PEZHVAKEIRAN.COM حاشيه های دلشکن يک کنگره
 

حاشيه های دلشکن يک کنگره
اسماعيل نوری‌علا

 

هفتهء پيش جريان برگزاری دومين کنگرهء سکولار دموکرات های ايران در شهر بوخوم آلمان را گزارش کردم اما فرصت آن به دست نيامد تا به برخی از حاشيه های دلشکن آن نيز اشاره کنم. شايد اصلاً درست نباشد که به اين حاشيه ها اشاره کرد اما نظر برخی از دوستان و همکاران و هم انديشانم آن است که شايد با ارائهء توضيحاتی بتوان برخی نکات را روشن کرد. پس مطلب اين هفته را اختصاص می دهم به دو سه تا حاشيه که طعم شیرين يک کنگرهء را (که ارزيابی های مثبت بسياری را در پی داشت[1]) می تواند به کام زحمتکشان اش تلخ کند.
 
داستان جوان گرائی
اولين «حاشيه» که اکنون ديگر تکراری و ملال آور شده به عدم جوانگرائی در کنگره مربوط می شود. می گويند به جوانان ميدان داده نشده، به حرف های آنان اعتنائی نکرده اند و خود گفته اند و خود خنديده اند. اين مطلب اغلب از سوی چند جوان جويای نامی که چند سالی بيش نيست از ايران به خارج آمده اند و نيز از جانب بهانه جويانی که منتظر سيخونک اين جوانان هستند بيان می شود.
من نمی دانم مرز سنی جوانی و پيری چيست و آنکه از اين مرز گذشته است آيا بايد خود را خانه نشين کند يا نه. آيا حق دارد کنگره بر پا کند، قلم بزند و در رسانه ها ظاهر شود و يا بجرم گذر از اين «مرز» حق هيچ اظهار نظری ندارد. همچنين معلوم نيست که اين جوانان معترض و صاحب نقشهء راه چرا خودشان آستين بالا نمی زنند و جدای از گذشتگان از «مرز» به کار نمی پردازند و فقط منتظرند تا کاری انجام شود و آنها مدعی شوند که به جوانان ميدان داده نشده. اما معلوم نيست که اگر اين از مرز گذشتگان بايد کناره بجويند چه کسی قرار است جوانان را داخل ميدان کند. راستی که در اين اعتراض ها سخن اصلی آن استکه از مرز گذشتگان سرشناس و کارآمد بايد همهء کارها را انجام دهند و ميدان را فراهم آورند و سپس جوانان پر مدعا به ميدان بيايند و بر دوش آنها نشسته و اظهار لحيه کنند.
در کنفرانس بوخوم هيچ فيلتری بکار گرفته نشده بود و هر که خواسته بود بيايد آمد و هر که برای سخن گفتن وقت گرفته بود سخن گفت. جوانان (که هنوز تعريف خاصی برای تشخيص جوانی شان ارائه نداده اند) همانقدر آمده بودند که از مرز گذشتگان و همانقدر اظهار نظر و عقيده کردند که اين ديگران. اما معلوم نيست که چرا همچنان معترض اند و بی آنکه توانایی و کارایی خاصی از خود نشان داده باشند ميدان بیشتری می خواهند. نه خود می توانند کاری کنند و نه تحمل کار کردن ديگران را دارند. نه خود نقشهء راهی عملی ارائه می دهند و نه صبوری نشستن و گفتگو را دارند. و اگر به مأموريتی نيامده باشند حاصل ناخواستهء کارشان دلسرد کردن از مرز گذشتگانی است که توان و امکانات خود را در اختيار ديگر هموطنان شان می گذارند.
از آنجا که کنگره ای همچون کنگرهء بوخوم با حداقل امکانات و با بودجه ای حدود ده هزار دلار که از طريق کمک علاقمندان تهيه شده بود برگزار شد پيشنهاد من به اين «جوانان» آن است که آنها نيز می توانند با همين حدود کمک گيری و امکانات مجالس خود را برگذار کنندو فارغ از حرف های، به زعم آنان، تکراری و بی محتوای از مرز گذشتگان هرچه را که دل تنگ شان می خواهد بگويند و خود بيازمايند که فعالان جامعه سياسی اپوزيسيون تا چه حد خريدار عقايد آنانند.
