PEZHVAKEIRAN.COM چو فردا شود فکر فردا کنيم!
 

چو فردا شود فکر فردا کنيم!
اسماعيل نوری‌علا

من فکر می کنم اين کافی نيست که بگوئيم «حرفی که شما می زنيد خطرناک است و عواقب وخيمی دارد». اين هم کافی نيست که حکيمانه سر بتکانيم که «آنچه می گوئيد در اولويت کنونی ما نيست؛ ما اکنون کارهای مهمتری در پيش داريم». اين اظهار لحيه ها فقط به درد غوغاسالاری می خورد و بازار گرمی. اگر زن و مرد اهل عمل دلسوزانه برای کشور محتضرمان هستيم بايد به گفتگو بنشينيم، به سخن يکديگر گوش فرا دهيم و ببينيم حرفی که من می گويم چيست و استدلال کنيم که چرا مطرح کردن آن خطرناک است؛ يا توضيح دهيم که ترتيب اولويت هايمان را از کجا آورده ايم و چگونه به اين نتيجه رسيده ايم که «اول بايد حکومت اسلامی را سرنگون کنيم آنگاه به مسائلی نظير حکومت متمرکز يا نامتمرکز برسيم». نه! کافی نيست که از خطرناک بودن استفاده از کلماتی همچون «فدراليسم» و «مليت» سخن بگوئيم اما نتوانيم توضيح دهيم که خطرشان در چيست. حتی اينکه بگوئيم اين کلمات سوء ظن برانگيز هستند و يا عده ای را دلخور می کنند نيز سخن قانع کننده ای برای خاموش کردن کسی که آنها را بکار می برد نيست. هر امری می تواند عده ای را ناراحت و عده ای را خشنود کند. اين دليلی برای درستی يا غلط بودن يک واژه و يک مفهوم و يک انديشه نيست. اينگونه سخنان گفتن حکم اقامهء دلايل لازم برای برقراری گفتگو را ندارند؛ يعنی يا برای فرار از مناظره ابه کار می روند و يا می خواهند دل عده ای را خوش کنند که مورد نظر گوينده هستند.

يعنی، واقعيت و بهنگام بودن هر فکری را استدلال پشت آن فکر مشخص می کند. مثلاً، آدمی همچون من دائماً می گويد بايد فکر فردای آن روزی را کرد که يا حکومت اسلامی را منحل می کنيد يا می کنند؛ چرا که اگر اينگونه فکر نکنيد فردای آن روز مملکت می ماند و هزار مسئله که تنها با زور و سرکوب می توان آنها را موقتاً به پشت صحنه برد. و، تازه، چگونگی وصول به آن «زور» هم چندان مشخص نيست!
***
همين روزها را در نظر بگيريد. بيماری پروستات آقای خامنه ای عود کرده است و ايشان را در بيمارستان بستری کرده اند. آيا ياد روزهای بيماری شاه فقيد ايران نمی افتيد؟ آنها که از بيماری مهلک شاه خبر داشتند آيا نگران نبودند که در غياب ناگزير کسی که همهء امور مملکت را در دست خود گرفته و کاری کرده که نخست وزيرش، مرحوم هويدا، بگويد: «آقا نگوئيد شخص اول مملکت، اين کشور شخص دومی ندارد!» چه بر سر آنها و مملکت خواهد آمد؟ آيا ارتش فکر آن روز را کرده بود؟ يا جبههء ملی، يا حتی ملی ـ مذهبی هائی که در سودای رسيدن به قدرت منتظر ظهور حضرتی بودند؟ همه می دانستند که در غياب شاه سنگ روی سنگ بند نمی شود، وليعهد هنوز خام تر از آن است که در  جای پدر بنشیند و نايب السطنه گی شهبانو هم شوخی تلخی بيش نيست. نه! هيچ کدام برای فردای غيبت شاه فکری نکرده بودند و خودش هم يک سالی به اين در و آن ديوار زد تا کسی را پيدا کند و رشتهء امور را به دست اش بدهد و خود برای «استراحت» به سفر ابدی برود.
 
