PEZHVAKEIRAN.COM معناهای دوگانهء انتخاب
 

معناهای دوگانهء انتخاب
اسماعيل نوری‌علا

 

دو سه روز پيش، سالگرد حادثه ای دردناک بود که اکنون 35 سالی از آن گذشته است اما زخم های حاصل از آن تمام پيکر کشور و ملت مان را فراگرفته و هنوز طبيبی مسيحا دم و نوشداروئی شفا بخش برای نجات اين پيکر بی رمق يافت نشده است. منظورم از آن «حادثهء دردناک» همانا ماجرای موسوم به «همه پرسی [يا رفراندوم ِ] دهم و يازدهم فروردين ماه 1358 است که دولت موقت ِ آقای بازرگان انجام اش داد و هم او در روز 12 فروردين اعلام داشت که تنها نيم در صد از جمعيتی که مجموعاً ملت ايران خوانده می شد نسبت به موردی که پيش روی شان گذاشته شده بود رأی مخالف داده اند.

هدف از نوشتن اين مقاله پرداختن صرف به حادثهء نکبت بار«همه پرسی فروردين پنجاه و هشت» نيست بلکه چون بنظر می رسد که دير يا زود، و چه بخواهيم و چه نه، زمان فروپاشی حکومت اسلامی و تشکيل يک «دولت موقت» يا «گذار ِ»ديگر نيز فرا خواهد رسيد و موضوع رفراندوم و انتخابات نيز ديگرباره در دستور کار قرار خواهد گرفت بايد ببينيم که از حادثهء سال پنجاه و هشت و سوابق آن، برای روياروئی با حادثهء سال نامعلومی که در انتظار ملت ما نشسته است، چه درس هائی می توان گرفت.

من به سهم خود در اين ميدان گامی چند بر می دارم؛ باشد که ديگران نيز بر سر ذوق آمده و در اين درس آموزی شراکت سازنده داشته باشند.

 

انتخاب، رفراندوم، و انتخابات

«ملت» را «مجموعهء مردمان متکثر و گونه گون ِ زاده شده و يا شهروند ِ يک سرزمين محصور در درون مرزهای سياسی برسميت شناخته شده بوسيلهء جامعهء بين الملل» تعريف می کنند. و آنجائی که، بنا بر تصور ما از جامعهء مدرن و دموکراتيک، يک «ملت» صاحب مالکيت و حاکميت کشور خويش است، تصميم گيری در مورد هر امر ملی [يا ملتی]، طبعاً، به اراده و نظر او ارجاع داده می شود.يعنی هرگاه پای تصميم گيری های کلان و بی واسطه در ميان باشد، مجريان تصميم های يک ملت، بايد به او رجوع کرده واز او فرمان بگيرند. اينگونه است که مفهوم دموکراسی با مفهوم «انتخاب ملت» يکی می شود. در اين معادله، هم حکومت (کل ساختار قدرت) و هم دولت (دستگاه اجرائی فرامين ملت)، رجوع کننده (يا پرسش کننده) اند و ملت «مرجع»(يا پاسخ دهنده و تصميم گيرنده و انتخاب کننده) محسوب می شود.

اما اين «رجوع به صاحبان حق رأی»، همواره يک صورت ندارد و من، در اين مقاله، قصد دارم فقط به دو صورت از اين رجوع بپردازم؛ دو صورتی که «موضوع رجوع» آنها را از هم تفکيک می کند. معمولاً در دو مورد برای نظر گيری (يا همه پرسی) از ملت اقدام می کنند:

- «موردی» که مردم بايد در موردش تصميم گيری کنند

- گزينش «افرادی» که بايد به کار ادارهء کشور بپردازند

در زبان فرنگی، و به شرح زير، برای اين دو نوع «رجوع به ملت» دو واژهء متفاوت به کار می رود:

اگر مراجعه به ملت برای تصميم گيری در«مورد» خاصی باشد و به صورت پرسش ساده ای که پاسخ آری يا نه دارد انجام شود، اين کار را «رفراندوم» (referendum)می خوانند. اين واژه از خانوادهء reference به معنای «رجوع» است. در فارسی آن را با «مراجعه به افکار عمومی»و نيز «همه پرسی» برابر گرفته اند.

اما اگر مراجعه برای گزينش افرادی جهت ادارهء امور و يا نمايندگی از جانب مردم برای تصميم گيری در مورد امور جاری کشور باشد، اين کار را «الکشن» (election) می خوانند که معنای فارسی آن «گزينش» است اما هنوز ما واژهء عهد مشروطه را، که «انتخابات» باشد، برای آن بکار می بريم.

