PEZHVAKEIRAN.COM ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی
 

ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی
اسماعيل نوری‌علا


۱
واژهء «آلترناتيو» در زبان فرنگی دارای ريشه ای آريائی (تارا) و لاتينی (تـِرا) است، به معنای «ديگری»؛ يعنی چيزی را در نظر گرفتن و پديده ای «ديگر» و «جدا از آن» را تصور کردن. فعلی هم که از اين ريشه ساخته می شود بوجود دو پديده که با هم «مانعة الجمع» هستند اشاره می کند و به «تناوب حضور دو امر» ـ که نمی توانند در يک جا جمع شوند ـ اشاره دارد؛ مثل شب و روز، يا روشنائی و تاريکی، يا مرگ و زندگی. اين واژه بخصوص در فيزيک برق استفادهء فراوان دارد، آنجا که نيروی برق را به دو گونهء «مستقيم» و «متناوب» تقسيم می کنند. برق مستقيم (مثل برقی که از باتری ها گرفته می شود) حضوری يگانه و ثابت و دائمی دارد؛ اما برق «غيرمستقيم»، يا «متناوب»، از مثبت و منفی شدن جريان برق خبر می دهد. بهر حال، بحث «آلترناتيو» بحث دو پديده است که نافی و ناقض و از ميان برندهء يکديگر هستند، هر چند که هر يک می توانند انواع و اقسام گوناگونی داشته باشند.
اين نکات را از آن جهت آوردم که گفته باشم چرا اغلب از آوردن واژه های فارسی و عربی مختلفی که در برابر واژهء «آلترناتيو» می گذارند پرهيز دارم و هيچ يک را بيانگر تمام معنای اين مفهوم نمی دانم.
برخی واژهء «جانشين» را در برابر واژهء «آلترناتيو» بکار می برند. اما «جانشين» تنها بخشی از معنای اين مفهوم را می رساند و بخصوص فاقد معنای «مانعة الجمع» و «متناقض هم» بودن دو پديده ای است که «آلترناتيو» يکديگر محسوب می شوند. ديده ام که «پديدهء متناوب» را نيز در اين زمينه بکار برده و حتی گاه، بنا به اقتضای متن، از آلترناتيو بعنوان «چاره» نيز ياد کرده اند؛ که اين کاربردها نيز مشمول همان ناتوانی هايند که گفتم.
در عين حال، واژهء عربی «بديل» به احتمال زياد نزديک ترين است که از «بدل» و «مبادله» می آيد، و هم در فيزيک برق و هم در سياست کاربرد دارد، اما دوستان را ديده ام که رغبتی به آن نشان نمی دهند.

۲
بهر حال، از آنجا که اين روزها بحث دربارهء پيدا کردن، يا آفرينش ِ يک «آلترناتيو» (برای حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک مسلط بر ايران) داغ است، خواستم توضيحی داده باشم که بحث دربارهء پيدا کردن يک آلترناتيو با بحث دربارهء ايجاد يک «نيروی جانشين» يا «جايگزين» فرق دارد و اساس اين فرق نيز از اين قرار است که در آلترناتيوسازی می خواهيم حکومت جانشينی برای حکومت اسلامی داشته باشيم که نه تنها جانشين آن می شود بلکه نقيض و نافی آن هم هست و، در نتيجه، با آن «مانعة الجمع» محسوب می شود.
به همين دليل هم هست که «آلترناتيو حکومت اسلامی» نمی تواند يک «حکومت اسلامی ديگر» باشد، در حالتی که در اين مورد می توان از مفهوم جانشينی سود برد. آلترناتيو (يا بگوئيم «بديل ِ») يک حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک «حکومتی غير مذهبی ـ غير ايدئولوژيک» است که از آن با نام «حکومت سکولار» نام می بريم و آن را تنها آلترناتيو حکومت مسلط بر کشورمان می دانيم، بی آنکه منکر آن باشيم که برای اين حکومت «جانشين» های ديگر و متفاوت از آن هم وجود دارد که نه تنها لزوماً به انحلال آن نمی انجامند بلکه ممکن است در تشديد مبانی آن سخت مؤثر باشند.