می دانيد چرا؟ برای اينکه در سنت سياسی ما قرار نيست کسی فکر فردا کند. می گويم «سنت» تا بتوانم بگويم که «دائی جان ناپلئونيسم» در اعماق جان سياسی کاران ما خانه کرده است و. آنها قرار نيست که فکر فردا کنند، چرا که هميشه «بزرگ تری» هست که بجای آنها فکر می کند و نقشه می کشد و آنگاه، برای گزينش «مجری برنامه»، به مجموع اپوزيسيون می نگرد و يکی را که بيشتر به کارش بخورد انتخاب می کند و به «مأموريت» اش می فرستد.
مگر در سال 57 همين اتفاق نيفتاد؟ مگر در آن زمان هم «ديگران» فکرش را نکرده بودند؟ و نخواسته بودند راهی پيدا کنند که هم مملکت متلاشی نشود و هم نيروهای ضد غرب بقدرت نرسند؟ و وقتی تصميم ها گرفته شد پيدا کردن مجری کار چندان مشکلی نبود: کسی که بتواند، به نام چيزی بالاتر از اعلاميهء جهانگير حقوق بشر، فتوای مرگ و نابودی صادر کند... آقای دکتر يزدی هم خواب نما نشده بود تا شتابان خودش را از قلب تکزاس به خمينی ی گير کرده در دم مرز کويت برساند و او را با خود به پاريس ببرد و برايش مترجم فرمايشات «ريچارد کاتم» شود. من و ما و شما اشتباه می کرديم؛ در ابتدای کار خمينی را ملت ايران انتخاب نکرده بود بلکه غربی ها بودند که انتخاب اش کرده و می خواستند تا او را، همچون داروئی تلخ، به حلقوم ملت ايران فرو کنند تا با عزت و احترام بيايد و، به نام خدا و قرآن و پيغمبر، «فتنه» ها را سرکوب کند، به نقاط مختلف کشور لشگر بفرستد، و اعدام براه بياندازد و با تعبيهء «خاوران» هايش دمار از گردهء هرچه ایراندوست بود، از عدالتخواه و دموکراسی خواه و چپ بگير تا سوسياليست و  کمونيست و طرفدار جامعهء بی طبقهء توحيدی که در راه به قدرت رسيدن اش جان فشانده بودند، در آورد.
 
و مگر حالا هم همين طور نيست؟ بوی الرحمان رژيم هم بلند شده و پيکر دراز به دراز خامنه ای بر تخت بيمارستان نماد آشکار گنديدگی نظام اسلامی است. در داخل کشور، بصورتی طبيعی، رؤيای جانشينی رهبر در همهء کله ها می چرخد. آنها که در بيمارستان صف کشيدند تا به دستبوسی ديکتاتور اسلامی ـ شيعی بروند بيش از من و شما به فکر فردايشان بودند. هر بار که چنين وضعيتی پيش آيد نظاميان سپاه و بسيج غلغلک کودتا و طعم رسيدن به قدرت را در گلوی خود حس می کنند؛ آخوندهای نگران در نظاميان می نگرند که اگر قدرت را به دست گيرند چه خوابی، در راستای دلخوش کردن موقت مردم، برای آنها ديده اند. اما چگونه است که در خارج کشور و در ميان جمع موسوم به «اپوزيسيون حکومت اسلامی» اين خبرها فقط بصورت خبر خوانده می شود و وضعيت داخل کشور در بين شان اضطرابی نمی آفريند؟ می دانيد چرا؟ برای اينکه اين مجموعهء صد رنگ خود را در معاملهء قدرت کاره ای نمی بينيد و، حداکثر، می کوشد دربارهء آينده به گمانه زنی و تفسير خبر بسنده کند. و به روی خود هم نمی آورد که در اين ميانه «مردم» هم هستند و «نگرانی بزرگ» نيز از آن ِ همان هائی است که در پياده روهای خسته، با کيسه های آذوقه ای به سختی به دست آمده، عازم خانه اند و مضطرب اند که در فردای رفتن خامنه ای، يا فروپاشی رژيم اسلامی، زندگی آنها چه خواهد شد. در همه جای دنيا آنها قربانيان اصلی همهء هرج و مرج هايند، گوشت های دم توپ جنگ های داخلی، قربانيان کشمکش های همقدان ِ در قدرت طلبی.
 
