنها که سکولاريسم را معادل پديده های ديگر يا متضاد آنها قرار می دهند يا ناآگاهند، يا بی اطلاع و يا مغرض.

      اينگونه اشخاص در اين زمينه آنقدر می تازند تا بالاخره مفهومی ساده و خردپذير به صورت پديده ای پيچيده جلوه کند. آنگاه، حکميانه سر تکان می دهند و  می گويند که «جامعهء ما هنوز برای پذيرش امری چنين معمائی آماده نيست»؛ يا مشفقانه اظهار دارند که «در جامعه ای کثرت گرا دينداران و سکولارها نبايد در کار هم دخالت کنند»؛ آنگونه که انگار سکولاريسم هم چيزی همرديف دينداری يا بی دينی است و همدوش آنها قرار می گيرد.

      جبههء ديگری هم در برابر فکر سکولار ساخته شده که بر بنياد طرح مسئلهء اولويت ها کار می کند و به اين بحث می پردازد که آيا، مثلاً، سکولاريسم بر دموکراسی اولويت دارد؟ و به اين پرسش پاسخ منفی می دهد. يا می پرسد که، در مبارزه برای ساختن جامعه ای امروزی، آيا اولويت آن است که «حقوق بشر» را بچسبيم يا سکولاريسم را؟ و در پاسخ به اولويت خواستاری حقوق بشر رأی می دهد.

      لذا، اجازه دهيد که اين هفته، بی آنکه بخواهم کارآگانه به دنبال دلايل و غرض ها و مرض های درگير در اين گفتگوها باشم، به برخی از اينگونه ابهام آفرينی ها بپردازم و نيز برای آغاز اين کار برخی از بديهيات نظری را نيز برای چندمين بار توضيح دهم:

      1. «حکومت» پديده ای اجتماعی است که گردانندگانش ـ چه از جانب مردم تعيين شده باشند و چه خود زمام امور را بصور مختلف در دست گرفته باشند ـ دارای بازوی زور و تحميل و فشار و سرکوب است. انديشهء مبتنی بر دموکراسی می گويد که، برای رسيدن به آزادی و رفاه و آسايش، حکومت و بازوی مقتدر آن بايد از آن همهء مردم باشد و بوسيلهء منتخبين مردم و بر اساس قوانين و مقرراتی که آنها وضع می کنند اداره شود و کارگزاران آن هم بايد همهء مردم را به يک چشم نگاه کنند.

      2. سکولاريسم اما می گويد رسيدن به چنين ساختار دموکراتيکی ميسر نخواهد بود اگر، از همان ابتدا، نکوشيم تا از دسترسی کسانی بر ماشين مقتدر حکومت جلوگيری کنيم که، بر اساس عقايدشان، جامعه را به خودی و غير خودی تقسيم کرده و بر له بخشی از جامعه عليه بقيهء آن تبعيض قائل می شوند. به عبارت ديگر، يکی از شرايط رسيدن به دموکراسی آن است که صاحبان عقايد جداساز و تبعيض آفرين از حوزهء حکومت دور نگاه داشته شوند.

      3. به اين دلايل، امروزه طرفداران «سکولاريسم» جدائی مذهب و ايدئولوژی از حکومت را بعنوان «شرط اوليه» ی رسيدن به دموکراسی توصيه می کنند. بطوری که مشاهده می شود، در اينجا بحث در داشتن گزينه های مختلف و اختيار تعيين اولويت هائی اجرائی در ميان آنها نيست؛ بلکه بحث در اين است که يک پديده «شرط لازم» برای ظهور پديده ای ديگر می شود. برقراری سکولاريسم «شرط لازم» برای برقراری دموکراسی است.

      4. اما، از آنجا که تحقق دموکراسی به برقراری «شرايط ديگر» ی نيز وابسته است،هرگز نمی توان باور داشت که برقراری سکولاريسم «شرط کافی» برای رسيدن به دموکراسی هم هست. اما بحث درمورد سکولاريسم به آن «شرايط ديگز» ربط ندارد و در مورد «شرايط ديگر تحقق دموکراسی» می توان جداگانه بحث کرد.