به همين دليل است که حکومت اصلاح طلبان مذهبی و يا ملی ـ مذهبی ها را نمی توان يک حکومت آلترناتيو برای حکومت اسلامی فعلی تلقی کرد. و نيز بهمين خاطر است که در بحث های آلترناتيو سازی که مابين سکولارها برقرار است نمی توان اصلاح طلبان مذهبی حکومت اسلامی را شريک نمود. از سوی ديگر، بد نيست به اين نکته هم توجه داشته باشيم که وقتی می خواهيم پديده ای را اصلاح کنيم نخست بايد پذيرفته باشيم که قرار نيست آن پديده را منحل و «نا- بود» سازيم. ما ساختمانی را اصلاح می کنيم که به ضرورت وجود و ادامهء حضورش اعتقاد داشته باشيم. کسی ساختمان موسوم به «کلنگی» را تعمير نمی کند. ياد آن شعر معروف بخير که «خانه از پای بست ويران است / خواجه در بند نقش ايوان است».
اصلاح طلبان، در نخستين قدم، پذيرفته اند، و حتی مدعی آنند، که خانه از پای بست ويران نيست و قابليت تعمير دارد. حال آنکه نيروهای خواهان حکومت آلترناتيو معتقدند که حکومت مذهبی کنونی عمر خود را کرده و اکنون از پای بست ويران است و نمی توان با تعمير «نقش ايوان» اصلاحش کرد و بايد هرچه زودتر آن را فرو ريخته و بر فراز زمين به دست آمده ساختمانی را بنا کرد که متضمن آزادی همهء اديان و مذاهب و عقايد باشد و به اعتبار هيچ يک از آنان بر بقيه تبعيض روا ندارد.
به عبارت ديگر، بحث «آلترناتيو سازی» بحثی است که بنا بر تعاريف مفهومی خود، در موقعيت کنونی از تاريخ معاصر ايران، صرفاً در اردوگاه سکولارهای انحلال طلب قابل طرح است و اگر از اصلاح طلبان مذهبی و حکومتی کسی را ببينيم که در اين بحث شرکت کرده است بايد بدانيم که يا از کل ماجرا خبر ندارد و يا آمده است تا بساط سکولارها را بهم بريزد.
و حال که قلمرو بحث آلترناتيوسازی به اردوگاه سکولارها محدود شد، و اصلاح طلبان مذهبی، که خودشان در برابر حکومت سکولارها، آلترناتيو مذهبی ـ ايدئولوژيک نوين خود را دارند، کنار گذاشته شدند، می توان به داخل اردوگاه سکولارها نظر افکنده و به انواع اختلافات نظری و عملی ميان آنها، و دلايل وجود اين گوناگونی، توجه کرد.
۳
نخستين نکته ای که می توان در مورد هواخواهان يک آلترناتيو سکولار برای حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک کنونی گفت آن است که يک چنين هواخواهی نمی تواند «انحلال طلب» نباشد، يا به حفظ رژيم فعلی گوشهء چشمی داشته باشد، و يا حتی فکر کند که با اصلاحات عميق می توان آنچه را که به غلط «جمهوری اسلامی» نام گرفته است تعمير و توانا کرد.
توجه کنيم که اين سخن به معنای نفی ضرورت تغييرات تدريجی، و با سرعت های مختلف، نيست بلکه غايت راهبردی کار را در نظر دارد. اينکه ساختمانی با «پای بست ويران» را بايد با کلنگ خراب کرد يا با بولدوزر و غلطک، بستگی به توانائی ما و مقاومت ساختمان دارد. در اين «تخريب» ناشکيبائی و تعجيل نقشی ندارند و همه چيز به آن توانائی و مقاومت که گفتم ـ که برخوردگاه مديريت و رهبری با واقعيت بيرونی و عينی است ـ بر می گردد. هر اپوزيسيون سکولار ناتوانی در امحاء حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک نيز ناتوان است و حکومت مزبور نيز توان مقاومت خود را از امکانات فريب و خدعه و مغزشوئی مردم عادی و اشتهای خود برای سرکوب اپوزيسيون دريافت می کند.
به همين لحاظ، در سطح تاکتيک ها می توان پيشنهادات و برنامه های مختلفی را عرضه داشت و قيمت و توان آنها را در تحقق مقصود خود در صحنهء عمل جست. اما همهء اين تاکتيک ها، برای اينکه آفرينندهء آلترناتيو حکومت فعلی باشند، بايد به استراتژی انحلال خواهی متصل بوده و برآمده از آن باشند تا قادر شوند که زمينهء را برای بقدرت رسيدن يک آلترناتيو سکولار فراهم آورند.