در يک مقياس کلان و ملی، «همه پرسی» و«انتخابات» هر دو مراجعه به ملت اند و در اين موارد ملت دست به «انتخاب» می زند؛ در همه پرسی آری يا نه می گويد و در انتخابات نمايندگان خود و مديران کشور را انتخاب می کند. پس «انتخاب» واژه ای است مترتب بر هر دو صورت اما «انتخابات» دارای معنای ويژه ای است که به گزينش افراد بر می گردد.

 

شرايط لازم برای انجام «همه پرسی»

  برخی از شرايط اجرائی لازم که منجر به انجام «همه پرسی» درست می شوند، به شرح زيرند:

  - يگانه بودن «موضوع» بطوری که آحاد ملت بتوانند با پاسخ آری يا نه رأی خود را اعلام دارند.

  - مطابقت موضوع با مفاد اعلاميهء حقوق بشر يا عدم تناقض آن با اعلاميهء مزبور

  - مطابقت موضوع با قوانينی که همه پرسی در چهارچوب آنها انجام می شود؛ يا عدم تناقض آن با اين قوانين.

  - ارائهء توضيحات لازم در مورد موضوع مورد مراجعه، از جانب مراجعه کننده و بصورتی که ابهامی در مورد آن وجود نداشته نباشد.

  - آزادی کامل آحاد صاحب حق رأی ملت(که شرايط اين حق رأی را هم بايد بوسيلهء فانون معين ساخت) و نهادهای سياسی مدنی برای اظهار عقيدهء مخالف و موافق

  - برگزاری مناظره های مختلف

  - غياب هرگونه اجبار يا خريد آراء

  - مخفی بودن آراء آحاد ملت

  - فراهم بودن تضمين های لازم نظارتی برای جلوگيری از تقلب

  - همزمان بودن انجام همه پرسی در سراسر کشور

- شمارش علنی آراء با حضور ناظران

  - مرجع قابل اتکاء برای رسيدگی به شکايات و، در صورت لزوم، ابطال نتايج همه پرسی

  اما، علاوه بر اين شرايط، و حتی مهمتر از همهء اين شرايط، لازم است که «مراجعه کننده» نيز دارای مختصات زير باشد:

  - منصب خود را بصورتی قانونی و قابل تصديق و تأييد به دست آورده باشد.

  - از وسائل در اختيار خود برای برکشيدن يکی از دو نتيجهء همه پرسی استفاده نکند

  - به نتايج همه پرسی، حتی اگر به ضررش تمام شود، تن در دهد.

 

قانون و همه پرسی

  همچنين لازم است به اين نکتهء بسيار مهم نيز اشاره شود که «همه پرسی» خود می تواند در دو حالت صورت گيرد. يکی همه پرسی در چهارچوب قوانين موجود يک کشور و ديگری همه پرسی برای خروج از قوانين موجود، مثلاً، هنگامی که يک رژيم سرنگون شده و قرار است رژيم جديدی جای آن را بگيرد و سرنگونی رژيم قبلی شامل الغای قوانين زيربنائی آن باشد.

  از آنجا که در حالت دوم، قوانينی که بتوانند چهارچوب های ناظر بر همه پرسی را تعيين کنند وجود ندارند، معمولاً ابتدا مجلسی از نمايندگان مردم (تعيين شده از طريق «انتخابات»)، که «مجلس مؤسسان» خوانده می شود، تشکيل شده و قانون اساسی جديدی را می نويسد و نحوهء انجام همه پرسی و موضوعات مورد نظر را روشن می کند و سپس همه پرسی صورت می گيرد.

 

رفراندوم هائی که خود شاهد آن بوده ام

  من، در عمر خود شاهد انجام سه همه پرسی بوده ام؛ يکی در 1332 برای انحلال مجلس نوزدهم و از جانب دکتر محمد مصدق، يکی در 1341 برای تصميم گيری در مورد مواد ششگانهء پيشنهادی محمدرضا شاه پهلوی، و يکی هم در فروردين 1358 برای تأسيس رژيم جديدی که بايد در پی سقوط سلطنت پهلوی بر پا می شد. از نظر من، بررسی هر کدام از اين همه پرسی های سه گانه، با کمک معيارهای پيش گفتهء انجام همه پرسی، می تواند برای آيندهء کشورمان درس آموز باشد.

 

رفراندوم سال 1332

من در زمان انجام همه پرسی سال 1332کودکی 11 ساله بودم اما هنوز جنجالی را که بر سر آن درگرفت و چادرهای رأی گيری را که در چهار راه ها برپا بودند به ياد دارم. همه پرسی (يا آنچنان که می گفتند، رفراندوم) به دستور دکتر محمد مصدق، نخست وزير محبوب وقت و ملی کنندهء صنايع نفت کشور، در راستای منحل کردن دورهء17 مجلس شورای ملی که انتخابات اش در کابينهء خود او انجام شده بود، صورت می گرفت.