      5. سکولاريسم با دين و مذهب و ايدئولوژی کسی «سر مخالفت ندارد» و «نمی خواهد»، جز تبعيض سياسی و دينی و عقيدتی، هيچ پديده ديگری را از ساحت جامعه براندازد. يعنی، برانداختن پديده های نابهنجار ديگر اجتماعی بر عهدهء سکولاريسم نيست. سکولاريسم نه عهده دار برانداختن اختلافات طبقاتی است و نه مسئوول برافکندن خرافات. نه عليه مذهب است و نه بر له آن. بعبارت ديگر، سکولاريسم همچون فيلتری عمل می کند که قرار است فقط از ورود عقايد تبعيض آفرين به داخل حوزهء حکومت جلوگيری کند. همين. بقيهء «اصلاحات اجتماعی» را بايد در حوزه های نظری ديگری مورد بحث و برنامه ريزی قرار داد.

      6. آنها که از «سکولارها» در برابر «دينداران يا مذهبيون» سخن می گويند مرتکب اين اشتباه می شوند که سکولاريسم و دين را در «حوزهء زندگی اجتماعی» به مقابله با هم می کشانند. حال آنکه سکولاريسم فقط با «ورود مذهب به حوزهء حکومت سياسی» مخالف است و نه با خود مذهب. به همين دليل پديده ای به نام «ديندار سکولار» و يا «سکولار ديندار» حکم موجودی دوگانه را پيدا نمی کند و جمع اضداد محسوب نمی شود.

      7. اين درست است که برخی از سکولارها ممکن است با دين و مذهب مخالف باشند و آنها را مجموعه هائی از خرافات بدانند و عليه شان بنويسند و سخن بگويند. اما مخالفت اين اشخاص ربطی به سکولار بودن شان ندارد و به جهان بينی و طرز نگاه شان ـ بخصوص به لحاظ فلسفهء اجتماعی و تاريخی ـ مربوط می شود. يعنی مخالفت با دين يا مذهب لزوماً کسی را سکولار نمی کند اما مخالفت با ورود مذهب به حوزهء حکومت مسلماً شخص را هويتی سکولار می بخشد. در آفرينش اين سوء تفاهم مذهبی ها همانقدر مقصرند که بسياری از خود سکولارهائی که خيال می کنند برای سکولار بودن بايد به براندازی دين و مذهب از جامعه نيز پرداخت. سکولارهای راستين بايد با شدت و قدرت تمام در اين مورد مبارزه کرده و بکار روشنگرانه و توضيحی بپردازند.

      8. گفته می شود که سکولارها متوجه وجود قرائت های مختلف از اين نمی شوند و، لذا، دين و مذهب را پديده هائی يکپارچه می بينند و در برابر تماميت آنها سد ايجاد می کنند. اين نظر دارای جنبه ای درست و جنبه ای غلط است. سکولارهای مخالف ورود همهء قرائت های مذهبی از دين به حوزهء حکومت اند، چه اين قرائت متمايل به نوعی دموکراسی مذهبی (؟) باشدو چه نباشد. اما همين نکته نشان می دهد که سکولاريسم منکر وجود قرائت های متعدد ازيک دين معين نيست. و اتفاقاً، تمام هدف سکولاريسم ايجاد حکومتی است که کاری بکار انديشمندان و دينداران و نوانديشان و کهنه پسندان نداشته باشد و، در نتيجه، به همهء قرائت های يک مکتب انديشگی مذهبی، يا غير مذهبی، فرصت شکوفان شدن و بيان گشتن بدهد. هنگامی که رسيدن يک قرائت از دين به حکومت موجب آن می شود که هر نوع نوانديشی و تجديد نظر طلبی در حوزهء آن دين معادل ارتداد و بدعت و مستلزم تنبيه و سرکوب باشد، اين تنها سکولاريسم است که می کوشد ريشه های چنين سرکوبی را بخشکاند و به هر نوع بدعت و ارتداد و نوانديشی نيز، البته در کنار هرگونه محافظه کاری و مقاومت در مقابل تغيير، امکان حيات دهد و آزادی انتخاب راه و روش زندگی خصوصی هرکس را به خود او واگذارد.