نتيجه ای که می توان از اين مبانی گرفت آن است که يک پيشنهاد می تواند در سطح راهبردی (استراتژيک) نامطلوب باشد (يعنی با مبانی آن خوانائی نداشته باشد) اما در ذيل آن می تواند به يک تاکتيک قوی و مؤثر مبدل شود.
۴
مثلاً، می توان به گفتمان «انتخابات آزاد» اشاره کرد که اين روزها گاه بعنوان «تنها گفتمان قادر به تجهيز نيروها» مطرح گشته و پيرامون آن مقالات متعددی منتشر شده است. اما، از نظر من، آنچه در اين ادبيات ديده نمی شود به «جايگاه» گفتمان مزبور مربوط می شود. يعنی هنوز روشن نيست که خواستاری «انتخابات آزاد» (و نيز، برادر بزرگترش، «خواستاری رفراندوم») بعنوان «استراتژی مبارزات» مطرح می شود يا يکی از «تاکتيک های مبارزاتی» (و حتی مهمترين آنها) بشمار می رود؟
بگذاريد نخست گفتمان «انتخابات آزاد» را بعنوان «استراتژی مبارزه» ارزيابی کنيم. از آنجا که نظريهء انتخابات آزاد بر اساس کوشش مبارزان در مجبور ساختن حکومت مذهبی به انجام چنين انتخاباتی شکل می گيرد و از قبل تضمين می کند که نتايج چنين انتخاباتی را (که يک گزينه اش ابقای حکومت مذهبی است) بپذيرد، خودبخود نمی توان آن را يک نظرگاه «انحلال طلب» دانست و چون انحلال طلب نيست، پس جزئی از استراتژی های معطوف به روند آلترناتيو سازی نيز به حساب نمی آيد. بعبارت ديگر، سکولارهای انحلال طلب نمی توانند در زير پرچم گفتمان «انتخابات آزاد» جمع شوند و به هوای آن دست به آلترناتيوسازی بزنند.
(در اينجا از اين پرسش بسيار مهم، اما خارج از بحث حاضر، می گذرم که زير سايه ی حکومتی که يکی از تخصص هايش تقلب در انتخابات، حتی به بهای کشتن و شکنجه کردن و تجاوز به حق طلبان انتخاباتی است، همه ی قراردادهای بين المللی را به سادگی زير پا می گذارد، و برای هيچ قانون بين المللی فاتحه نمی خواند، چگونه می توان انتظار انجام انتخابات آزاد را داشت و اگر چنين چيزی ممکن شود در واقع ديگر «اين حکومت» وجود خارجی نخواهد داشت و منحل شده تلقی خواهد شد).
اما اگر هواخواهان گفتمان «انتخابات آزاد» بپذيرند که اين فکر را بعنوان يک «تاکتيک مبارزاتی» طرح می کنند آنگاه بايد ديد که تاکتيک مزبور، از نظر ايشان، به کدام استراتژی بنيادی مربوط می شود. حال، اگر گفته شود که تاکتيک انتخابات آزاد به استراتژی انحلال طلبی ناظر است، آنگاه می توان پذيرفت که گفتمان «انتخابات آزاد» نيز می تواند ـ با شرط و شروط بسيار ـ قدمی در راه انحلال حکومت اسلامی باشد و «رهبران سکولار جنبش» ممکن است در شرايط خاصی از آن استفاده کنند؛ بی آنکه بتوان پذيرفت که گفتمان «انتخابات آزاد» می تواند «تنها» تاکتيک مبارزاتی آنان باشد.
و همين جا بگويم که بحث من به مفيديت و يا اجرائی بودن گفتمان «انتخابات آزاد» هم ربطی ندارد و تنها به قلمرو گردهمآئی نيروها در روند آلترناتيو سازی محدود است. در عين حال، از آنجا که اين گفتمان با هدف تضعيف حکومت و مجبور کردن آن به انجام انتخابات آزاد عمل می کند، براحتی می توان آن را نوعی بسط و گسترش فکر اصلاح طلبانه دانست که، با سخن نگفتن از اهداف استراتژيک، در چهره ای سکولار و آلترناتيو ساز ظهور می کند.