اکنون همهء اسناد نشان از آن دارند که استدلال دکتر مصدق از اينکه «مجلس آنجا است که مردم باشند» دارای وجاهت قانونی برای اجرای آن همه پرسی نبود و به همين دليل نيز انجام آن با مخالفت نزديک ترين ياران دکتر مصدق روبرو شد. از جمله دکتر معظمی، دکتر شایگان، دکتر کریم سنجابی، دکتر غلامحسین صدیقی، مهندس احمد رضوی، خلیل ملکی و محمود نریمان کوشيدند تا دکتر مصدق را از تصمیم خود منصرف کنند اما او بر سر رای خود باقی ‌ماند.

دکتر معظمی، رئیس مجلس شورای ملی، در جلسه‌ء مجلس به دکتر مصدق گفت: «در قوانین، رفراندوم سابقه ندارد و اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان با آن مخالف هستند و بهتر است که این مطلب با میانجیگری حل شود و این کدورت برطرف گردد»(1). و مهندس رضوی، نایب رئیس مجلس، در اعتراض به دکتر مصدق، در جلسهء فراکسیون نهضت ملی مجلس گفت: «آقای دکتر مصدق؛ شما تا به حال هرچه خواستید به ما تحمیل کردید و ما حرفی نزدیم... شما بر خلاف قانون اساسی از مجلس اختیار گرفتید و بر خلاف قانون 2 سال است که حکومت غیرقانونی نظامی اعلام فرموده‌اید و برخلاف قانون در انتخاب رئیس مجلس دخالت نمودید و با تمام این جریانات ما چیزی نگفتیم ولی دیگر در مورد رفراندوم سکوت نمی‌کنیم!»(2)

در این میان حزب توده با انحلال مجلس و ابقای دولت موافق بود و در جریان رفراندوم هم اعضا و هواخواهان این حزب حضور داشتند و حتی از دولت می خواستند که، علاوه بر انحلال مجلس، برای تشکیل مجلس موسسان و تغییر قانون اساسی نيز اقدام کند(3).

بدينسان، بدون ورود به مسائل مربوط به نحوهء اجرای آن همه پرسی، می توان ديد که رفراندم سال 1332 دارای وجاهت قانونی نبود و، به نظر بسياری از ناظران و اهل تحقيق، همين امر موجب شد تا، در غياب مجلس منحل شده، شاه از اختيارات قانونی خود (که اين اختيارات هم بصورتی بسیار مشکوک و سر هم بندی شده به او داده شده بود و با اصول قطعی قانون اساسی مشروطه تنافر داشت)استفاده کرده و دکتر مصدق را از نخست وزير معزول کند؛ يعنی درست همان امری که حدوث اش را دکتر غلامحسين صديقی پيش بينی کرده بود.

 

رفراندوم سال 1341

در رفراندوم ششم بهمن 1341 من دانشجوی بيست سالهء دانشگاه تهران بودم و در بخش «اطلاعات پرواز فرودگاه مهرآباد» نيز کار می کردم. در آن روز شاه نيز که، از لحاظ قانون اساسی مشروطه، مقامی غيرمسئول بود، پا به ميدان نهاده و، با اجرای يک همه پرسی که انجام آن در قانون اساسی پيش بينی نشده بود، اصول ششگانه ای را (که در مترقی بودن نظری آنها شکی نيست) مطرح ساخته و خواستار رأی مردم شد؛ اصولی که می توانستند بعنوان لوايح دولت نيز تقديم مجلس شوند و ظاهر قانونی بخود بگيرند، اما گزينش همه پرسی در مورد آنها ربطی به ماهيت شان نداشت و بهانه ای بود تا شاه بتواند برای دخالت خود در امور کشور محملی از «حقانيت»(يا مشروعيت) کسب کند؛ حقانيتی که بلافاصله و علناً تبديل به مفاد کتاب «مأموريت برای وطنم» شد و از آن پس شاه خود را برای دخالت در کليهء امور کشور محق دانست. در واقع، قانون اساسی مشروطيت در سال 1358 لغو نشد چرا که، هفده سال پيش از آن، شاه با انجام آن همه پرسی قانون مزبور را عملاً تعطيل کرده و بر اساس «مأموريتی» که مدعی بود از جانب مردم و از طريق همه پرسی به دست آورده بنيان حکومتی خودکامه را گذاشت که فروپاشی آن امری محتوم بود.