و برخلاف دوران شاه، رژيم اسلامی از همين نگرانی هاست که نيرو می گيرد. در انقلاب عليه شاه، کسی نگرانی جدی نداشت؛ يعنی به اينگونه نگرانی ها عادت نکرده بود. نمی دانست که ممکن است روزی در خيل آوارگان و جنگ زدگان و فراريان و تبعيديان بسوی آينده های ناشناس پرتاب شود. اما اکنون چيزی جز نگرانی در قلب اين «پياده رونده» وجود ندارد. عراق را ديده است که چگونه زير بنا و روبنايش درهم فرو ريخته، تکه تکه شدن آدم ها را در انفجارهای انتحاری القاعده ای ها شاهد بوده است، دويست هزار کشتهء غيرنظامی سوريه را شمارش کرده است، تصاوير زندهء قحطی ها، گرسنگی ها، کشتارها، داعش ها، بمباران ها و... همه از پيش چشم اش عبور می کنند و اين سينمای هولناک چنان او را می ترساند که، عليرغم همهء نامردمی های وحشتناک اين رژيم، حفظ آن همچون گزينه ای مطلوب تر از آن آيندهء شعله ور و خون بار جلوه گر می شود. حق هم با اين «پياده» است. به آن سوی مرزهای کشورش نگاه می کند که ميليون ها ايرانی گريخته از بيداد حکومت اسلامی خود را به ساحل امن رسانده اند و سی و چند سال هم هست که اهل سياست شان، با اعلاميه ها و تظاهرات و رسانه های چاپی و موجی خود، مدعی مبارزه با حکومت اسلامی اند. آنها، پيادهء داخل کشور، از خود می پرسد که برنامهء اين هموطنان آزاد و آزادانديش برای فردای ايران چيست؟ چگونه می خواهند جلوی تجزيهء ايران، جنگ داخلی، جابجائی آوارگان، قحطی و مرگ را بگيرند؟ و گوش فرا می دهند و پيغامی دريافت نمی کنند؛ يا اگر چيزی می شنوند مکالمه ای عجيب مابين عده ای است که هيچ يک جز به خود و منافع خود نمی انديشند.

آن يکی می گويد: «مسئلهء اول ما برانداختن رژيم است».
اين يکی می پرسد: «فکر فردايش را هم کرده ايد؟»
 
آن يکی پاسخی ندارد. اما درفحوای کلامش می شود شنيد که می گويد: «قرار نيست که ما فکر اين چيزها باشيم. فکرش را امريکائی ها بايد بکنند. ما فقط بايد خود را در موقعيتی قرار دهيم که در محاسبهء آنها جائی داشته باشيم. اگر ما را انتخاب کنند آنگاه ما را هم با يک بریتش ایرویزی، ارفرانسی، لوفت هانزائی، يو اس ارلاينی، يا حتی تانک و توپی، در تهران پياده خواهند کرد. کار ما فکر کردن نيست. کار ما دخيل بستن به پارلمان های اروپایی و آمریکایی و رهبران ریز و درشت شان است».
 
و اينگونه است که بجای فکر کردن به آن فردای مهيب و ارائهء نقشه ای برای آن، اين «آلترناتيو» های ريز و درشت فقط مواظب آنند که شخص و سازمان ديگری اين وسط پيدا نشود و خرشان را نزند و نبرد. مبارزهء آنها با حکومت اسلامی و برای تسخير قدرت، آن هم فقط به مدد پشتيبانی مردم، نيست. مبارزهء آنها با همهء رقيب های احتمالی است. و در اين مبارزه هر بی شرافتی و بی اخلاقی را هم مجاز می دانند.

دومی می پرسد: «چرا می خواهيد کاخ سفيد و کنگره و وزارت خارجهء امريکا و پارلمان اروپا  کارتان را براه بياندازند؟ چرا فکر نمی کنيد که اگر راه حل مردم پسندانه ای داشته باشيد و آن را بخود رهگذران خستهء کوچه و بازارهای ايران ارائه دهيد، قطعاً بهتر و ماندگارتر می توانيد هم در فردای ايران جائی داشته باشيد و هم، به کمک مردم، وضعيتی را بسازيد که مملکت ويران تر و پاره پاره نشود؟ و هم حتی روابطی همسان و بر اساس منافع طرفین با غرب داشته باشید؟»
اولی با نگاه عاقل اندر سفيه در دومی می نگرند، آنسان که گفته باشد: «کجای کاری آقا. ما را خام گير آورده ای؟
 