۵
همين نکات را می توان در مورد سکولار ـ دموکرات های خواهان حمايت از «کل جنبش سبز» نيز تکرار کرد. همگان پذيرفته اند که جنبش سبز جنبشی رنگين کمانی، چند وجهی و دارای ابعاد و اقشار مختلف است که يکی از عمده ترين مؤلفه های آن عبارت از طيف وسيع سکولارهای ايرانی است. حال بايد ديد که چرا يک نيروی سکولار ـ دموکرات خارج کشور بايد خواهان حمايت از کل جنبش سبز باشد و نخواهد تا نيرو و انرژی و توان خود را در اختيار طيف سکولار اين جنبش بگذارد؟
در اينجا نيز پرسش محتوم آن است که «حمايت از کل جنبش سبز» يک اقدام استراتژيک است يا يک تصميم تاکتيکی؟ اگر اين فکر در سطح استراتژيک مطرح باشد صاحب فکر نمی تواند آلترناتيو ساز باشد چرا که می خواهد در آن واحد هم بخش سکولارهای جنبش سبز را حمايت کند و هم بخش اصلاح طلبان مذهبی آن را و، لاجرم، بقدرت رسيدن اصلاح طلبان مذهبی و ايجاد يک جمهوری اسلامی نوين نمی تواند بکلی مطلوب آن نباشد. در اين صورت، وقتی نيروئی که خود را سکولار می داند آماده است تا توان خود را در خدمت ايجاد يک حکومت اسلامی نوين بگذارد، لاجرم بايد در سکولار بودن آن هم شک کرد.
اما، باز، اگر فکر «حمايت از کل جنبش سبز» بعنوان تاکتيکی مرحله ای در راستای ايجاد يک آلترناتيو سکولار و خواستار انحلال حکومت فعلی باشد آنگاه ناگزيريم بگوئيم که اين «تاکتيک» نيز از جانب «رهبری آلترناتيو سکولار» قابل مطالعه، و در صورت لزوم، قابل بکار بردن است.
۶
بدينسان، در قلمرو آلترناتيوسازی و آفرينش تشکيلاتی سکولار ـ دموکرات (که در استراتژی خود انحلال حکومت فعلی را ضروری و گريز ناپذير می داند)، برای رسيدگی به همهء پيشنهادات و تاکتيک ها و نظرات، وجود يک «دستگاه رهبری آلترناتيوساز و انحلال طلب» حکم واجب قطعی را دارد و بدون آن تفکيک استراتژی از تاکتيک، و اهداف بلند مدت از ميان و کوتاه مدت، و نبردها از جنگ ممکن نيست. و از آنجا که يک چنين رهبری ويژه ای از دل همبستگی و اتحادی ملی بر می خيزد، ناگزير خواهيم بود که به مبانی و شرايط اين همبستگی نگريسته و دو خواستهء «انحلال طلبی» و «آلترناتيوسازی» را همچون «تنها شرايط» اين همايش تلقی کرده و، به مدد آن، همدلان و همفکران سکولار را بخود جذب نموده و، تا زمانی که تشکيلات سکولارها پا نگرفته و کار بر روی ريل آلترناتيو سازی قرار نگرفته است، بازيکنانی را که، با پرچم های مختلف، ادعای سکولار بودن و رفاقت قافله را داشته اما، در عمل، شريک اصلاح طلبان محسوب می شوند از خود دور کنيم. و پس از ايجاد تشکيلات و پيدايش رهبری هم، انديشيدن به همکاری با «گروه های بينابينی» وظيفه ای است که بر عهدهء اين رهبری خواهد افتاد و ربطی به شروط همايش ندارد.
۷
اما لازم می دانم که، قبل از پايان دادن به سخن اين هفته، اين نکتهء فرعی را نيز توضيح دهم که چرا فکر می کنم که بايد دو خواستهء «انحلال طلبی» و «آلترناتيوسازی» را همچون «تنها شروط» اين همايش دانست و کوشيد تا بر آنها شرط ديگری افزوده نشود
علاوه بر آنکه ضروری و عاقلانه است که شروط همايش اندک و ساده و آشکار (مبين) باشند و خواسته های اکثريت مردم همعقيده را منعکس کنند، بايد به اين نکته نيز توجه داشت که، در سطح استراتژی، افزايش هر شرط ديگر موجب آن می شود که شرايط متقابلی نيز مطرح شده و از روشنی کار و جاذبهء آن بکاهد.