      9. گامی پيش تر برويم. از آنجا که بنياد زندگی مدرن بر آزادی و دموکراسی گذاشته شده، و از آنجا که ـ بر حسب آنچه تا اينجا گفته شد ـ شرط رسيدن به آزادی های دموکراتيک برقراری سکولاريسم است، می توان با قاطعيت باور داشت که دموکراسی نير، همچون هر پديدهء اصالتاً مدرنی نمی تواند سکولار نباشد.

      10. در مورد واژهء «اصالتاً» بايد توضيح دهم. مخالفان سکولاريسم چنين طرح می کنند که فاشيسم و نازيسم و بلشويسم هم پديده هائی مدرن بوده اند و اين آخری حتی به صراحت ادعای سکولار بودن داشته است، اما همگی آنها منشاء برقراری تبعيض و ايجاد خودی و غيرخودی بوده اند. و لذا در جوامع مدرن نيز بين سکولاريسم و دموکراسی (مردمسالاری يا همه سالاری) رابطه ای وجود ندارد. اما، به اعتقاد من، چون نيک بنگريم هيچکدام از اين «مکاتب ايدئولوژيک» اصالتاً مدرن نيستند و صرفاً بازسازی شبه مدرن ساختارهای کهن حکومت های مذهبی و ايدئولوؤيک گذشته محسوب می شوند و اگر خود را سکولار می دانند صرفاً بدان خاطر است که خود را مذهبی نمی دانند؛ غافل از اينکه مذهب فقط نوعی از تلقی ايدئولژيک از دين است و اگر سکولاريسم را به مرحلهء جدائی ايدئولوژی از حکومت ارتقاء دهيم هيچ يک از آنان سکولار محسوب نمی شوند.

      11. اگر بخواهيم در اين مورد دقيق تر سخن بگوئيم، می توانيم براحتی توضيح دهيم که اينگونه حکومت ها تنها در استفاده از تکنولوژی و کارآمد کردن سيستم های ساختاری خود به محصولات جوامع مدرن تمايل داشته و از آن استفادهء ابزاری می کنند والا در سطح چهارچوب های نظری و پيشزمينه ها و باورهای عقيدتی هيچگونه سنخيتی با مدرنيسم ندارند. آخرين نماد و نمود يک چنين پديدهء ناهمزمان و واجد تضادهای درونی را ما ايرانيان با پيدايش حکومت اسلامی بصورتی روزمره تجربه کرده ايم؛ حکومتی که در سطح ابزار و تکنولوژی و ساختارهای سيستمی خود از سرچشمه های مادی مدرنيسم می نوشد و خود را تا حد خواستاری انرژی اتمی فربه می سازد اما در سطح نظر و عقيده و باور بر عقب افتاده ترين و خرافی ترين و ضد مدرن ترين نظريه ها و باورها تکيه دارد. اعلام داشتن اينکه حکومت اسلامی حکومتی مدرن است اما سکولار نيست و، پس، بين سکولاريسم و مدرنيزم رابطه ای علی برقرار نيست، فقط خلط مبحث و پوشاندن واقعيت است.

      12. در واقع، بحث دربارهء ارتباط سکولاريسم با مدرنيسم آنگاه معنای درست پيدا می کند که بپذيريم سکولاريسم با مبانی انديشگی مدرنيسم سر و کار دارد و نه فقط با پيشرفت های تکنولوژيک جوامع پيشرفتهء مدرنی که، بخاطر استوار بودن بر تاجر مسلکی مزمن خود، آماده اند تا تکنولوژی های خود را در اختيار حکومت های پيشامدرن و حتی ضد مدرن بگذارند. اکنون طالبان افغانستان نيز تير و کمان را زمين نهاده و به مسلسل مجهز شده است. اما اين واقعيت از آن جمع ماقبل مدرن جامعه ای مدرن را استخراج نمی کند تا بتوان انتظار داشت که در آن جامعه تمايلات سکولار دست بالا بيابند. در واقع، قدرتمند شدن جوامع پيشامدرن و بنياد گرفته بر اصول مذهبی يا ايدئولوژيک، آن هم از طريق اخذ تکنولوژی پرورده شده بوسيلهء جوامع مدرن، آنها را در جايگاه ضد مدرن خود پا بر جاتر و کارا تر و، در نتيجه، خطرناک تر می کند.