يعنی با اين حرف ها می خواهی ما را از ميدان به در کنی و خودت سر صف متقاضيان کنگرهء امريکا بايستی؟ نه برادر! کار ما فکر کردن و مناظره و راه حل پيدا کردن نيست، صدها از ما خوش فکر تر در آن راهروها و اطاق ها نشسته اند. ما فقط بايد مواظب تو و امثال تو باشيم که روی دست ما بلند نشوید. به همين دليل هم نه مناظره می کنيم و نه گفتگو. و فقط مترصديم تا تو حرفی بزنی تا اعلام کنیم که تو سر سپرده ای و مأمور و هرچه هم که می گوئی بسيار خطرناک است و اصلاً در اولويت نيست. مواضع ما در قبال امثال تو روشن است:
 
- اگر بگوئی ضرورت استقرار قانون اساسی سکولار، می گوئیم ضد مذهبی شده ای. - اگر بگوئی احترام به همهء عقايد مذهبی مردم، می گوئيم می خواهی حکومت اسلامی را حفظ کنی. - اگر بگوئی بايد جلوی بازتوليد استبداد را گرفت می گوئيم از آنجا که با سقوط حکومت اسلامی ما کشور را بر اساس اعلاميهء حقوق بشر می گردانيم استبداد قطعاً بر نخواهد گشت اما اين تو هستی که می کوشی جلوی کار ما رابگيری تا استبداد نوع ديگری را بر کشور تحميل کنی. - اگر بگوئی هر حکومت "متمرکز" مقتدر ماشين بازتوليد استبداد و سرکوب است، ما می گوئيم تو حکومت متمرکز مقتدر را می خواهی براندازی تا مملکت تکه تکه شود. - اگر بگوئی من "حکومت مرکزی مقتدر" می خواهم نه "حکومت متمرکز مقتدر" می گوئيم تو سفسطه گری و می خواهی از راه بازی با کلمات گنجشک را رنگ کنی و بجای قناری بفروشی... - اگر بگوئی چطور است در تلويزيون جلوی دوربين بنشينيم و با هم مناظره کنيم، خواهيم گفت که ما با کسی مناظره نمی کنيم. ما برنامهء خود را به مردم ارائه می دهيم و شما هم برنامهء خودتان را توضيح دهيد. خود مردم انتخاب خواهند کرد».

و بر تماشگران اين نمایش حزن آور روشن است که برنامه ای در کار نيست و آنچه در جمع هائی اينگونه برقرار است «انتظار» نام دارد تا کسی از چاه جمکران وزارتخارجهء امريکا یا انگلیس و یا... سر بيرون کشد و منتخب اطاق های فکرش را برای اجرای سناريو صدا زند. و، در اين ميانه، تنها زمانه است که، همچون بمب ساعتی ويرانگری که زير مملکت کار گذاشته باشند، تيک تاک می کند و به سوی لحظهء محتوم انفجار می شتابد.
***
اما بيائيد فکر کنيم که چنين نيست و آنها هم «مفروضاتی» واقع بينانه دارند که بر اساس آن مواضع شان را می سازند. اصلاً چطور است با همين مفروضات آغاز کنم و ببينم آنها برای فردای نبودن رژيم اسلامی چه فکری کرده اند:
1. می گويند همهء کارها را بايد زمين گذاشت و اول حکومت اسلامی را منحل کرد. می پرسی چگونه؟ اما گويا اين پرسش درستی نيست که پاسخی داشته باشد. کسی در اين زمينه فکری ندارد. گويا یادتان رفته که فکر را «آنها و آنجا» می کنند.
2. می گويند طرح نارضايتی های هفتاد در صد مردم ايران که در استان های واجد اقوام ايرانی زندگی می کنند اولويت های مبرم کنونی را بهم می زند و لازم است بعد از فروپاشی رژيم بفکر اين مسائل بيافتيم. اما هم اکنون هم يادتان باشد که آن موقع نيز بايد حرف «خودگردانی استان ها» و بوجود آمدن «دولت های خودگردان استانی» را از سر به در کنيد. ما خواستار يک دولت متمرکز مقتدريم که بتواند تمايلات تجزيه طلبی را (بله، افکار شما تجزيه طلبانه است!) بگيرد. می پرسی: آن دولت متمرکز مقتدر را چگونه می سازيد؟ می گويند باز هم فضولی؟ هر آن کس دندان دهد نان دهد!
3. می گويند حرف زدن از سکولاريسم يعنی مخالفت با مذهب مردم. می گوئی آن سکولاريسمی که شما می گوئيد يک مکتب فلسفی است، منکر عالم غيب و خدا و غيره، اما آن سکولاريسمی که ما می گوئيم يک انديشهء سياسی است بر مبنای جدا کردن قانون اساسی و حکومت و نهادهای دولتی از شرايع همهء مذاهب و، در عين حال، برقرار ساختن آزادی عقيده از هر نوع، چه دينی چه ضد دينی. هاج و واج نگاه تان می کنند و پس از ندکی تأمل دست به دامن دانشمند مجلس شان می شوند.
 