برای توضيح اين امر، اشاره ای گذرا می کنم به مطلبی که آقای بيژن مهر، در نقد مطلب هفتهء پيش من، در نشريهء اينترنتی جبههء ملی آمريکا نوشته اند. ايشان می گويند: «متاسفانه اصل "يکپارچگی و تماميت ارضی ايران" از حداقل مشترکات نوری علا جا افتاده است که در اين يادداشت کوتاه به ذکر اهميت آن برای آيندهء کشور و نقش تعديل کنندهء آن برای همبستگی نيروهای ملی اپوزسيو ن ِ باورمند به سه اصل حقوق بشر٬ تماميت ارضی، و جدايی کامل دين از حکومت، و جلوگيری از تنش بيشتر در همايش مورد نظر ايشان لزومی نيست»
(در اينجا نيز به نکتهء ديگری که آقای مهر دربارهء سوابق سکولاری جبههء ملی ذکر کرده اند، به لحاظ مربوط نبودن به بحث کنونی من، نمی پردازم و فقط توضيح می دهم که آنچه نوشته بودم دربارهء مشکلات کار با «گروه های سکولار» بود و من اساساً اشاره ای به غيرسکولارها نداشم).
پاسخ من به اين دوست آن است که اصولاً مگر ما انحلال حکومت مذهبی و برقراری حکومت سکولار را برای کجای زمين خاکی جز کشورمان ايران می خواهيم؟ و چرا بايد بپذيريم که اگر بر «يکپارچگی و تماميت ارضی ايران» تأکيد نکنيم يکی از پاهای «همايش مورد نظر» را لنگ کرده ايم؟ و ضابطهء ما در تفکيک خواست های مشروع اقوام ايرانی (حتی اگر خود را به غلط «مليت ها» و يا «ملت ها» ی ايرانی بخوانند) چيست؟ و آيا گذاشتن اين «شرط بديهی» برای گزينش شرکت کنندگان در اين همايش تنها موجب آن نخواهد شد که مهمترين چهره های معرف اقوام ايرانی در سپهر سياسی کشورمان خواستار آن شوند که ديگران نيز، متقابلاً، اعتقاد به «فدراليسم» را جزو شروط خود بگذارند؟ در آن صورت آيا آقای مهر بوی بيشتری از تجزيه طلبی را از اين خواسته (که می تواند بسيار هم منطقی و قانونی باشد) استشمام نخواهند کرد و راه را بر شرکت اين گروه از نمايندگان مردم ايران، که حداقل سی و يک سال تمام است تحت ستم فوق العادهء حکومت شيعی ـ ولايتی کنونی قرار دارند، نخواهد بست؟
بنظر من، از آنجا که آوردن اصطلاح «خواستاری حفظ تماميت ارضی ايران» بعنوان پيش شرط مذاکرات، بخاطر مشکلاتی که بکار برندگان اين اصطلاح با مفهوم قانونی و طبيعی «فدراليسم» داشته اند، نتيجه ای جز ايجاد پراکندگی نخواهد داشت و اعتقاد دارم بجای آن می توان، اگر خيلی لازم تشخيص داده شود، از پيش شرط «مخالفت با تجزيه ايران» استفاده کرد که معنائی بی ابهام دارد و راه گفتگو دربارهء مشکل تاريخی عدم تمرکز و آزادی های اقوام ايرانی را، آن هم در زير سقف يک کنگرهء ملی، نمی بندد. بی گمان ديگر دوران بی اعتنائی به اين گونه مسائل و خواست های اقوام ايرانی گذشته است و يکپارچگی آيندهء ايران نيز از طريق توجه به راهکاری قانونی و حقوقی و انسانی برای حل اين مسائل تضمين می شود.
در عين حال، بنظر من، اگر حضور و سخنان آن دسته از ايرانيانی که خواستار برقراری حکومتی سکولار و فدرال در ايران هستند در همايش مزبور موجب بروز «تنش بيشتر» در آن شود، نبايد از آن باکی داشت. اين تنش حاصل فشاری است که در طول زمانی بلند بر جمعيت کثيری از کشورمان وارد شده و اگر قرار نباشد که در همايشی ملی مطرح شده و به آن رسيدگی شود آيا حاصل اين «سانسور و جلوگيری» چيزی جز آفريدن امکان تجزيهء ايران، از يکسو، و امکان سرکوب ديگر بارهء اقوام ايرانی به دست حکومت های آيندهء کشور، از سوی ديگر، خواهد بود؟
حکومت اسلامی هم اکنون بيشترين موجبات تجزيهء ايران را فراهم ساخته است؛ و درست به همين دليل، همايش آلترناتيو ساز ما بايد از دردها بکاهد، زخم ها ببندد و بر کرامت تک تک ايرانيان تأکيد کند و در ساحت آن «ايران بی تبعيض» که دل در گروی آن داريم يکپارچگی وطن مان را تضمين نمايد.

با ارسال ای ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
NewSecularism@gmail.com

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]