      13. پس، نه فاشيسم و نازيسم و بلشويسم، و نه حکومت طالبان و ولی فقيه، هيچ کدام، به لحاظ بنياد های فکری خود«مدرن» محسوب نمی شوند و از لحاظ ساخت و سازها و روند های سياسی نيز سکولار بشمار نمی آيند. در نتيجه، وجود آنها نمی تواند نافی وجود رابطه ای مستقيم بين سکولاريسم و مدرنيسم اصيل باشد.

      14. پديدهء ديگری که اغلب رابطهء مستقيم و حياتی آن با سکولاريسم مورد توجه قرار نگرفته و حتی کتمان می شود، مجموعه ای است که امروزه در «اعلاميهء حقوق بشر» تعين يافته و همچون معياری برای سنجش پيشرفتگی متمدنانهء جوامع مورد استفاده قرار می گيرد. توجه به مندرجات اين اعلاميه و اصولی که در آن در زمينهء ضرورت برقراری آزادی ها، تکثر، عدم تبعيض، تساوی های حقوقی و سياسی و مذهبی و نظاير اينها مطرح است نه تنها بخوبی قرابت و «اين همانی» ی مابين مفاد اين اعلاميه و اصول سکولاريسم را به نمايش می گذارد بلکه نشان می دهد که خواستاری برقراری حقوق بشر در يک جامعه تنها به خواستاری صريح يک حکومت سکولار بستگی دارد و اينگونه حکومت شرط اوليه و «لازم» رعايت حقوق بشر نيز هست. در واقع جامعه ای که سکولار نباشد، يعنی جامعه ای که يک ايدئولوژی خاص و يک مذهب معين بر آن حکومت کند و بخصوص مجاری قانونگزاری و اعمال قانون آن را در دست داشته باشد، همان جامعه ای است که اعلاميهء حقوق بشر برای برانداختن آن بوجود آمده است تا جامعه ای را بجای آن بنشاند که واجد حکومتی سکولار باشد.

      15. پس، مخالفت با سکولاريسم انکار تحقق خواسته های مندرج در اعلاميهء حقوق بشر نيز هست. بعبارت ديگر، مجموعهء حقوق بشر نيز با فرض تقدم وجود جامعه ای سکولار بوجود آمده، معنا گرفته و قرار است سعادت انسان قرن بيست و يکم را تضمين کند. اين مجموعه، با دفاع از آزادی های سياسی و مذهبی و عقيدتی، اما برتری ندادن هيچ يک بر ديگری، در واقع کاری نمی کند جز اشاره به نشانی های يک جامعهء سکولار. چرا که بی سکولاريسم نه برابری انسان ها معنا دارد، نه رفع تبعيض های حقوقی و سياسی و قانونی، و نه آزادی عقيده و انتخاب.

      16. يکی از ترفندهای ضد سکولاريسم هم آن است که اشخاص در سخن خود را سکولار معرفی کرده و دربارهء فوايد آن داد سخن می دهند اما در عمل ـ و به بهانه های مختلف ـ در مسير تحقق آن گام برنداشته و بلکه تا می توانند در اين جادهء مضرس، ميخ چهار پر فلسفه و سياست و دانش های اجتماعی معوج می پراکنند تا چرخ های اتوبوس سکولاريسمی که مسافرانش را به مقصد دموکراسی می برد در وسط راه پنچر شود و از رفتن باز بماند. اين بظاهر «سکولار» ها دوستان بدتر از دشمن جامعهء سکولار اند که متأسفانه چهره شان در همهء صفوف مبارزان با حکومت اسلامی يافت می شود.