 
داستان ايراد گيران نتيجه جوی
بعضی ها که مقدمات مفروض کنگره نخوانده و يا نفهميده اند و تصور می کنند که در پی برگزاری هر گردهمائی بايد فرمولی طلائی ارائه شود که با کمک آن حکومت اسلامی فرو بپاشد، در پی برگزاری کنگرهء بوخوم به نک و نال افتاده اند که اين هم که بی نتيجه بود و معلوم نيست چرا گرد هم آمده بودند و چه می خواستند. يعنی قدمی در هيچ مسيری برنداشته طلب ارث پدر می کنند و کسانی را که دامن همت به کمر زده و جمعی را گرد هم آورده اند بدهکار خود می دانند.
کنگرهء بوخوم از قبل اعلام کرده بود که نه «دستور کار» مشخصی دارد و نه قطعنامه ای صادر خواهد کرد و فقط برای آن برگزار می شود که موافقان و مخالفان تز «سکولار دموکراسی» بعنوان بديل «حکومت ايدئولوژيک ـ مذهبی» گرد هم آيند و برای به جلوی صحنه کشاندن اين «تز» در ميان گفتمان های موجود در سپهر سياسی اپوزيسيون انحلال طلب حکومت اسلامی به بحث و گفتگو بنشينند و کوچه و پس کوچه های اين تلاش نوين را بشناسند. نه قرار بود تشکيلات جديدی از دل اين کنگره بيرون آيد و نه نقشهء راهی متقن و تضمين شده از آن استخراج شود.
به تصديق اکثريت کسانی که با عقايد و پيشينه های سياسی مختلف به بوخوم امده بودند، اين فرمول برای جذب علاقمندان و فراهم ساختن محيطی دوستانه و همدلانه بخوبی کار کرده بود و کسانی که تا آن زمان در هيچ کجا کنار هم ننشسته و با هم سخن نگفته بودند، دو روز سرشار از تفاهم و رواداری را در گفتگو و مفاهمه گذرانده واختلافات خود را به حداقل ممکن رسانده بودند.
به نظر من مشکل «ايرادگيران نتيجه جوی» ناشی از آن است که خود نه حال حرکت دارند، نه فکری سازنده و نه توان راهنمائی. فقط در کناره نشسته اند و از همه چيز و همه کس توقع دارند که مشکل ايشان را حل کنند. يا اگر در اين کوشش شرکت می کنند با اين پندار غلط می آيند که خود راه حل را يافته اند و آمده اند تا آن را به بقيهء آمدگان بقبولانند؛ اما وقتی هنگام ارائهء طرح هاشان می شود می بينی که مجموعه ای از افعال بی فاعل (در اصطلاح دستور زبانی، افعال مجهول) را بهم بافته اند؛ از اينگونه که: برای سرنگون کردن حکومت اسلامی همهء رسانه های فارسی زبان را بايد متحد کرد، همهء سازمان ها وشخصيت های سياسی را بايد واداشت که با هم ائتلاف کنند، سپاه پاسداران را بايد مطمئن کرد که در فردای سقوط حکومت اسلامی کسی با آنها کاری نخواهد داشت. بعضی ها هم معتقدند که سوراخ دعا را پيدا کرده واسم شب را يافته اند و اگر اين هياهوگران اپوزيسيون به حرف آنها توجه کنند می توان يکشبه حکومت اسلامی را به زباله دان تاريخ افکند. آنها می پندارند که مشکل پيدا نبودن آن مفهوم و شعار و خواستی است که می تواند همه را بهم متصل کند. يکی می گويد اپوزيسیون بايد بر حول محور «منافع ملی» جمع شود، يکی «مطالبات ندريجی» را پيشنهاد می کند، يکی «افشای حکومت» را علاج کار می داند، و همه هم تعجب می کنند که بقيه چرا حکمت خطير پیشنهادات آنها را نمی فهمند و قدم در راه روشن و صافی که آنان پيشنهاد می کنند نمی گذارند.
از نظر من اتفاقاً کنگرهء بوخوم، به لطف حضور فداکارانهء جمعی از مخالفان نظری با يکديگر توانست فضائی را فراهم آورد که در روشنائی آن می توان به اقدامات مؤثر آينده اميدوار بود. آدمی می تواند عجله کند و بخواهد حتی از خود جلو بزند اما قوانين تحولات اجتماعی ضرباهنگ و سرعت خود را دارند و به ارادهء اين و آن در کار خود تن به تغييرات زورکی نمی دهند.