4. دانشمند می گويد اصلاً سکولاريسم را بايد فراموش کرد. همان دموکراسی کافی است؛ دموکراسی که نبايد صفت سکولار بخودش بگيرد؛ اين خود يک عمل ضد دموکراتيک است. می پرسی: مگر دموکراسی بدون قانون اساسی سکولار هم می تواند وجود داشته باشد؟ و مگر شاهد وجود ادعاهائی مبنی بر اينکه دموکراسی انواع دارد نبوده ايد؟ آيا نام دموکراسی بورژوائی و دموکراسی شورائی و دموکراسی دينی را نشنيده ايد؟ چرا آنها مجازند با اين صفات دموکراسی را کج و معوج کنند و ما حق نداريم گوهر سکولار مفهوم دموکراسی را از دل آن بيرون کشيم و در جلوی آن بنشانيم تا اهل مذاهب و مکاتب (ايدئولوژی ها) نتوانند آن را تصرف کنند؟ دانشمند هم می گويد: اين بحث ها را فعلاً کنار بگذاريد تا تفرقه ايجاد نشود. ما داريم همه را با هم متحد می کنيم و در اين ميانه سخن شما نغمه ای ناساز و بی اندام و تفرقه بر انگيز است.
 
5. می پرسی: امر می فرمائيد که از سکولاريسم و فدراليسم و مليت و خودگردانی حرفی نزنيم؛ اما نمی فرمائيد که برنامه و مانيفست و تز خود شما چيست. دسته جمعی می خندند و شانه بالا می اندازند که «اين پرسش دخالت در امر والائی است که ديگران آن را بر عهده گرفته اند. شما هم وقت ما را نگيريد. همين روزها قرار است در واشنگتن کنفرانسی داشته باشيم و چند سناتور هم در آن سخن خواهند گفت. با اعضاء ميز ايران در چند وزارت خارجه هم قراری گذاشته ايم برای صرف نهار و گفتگوی دوستانه. شما داريد موی دماغ ما می شويد». و بعد جوان ترين و گويا با سوادترين شان را، که مسئول انجمنی از پادشاهی خواهان پارلمانی است، صدا می زنند تا پای ميکروفن بيايد و به زحمت چند خطی از شعری را که اخوان ثالث در سال 1341 نوشته و آن را به دکتر محمد مصدق تقديم کرده، بصورتی غلط و غلوط اما خطاب به شما «مزاحمان» بخواند که: «ای درختان عقیم ریشه تان در خاک های هرزگی مستور!
یک جوانه ی ارجمند از هیچ جاتان رست نتواند. ای گروهی برگ چرکین تار چرکین پود یادگار خشکسالی های گرد آلود، هیچ بارانی شما را شست نتواند!”
و ياران اش کف می زنند و در رؤيای بازگشت به وزارت و وکالت و استانداری و فرمانداری های سابق خود، تا برنامهء تلويزيونی هفتهء بعد، به خواب خوش زمستانی فرو می روند.
***
توضيح لازم: اين مقاله پس از مشاهدهء يک برنامه ای تلويزيونی، و با الهام از مطالب مطرح شده در آن نوشته شده است. اين برنامه را می توانيد در پيوند زير ببينيد:

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]