      17. بنياد موضع نظری آنها، از يکسو، بر باور بوجود بالقوگی های متعدد دموکراتيک در ساختار حکومت اسلامی است و، از سوی ديگر، اعتقاد به اينکه با صبر و تحمل می توان به آبياری و تقويت اين نهال های بالقوه نشست و در بلند مدت به جامعه ای دموکرات رسيد. آنها در عين تصديق ضرورت برقراری سکولاريسم اظهار می دارند که وارد شدن به بحث ضرورت برقراری سکولاريسم نتيجه ای ندارد جز اينکه هم حکومت اسلامی و هم دينداران حامی آن را عليه گام برداری جامعه به سوی دموکراسی بشوراند. اين بهانه و استدلالی سخت مغلوط و راهنمائی بسيار گمراهی آوری است. اينگونه شوراندن پيش از آنکه کار سکولارها باشد کار کسانی است که سکولاريسم را به معنای ضديت با دين مردم معرفی می کنند و اجازه نمی دهند که مردم معنای درست سکولاريسم را، که خواست تجربی آنها است، بفهمند. يعنی، همان کسان که به لطائف الحيل و به دروغ سکولاريسم را با ضديت نسبت به دين يکی می کنند عامداً می کوشند تا دينداران را عليه سکولاريسم شورانده و آنها را به دفاع از حکومت اسلامی وادارند. در اين زمينه و در برابر آنچه اين سکولارنماها انجام می دهند، خزعبلات و دروغ های شرم آور رسانه ها و تريبون های حکومت، کوششی ناچيز بحساب می آيد.

      18. و بالاخره، توسل به «آماده بودن جامعه برای خواستاری دموکراسی» اما «آماده نبودنش برای خواستاری حکومت سکولار» نيز يکی از ترفندهای مبارزه با سکولاريسم بشمار می رود. اما می توان پرسيد که اگر معتقدان به سکولاريسم  براستی در پی توضيح معنا و هدف و کارکرد آن به مردم کوچه و بازار باشند، کدام جامعه ای را آماده تر از جامعهء ايران برای پذيرش اين خواست عمومی خواهند يافت؟ کدام جامعه ای همچون جامعهء ايران سی سال تمام حکومت ايدئولوژيک ـ مذهبی را بصورتی روزمره تجربه کرده و دريافته است که هرچه می کشد از يکی شدن مذهب امامی با حکومت کشورشان است، با اين حاصل که قشر دينکار اين مذهب به قدرت رسيده، جامعه را هر روز بيشتر از روز قبل تکه تکه و تبعيض زده کرده، و قوانين و مقررات يک مذهب معين را بر همهء آحاد ملت ايران تحميل کرده است؟ کدام ملت است که در «غيبت» حاکميتی سکولار قدر «لذت حضور» آن را درنيافته و خواستار آن نشده باشد، جز ملت ايران، که تنها بخش اندکی از آن به تمام و کمال همان مردمی را تشکيل می دهند که در مدينة النبی تصوری دينکاران اثنی عشری ساکن اند و بر بقيهء مردم سروری و برتری دارند؟

      19. اما روشن است که تا فکر ضرورت حکومت سکولار، بعنوان پادزهر حکومت مذهبی و ايدئولوژيک، بصورت يک «گفتمان» در نيامده و از جانب روشنفکران سکولار به سراسر جامعه منتقل نشود نمی توان انتظار داشت که جامعهء ايران در سطح نظر نيز بهمان نتيجه ای برسد که هم اکنون در سطح عمل بدان نائل شده است. بايد بخوبی درک کنيم که جامعهء اصالتاً مدرن و مبتنی بر پيش بينی ها و خواست های مندرج در اعلاميهء حقوق بشر بوجود نخواهد آمد اگر اکثريت اعضاء آن جامعه بر سر جدا کردن مذهب و ايدئولوژی از حکومت توافق نکنند و سکولاريسم را اولين گام لازم برای رسيدن به آرزوهای خود ندانند.

      20. ای کاش يک صدم اين انرژی که بوسيله روشنفکران ظاهراً سکولار برای مبهم کردن و به عقب راندن سکولاريسم صرف می شود مصروف مطرح کردن و گستراندن معنای واقعی سکولاريسم در ميان مردم می شد. اين به نفع هر آزاد انديش، نوانديش، و کثرت طلبی است. و روشنفکر متمدن نمی تواند بر سر شاخ دموکراسی و مدرنيسم بنشيند و بن سکولار آنها را قطع کند. بنظر من، همين نکته گوهر تراژدی اصلی جامعهء کنونی روشنفکری ما است

منبع:سکولاريسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]