 
داستان نيامدن ها
ديدم که برخی هم به برگزار کنندگان کنگره معترض بودند که «چرا همه نيامده اند!» اين يعنی ديدن نيمهء خالی ليوان. آنان بجای آنکه مسرور باشند که اين همه آدم سرشناس با خرج جيب خودشان به بوخوم آمده و صميمانه به هم انديشی نشسته اند سراغ آنان را می گيرند که نيامده اند. يعنی بجای آنکه از آنانی که خيال می کردند بايد آمده باشند و نيامده بودند بپرسند که «چرا در اين کنگره حضور نداشته ايد؟» از برگزار کنندگان کنگره گلايه دارند که چرا آنها نيامده بودند!
اين گله مندان حتی به کوشش ممتد و گستردهء برگزار کنندگان در فراخواندن همهء دست اندرکاران سپهر سياسی ايران توجه نمی کنند و کوتاهی را از آنان می بينند بجای آنکه، بعنوان تماشاگران و ناظران و حتی داوران اين امر اجتماعی، گريبان نيامدگان را بگيرند که «چرا سکتاريستی عمل می کنيد؟ چرا خودتان را تافتهء جدا بافته می دانيد؟ چرا می ترسيد با بقيه بنشينيد و ديالوگ کنيد؟ و از اين پرهيز ها چه نتيجه ای عايدتان می شود؟» به برگزار کنندگان خرده می گيرند.
به نظر من، تا زمانی که اين گله مندان مخاطبی غلط را برای گلايه خود انتخاب می کنند، و تا هنگامی که شرکت نکرده گان در يک تجربهء دموکراتيک را به پرسش نکشند نخواهند توانست تأثيری در تغيير فضای سياسی ما داشته باشند. افراد و شخصيت ها و سازمان های سياسی و اجتماعی که خود پا به ميدان نهاده و مدعی سياسی کاری شده اند تا زمانی که مورد پرسش و اعتراض ناظران و داوران قرار نگيرند احساس مسئوليت و نياز به پاسخگوئی نخواهند کرد. مشکل اصلی اپوزيسیون ايران در آن است که نه کسی از آنها پرسش می کند و نه آنها خود را موظف به پاسخگوئی به افکار عمومی می بينند. پس همهء معاملات و مناظرات در پشت درهای بسته انجام می گيرد و در اجرای توافقات نيز هيچ تعهد و تضمينی اجتماعی وجود ندارد. هر کس هر کاری که دلش می خواهد می کند و نيازی هم به توضيح دادن به مردم نمی بيند. نهادی تأسيس می شود، عده ای شتابان به آن می پيوندند و يا حمايت خود را از آن اعلام می دارند و در رسانه ها در وصف آن نهاد سخن می رانند و چند روزی بعد هم، بدون دادن توضيحی از آن جدا می شوند. اين فضا را تنها مردم آگاهند که می توانند تغيير دهند.
 
داستان «پيام» ها
جمعهء گذشته در زير متن گزارش من از دومين کنگرهء سکولار دموکرات های ايران که در سايت گويا نيوز منتشر شده بود، آقای دکتر مهرداد درويش پور مطلبی را نوشتند، حدوداً به شرح زير:
«پیامی در کار نبود، پاسخ رد به شرکت در کنگره جنبش سکولار دمکراسی بود. پیش تر دوست گرامی آقای نوری علا دعوت نامه ای فرستادند و درخواست کردند که در کنگره جنبش سکولار دمکراسی شرکت و سخنرانی کنم. من هم به پاس لطف شان پاسخی دادم و دلایل عدم شرکت خود را به ایشان توضیح دادم. در جایی هم آن را منتشر نکردم. سپس متوجه شدم پاسخ من به عنوان "پیام به کنگره" در سایت جنبش سکولار دمکراسی درج شده است. از طریق دوستی خواستار اصلاح تیتر آن شدم. خبری نشد. دوستان دیگری پرسیدند آیا پیامی فرستاده ام؟ گفتم پیامی در کار نبود. پاسخ ساده و محترمانه رد دعوت شان بود. با این همه جدیداً دیدم جناب نوری علا در سایت گویا پاسخ منفی من، بنی صدر و مهمنش به شرکت در کنگره اشان را در کنار پیام های حامیان این کنگره به عنوان "پپام به شبرکت کنندگان در کنگره" معرفی کرده اند. تا آن جا که به من بر می گردد در همان 24 یونی (جولای) طی نامه ای نوشتم "جناب نوری علای گرامی، با درودهای صمیمانه. ضمن سپاس از دعوت تان برای شرکت در کنگرهء شما، پاسخ خود را همراه با این ای میل ارسال می کنم. همان طور که در نامه آمده است، از حضور در کنگره شما و یا هر نوع حمایت رسمی از آن معذورم... با مهر مهرداد درویش پور". و، بهر رو، بخشی از آن پاسخ به دعوت نامه را برای اطلاع دیگر دوستان به نقل ازسایت شان عینا درج می کنم»(2).
همان روز و بلافاصله، من [نوری علا] در زير «کامنت» ايشان در گويانيوز مطلبی را نوشتم که چند ساعت بعد ديدم هم کامنت ايشان و هم مطلب من، هر دو از سايت گويا نيوز حذف شده است.
از آنجا که کامنت ها و پاسخ های به آنها از طريق فيس بوک اشخاص در زير مقالات منتشر شده در گويا نيوز منعکس می شوند، و اگر نويسنده ای کامنت خود را از فيس بوک خويش حذف کند، هم آن مطلب و هم پاسخ هايش جملگی از روی گويا نيوز هم حذف خواهد شد و سردبيران اين سايت دخالتی در اين کار ندارند، بر من آشکار بود که جناب درويش پور از پاسخی که من به کامنت ايشان داده ام راضی نبوده و کامنت خود، و در نتيجهء پاسخ من، را يکجا حذف کرده و سپس مطلب خود، با جرح و تعديلاتی (از جمله اينکه توضيح شان برای ثبت در تاريخ است و کنگرهء سکولار دموکرات ها همين بلا را بر سر آقای مهمنش و آقای دکتر بنی صدر هم آورده اند) بصورت خبری در فيس بوک خويش بازنشر داده اند.
حکمت اين کار آقای درويش پور بر من روشن نيست اما لازم می دانم پاسخ خود به کامنت ايشان را، که چون حذف شده، از روی حافظه، در اينجا بياورم:
1. به نظر می رسد که آقای درويش پور تصور می کنند واژهء «پيام» به معنی «حمايت» است و ترس شان برداشته که وقتی ما پاسخ منفی شان به دعوت کميتهء برگزاری را «پيام» خوانده ايم مردم تصور کنند که ايشان از اين کنگره حمايت کرده اند. تا آنجا که من از زبان فارسی خبر دارم «پيام» يا «پيغام» دارای هيچ بار منفی و مثبتی نيست و فقط نشان می دهد که کسی برای کسی يا جائی پيغامی داده است. حنی موارد متعددی را می توانم نشان دهم که اشخاص مخالفت خود با يک گردهمآئی را خودشان پيام به آن گردهمآئی خوانده اند. بنا بر اين، انتشار پاسخ ايشان در سايت کنگره لزوماً به معنی کوشش برگزار کنندگان کنگره برای سوء استفاده از نام وزين ايشان و مثبت جلوه دادن پاسخ شان به دعوت عام کنگره نبوده است.
2. از آنجا که کل مطلب ايشان، هم در سايت کنگره و هم در سايت جنبش آمده است، خواننده بايد حواس پرت باشد که آن را بخواند و ببيند که ايشان صريحاً نوشته اند که «من از حضور در کنگرهء شما و یا هر نوع حمایت رسمی از آن معذورم» و آنگاه تصور کند که ايشان از کنگره حمايت کرده اند! مگر اينکه خواننده نيز به همان واژهء «پيام» اکتفا کرده، متن پيام را نخوانده و برداشت غلط آقای درويش پور از واژهء «پيام» به او نيز سرايت کرده باشد.
3. اما "دعوت" يا، به زعم ايشان، "درخواست" من (بعنوان عضو کميتهء برگزاری کنگره) از ايشان برای شرکت در کنگره، آن هم به خرج جيب خودشان، و اقدام ما در انتشار پاسخ منفی ايشان تحت نام "پيام واصله" از جانب ايشان، گويا دارای اهميت تاريخی خاصی نيز بوده است؛ چرا که ايشان در فيس بووک خود توضيحات بيشتری در مورد «اعتراض دوستانه» شان داده و منظور از يادداشت خود را امری «برای ثبت در تاريخ» جلوه داده اند. بدينسان، ما نيز لابد برای ثبت در تاريخ بوده است که دلايل امتناع ايشان از شرکت يا حمايت از کنگره مان را منتشر کرده ايم و اين دو سند گرانبها را به سينهء تاريخ سپرده ايم تا آيندگان بدانند که آقای دکتر مهرداد دوريش پور در مقابل «درخواست» ما از ايشان برای شرکت در کنگره، و لابد ايراد سخن و راهنمائی در آن، جواب رد داده و از حمايت کنگره نيز امتناع کرده اند. پس توضيح کنونی را هم برای ثبت در تاريخ تلقی کنيم و اميدوار باشيم که با اين «اقدام تاريخی» اگر گردی به قبای ايشان نشسته زدوده شود.
4. در عين حال از اصرار ايشان در مورد اينکه در همان قايقی بنشينند که آقای دکتر بنی صدر هم نشسته اند سر در نمی آورم. می گويند پليس دو نفر را گرفته و به کلانتری می برد، شخص سومی از راه رسيد و پرسيد «ما سه نفر را کجا می برند؟» آقای بنی صدر در پاسخ دعوت من نوشته اند: "با سلام و تشکر از دعوتی که از من به عمل آورده‌اید، بدین خاطر که نمی‌توانم در کنگرهء شما شرکت کنم، فرصت را برای عرض چند نکته مغتنم می‌شمارم..." و سپس مطلب بسيار مبسوطی را در مورد معنا و مفهوم و تاريخچهء سکولاريسم، لابد به قصد راهنمائی، برای ما ارسال کرده اند(3). من از جملهء ايشان معنای امتناع را درنيافته بودم اما گويا آقای دکتر درويش پور از مکنونان ضمير آقای بنی صدر مطلع ترند.
باری، در پی انتشار توضيح ايشان در فيس بوک خودشان، مکاتبه ای هم مابين ايشان و آقای بهزاد صميمی انجام شده و کامنتی هم از جانب آقای همايون مهمنش وجود دارد که مطالعهء آن خالی از لطف نيست:
«بهزاد صميمی: مهرداد گرامی، من در این کنگره دوم سکولارـ دموکرات ها حضور داشتم. من در ده سال گذشته در سه کنگره اول و دوم و چهارم جمهوری خواهان لاییک دموکرات هم حضور داشته ام و در مقایسه و با توجه به نقش فعال شما و برخی دوستان دیگر در آن سه کنگره از عدم حضور و شرکت شما و آنها در کنگره سکولار ـ دموکرات ها متأسف شدم. در اینجا باید به اطلاع برسانم که در مقایسه با جلساتی از این دست حقیقتاً موفقیت این جمع را باید به مردم ایران و فعالان و مبارزان در راه آزادی و یکپارچگی ایران تبریک گفت. از نظر من، این کنگره اساساً به جهت یافتن شناخت و شناساندن بیشتر گرایشات و جدیت صاحبان این گرایشات، ایجاد اعتماد و یافتن نقاط اشتراک و افتراق در میان طرفداران سکولار دموکراسی برگزار شد و تا حدود بسیار زیادی اعتماد ساز بود. واضح است که اعتماد اولین موئلفه از لوازم مبارزه با پراکندگی و ایجاد اتحاد است. این جمع نشان داد که می توان حول متافع ملی، فرای تعلقات ایدئولوژیک و مرامی، به همدیگر اعتماد کرد و با هم به همکاری پرداخت. در این جمع می شد بخوبی دریافت که شرکت کنندگان از خطیر بودن شرایط کشورمان آگاه هستند و من، به خلاف کلیۀ جلسات سی و چند سال گذشته، اثری از سکتاریسم و خود محور بینی و کوچک انگاشتن دیگران در بحث های دو روزه نیافتم. ظاهراً فعالان سیاسی ما کم کم به بلوغ فکری می رسند و این همان چیزی ست که بدون آن نمی توان از رفتار و نگرش دمکرات و روادار برخوردار بود. جضور افرادی از گروه های مختلف قومی یکی دیگر از مشحصات این گردهم آیی بود و اصرار همین افراد بر وجه ملی ایرانی شان یکی دیگر از نکات دلگرم کننده این کنگره است. اگر توجه کرده باشید "جمهوری خواهان" تا کنون چندین بار با اسامی متعددی اعلام موجودیت کرده اند و هر بار پس از مدت کوتاهی متفرق شده اند. به خلاف تشکلات تاکنونی چمهوری خواهان، که هر کدام فقط چند ماه موجودیت مفید داشتند و به مرور جذابیت و کارکرد خود را از دست داده اند، کنگرۀ دوم سکولار دموکرات ها نسبت به کنگرۀ اول آنها رشد قابل ملاحظه ای نشان می دهد. زندگی تاکنونی این جمع نشان میدهد که می توان با داشتن مرام های گوناگون و حفظ استقلال تشکیلاتی حول منافع ملی متحد شد و این جمع می رود که نقش متخد کننده را در میان سازمان ها و دیگر تشکلات و گرایش های ایرانی ایفا کند و این همان چیزی است که در اثر نبود آن حاکمیت شوم اسلامی نزدیک نیم قرن به ویران کرده کشور ما مشغول بوده است. در بحث های دوروزه میشد به افق گسترده تر و ژرفای عمیق تر نگرش دوستان شرکت کننده پی برد.
«مهرداد درويش پور: بهزاد گرامی. برخی از دوستان خوب من نیز در این گردهمایی شرکت کرده اند. با شما موافقم که این دوستان در دعوت از دیگران تلاش کرده اند طیف متنوعی را در کنگره خود جمع کنند. اما این که چقدر در این کار موفق شده اند، قضاوت را به خودتان واگذار می کنم. بهر رو نه اتحاد برای پيشرد سکولار دمکراسی، نه سازمان جمهوری خواهان، نه اتحاد جمهوری خواهان، نه جمهوری خواهان دمکرات و لائیک، نه جبهه ملی ایران، نه مجامع اسلامی ایرانیان، و نه بسیاری از سازمان های چپ گرا، نه حزب مشروطهء ایران، نه حزب دمکرات کردستان ایران، نه حتی جریان وابسته به رضا پهلوی، و نه بسیاری از شخصیت های سیاسی و آکادمیک، به رغم دعوت شدن، حضور نیافتند. اصلاح طلبان که جای خود دارند. این گردهمایی اصولاً این جریان را مخاطب خود قرار نداده است. از این نوع گردهمایی ها پیش تر توسط جناب حسین باقر زاده و آقای شهریار آهی و دوستان دیگر در پاریس و در شهرهای دیگر اروپایی برگزار شده است. من به تشکیل کنگرهء همه با هم، کنگره ای متشکل از جمهوری خواهان و سلطنت طلبان و....، باور ندارم. به بدیل سازی در خارج از کشور نیز معتقد نیستم. نتایج این گونه تلاش ها نیز پیش روی همهء ما است. تشکیل قطب قدرتمند جمهوری خواهان را اولویت نخست خود می دانم. در عین حال تخطئه این و آن را هم مفید نمی دانم. تکاپوهای هر جریان سکولار را هم مثبت می دانم. آن هم در این وانفسا که بنیادگرایی اسلامی به مهمترین آفت نه تنها ایران بلکه کل خاورمیانه بدل شده است. با این گردهمایی هم مخالفتی نکرده ام. به دلایلی که در نامه ام مستتر است، در آن شرکت نکرده ام و به آن باور مند نیستم. با این حال امیدوارم علاوه بر محکوم کردن بنیادگرایان اسلامی در ایران و منطقه، قطعنامه ای هم در محکوم کردن جنایات غزه در اسرائیل را تدوین کرده باشند.
«همايون مهمنش: برگزار کنندگان نشست یا تفاوت بین "عدم توانائی" و "عدم تمایل به شرکت" یا "پیام" و "نامهء مودبانه برای رد شرکت" را نمی دانند و یا ... که در هر حال باعث تاسف است.
«مهرداد درويش پور: جناب مه منش گرامی. با یکی از نزدیکان جناب بنی صدر هم صحبتی داشتم که ایشان نیز از این که پاسخ عدم شرکت آقای بنی صدر را «پیام به کنگره» خوانده اند، متأسف بودند. بهر رو تا آن جا که به من بر می گیرد از گردهمایی پاریس که به ابتکار آقای باقر زاده برگزار شد تا کنون در هیچ یک از کنفرانس هایی از این دست که عموماً با ترکیب و خط مشی کم و بیش مشابه برگزار شده است، شرکت نکرده ام. اما این اولین باری بود که دیدم جواب رد به شرکت در یک کنفرانسی پیام به کنگره آن کنفرانس تلقی شده است! من متحدان سیاسی خود را مدتها است روشن ساخته ام: جریان های یکسره جمهوری خواه و جمهوری خواهانی از طیف چپ های دمکرات، جبهه ملی، دین باوران سکولار و نیروهای اتنیکی تحت ستم. با بدیل سازی در خارج از کشور هم مخالفم. با حملهء نظامی به ایران هم مخالفم و نزدیکی به اسرائیل و یا نئوکان ها را هم به قصد تغییر نظام ایران صحیح نمی دانم. در هیچ کنفرانسی هم که به قصد متحد کردن سلطنت طلبان و جمهوری خواهان تشکیل شده است شرکت نکرده ام. این مواضع در پاسخ من به عدم شرکت در کنفرانس این دوستان نیز به صراحت آمده است. حالا چرا باید دوستان این "پاسخ نه به شرکت در کنفرانس" را "پیام" بخوانند، خود نشانهء نشانه ها است که خب به قصد خودداری از دامن زدن به جو تشنج در اپوزیسیون از پرداخت به آن می گذریم».
البته در اين سخنان زرنگی های زيرجلکی مختلفی هم قابل ديدارند. مثلاً معلوم نيست چرا درخواست برداشتن واژهء «پيام» از بالای پاسخ شان را خود مستقيماً از من نخواسته و به قول خودشان «از طریق دوستی خواستار اصلاح تیتر آن شدم». من صراحتاً بگويم که اين دوست يا جعلی است و يا آدم نادرستی است که وظيفهء پيغام رسانی خود را انجام نداده است. يا چرا وقتی می خواهند نارضايتی خود را به آقای دکتر بنی صدر هم منتقل کنند می نويسند" «با یکی از نزدیکان جناب بنی صدر هم صحبتی داشتم که ایشان نیز از این که پاسخ عدم شرکت آقای بنی صدر را پیام به کنگره خوانده اند، متأسف بودند» و آن تأسف را به پای دکتر بنی صدر می نويسند. همچنين، چند روزی پس از انجام گرفتن کنگره نوشته اند که: «امیدوارم علاوه بر محکوم کردن بنیادگرایان اسلامی در ایران و منطقه، قطعنامه ای هم در محکوم کردن جنایات غزه در اسرائیل را تدوین کرده باشند!» که اين يعنی عسس ببين که اينها جنايت را ديده و دم فرو بسته اند.
اين زرنگی ها البته اهميت چندانی ندارند. اما توجه بفرمائيد که پاسخ های ايشان تا چه ميزان وجود پيشداوری را در ذهن آقای درويش پور آشکار می کند. ايشان مواضع شبکهء سکولارهای سبز ايران و جنبش سکولار دموکراسی ايران را (که من عضو هر دوی اين نهادها هستم و هر دو خواستار بديل سازی و انحلال حکومت اسلامی و عدم همکاری با اصلاح طلبان حکومتی هستند) با نيات برپائی کنگرهء سکولار دموکرات های ايران که شرح آن بوضوح در دعوت های عام و خاص اش آمده و من هم يکی از «تدارکچی» های آن بوده ام يکی گرفته اند. در حاليکه کنگره يک نهاد مستقل است و می کوشد فضائی را فراهم آورد تا موافقان و مخالفان سکولار دموکراسی در زير سقف آن به مناظره بنشينند.
همچنين بايد از ايشان متشکر بود که مواضع خود را به روشنی بيان داشته و از دلايل عدم شرکت شان در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران رمز گشائی کرده اند؛ آنجا که می نويسند:
«من متحدان سیاسی خود را مدتها است روشن ساخته ام: جریان های یکسره جمهوری خواه و جمهوری خواهانی از طیف چپ های دمکرات، جبهه ملی، دین باوران سکولار و نیروهای اتنیکی تحت ستم. با بدیل سازی در خارج از کشور هم مخالفم». بهر حال، حالا که «تاريخ» بی صبرانه منتظر توضيحات شجاعانهء ما است، اين نکته را هم برای ثبت در تاريخ داشته باشيد: «از نظر من، غياب شخصيت های مختلف اپوزيسيون در اينگونه گردهمآئی ها تنها غبنی برای شرکت کنندگان و برگزار کنندگان اين مجامع نيست و آنها، با محروم کردن خود از شرکت در يک گفت و شنود دوستانه، از بقيه مغبون ترند!»

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]