من در اين مورد نيز به مسئلهء نحوهء انجام همه پرسی ششم بهمن نمی پردازم جز اينکه اشاره ای به اين مشاهدهء شخصی داشته باشم که يکی از اماکن نصب صندوق های رأی میز بخش اطلاعات پرواز فرودگاه بود و من آن روز در آن جا مشغول کار بودم. برای رأی گيری دو صندوق بر روی ميز گذاشته بودند که بر روی يکی «آری» و بر ديگری «نه» نوشته شده بود. نظارت بر جريان رأی گيری را هم مأمور ساواک در فرودگاه که مردی بلند قامت و ورزيده و هراس آور بود انجام می داد. همهء کارمندان فرودگاه و سازمان هواپيمائی کشوری موظف بودند در همه پرسی شرکت کنند. من، صرفاً از روی شوخی و کنجکاوی، برگهء رأی را گرفته و خواستم آن را در صندوق «نه» بياندازم اما مأمور ساواک دستم را گرفت و با تشر گفت که رأی ات را در صندوق «آری» بيانداز. همين تجربهء کوچک می تواند از کيفيت اجرائی ان همه پرسی نيز حکايت کند.

 

رفراندوم 12 فروردين 1358

  در هنگامهء آنچه که «بهار آزادی»خوانده می شد، من تازه به 38 سالگی پا گذاشته و دانشجوی دانشگاه لندن بشمار می رفتم و جريان آنچه را که در ايران گذشته بود با هيجان و نگرانی تعقيب کرده بودم. من در اول مهر آن سال از سفری تابستانی به تهران برگشته و 15 روز بعد هم، از طريق تلويزيون، شاهد ورود خمينی به پاريس و شهرک «نوفل لوشاتو» شده بودم. تهرانی که ترک اش کرده بودم غرق اضطراب و هيجان و اشتياق بود، دين کاران ِ دست دوم (حجت الاسلام ها اغلب) ميدان دار معرکه بودند، مليون و چپ ها رفته رفته به حاشيه رانده می شدند(4)، شاه و مأموران اش در سرگردانی دست و پا می زدند، و سربازان اش در خيابان ها می رفتند تا متوجه پوسيدگی در حال زوال حکومت شوند. می ديدم که خيلی از دانشجويان ايرانی مقيم لندن هم به پاريس می روند تا با «امام» ديدار داشته باشند؛ و هر روز در خيابان های لندن تظاهراتی برپا بود. همه يقين کرده بودند که يک دوران از تاريخ معاصر کشورمان به سر آمده و می رويم تا عصر نوينی را در زندگی خود و ملت مان تجربه کنيم. سال هم از خزانی شگفتی انگيز می گذشت و شتابان می رفت تا در نيمهء سرد بهمن ماه کار رژيم حاکم را تمام کند و سپس سبکسرانه به سوی «بهار آزادی» بتازد.

  من از قبل در بين ايرانيان ساکن پاريس با حسن حبيبی آشنا شده بودم و گاهی هم از لندن با او تلفنی صحبت می کردم. در ان روزهای قبل از بازگشت خمينی به ايران همو خبرم کرد که به سفارش «امام» مشغول نوشتن قانون اساسی جديد ايران است تا بعد از سقوط رژيم شاه آن را تقديم مجلس مؤسسان کنند. او از فرصتی که برای استقرار دموکراسی فراهم شده بود با خوشحالی سخن می گفت.

خمينی هم وقتی که به تهران آمد نسخه ای پيشنهادی ار يک قانون اساسی جديد را امضاء کرده و با انتشار آن در روزنامه ها موافقت کرد.اما ديری نگذشت که اعلام شد همه پرسی برای تغيير رژيم قبل از تشکيل مجلس مؤسسان انجام می شود و، بدين ترتيب، از آنجا که قانون اساسی مشروطه ديگر منحله و ملغا تلقی می شد کسی نمی توانست، بر خلاف دو مورد قبلی، به غيرقانونی بودن اين همه پرسی اشاره يا اعتراض کند. حتی به ياد ندارم که کسی به اين نکته اشاره کرده باشد که نمی توان بدون داشتن قانون اساسی جديد دست به همه پرسی زد. بحث بيشتر بر حول اين مورد دور می زد که قرار است در همه پرسی چه نوع رژيمی به مردم پيشنهاد شده و از آنها نظرخواهی شود. از قبل از انجام همه پرسی معلوم بود که نام رژيم «جمهوری اسلامی»خواهد بود اما اينکه اين «اسلاميت» رژيم جمهوری چگونه تعريف و تبيين می شود معلوم نبود. اينگونه مطالب را بايد در فقدان قانون اساسی جديدی می جستيم که هنوز وجود نداشت و ملت بايد چشم بسته، و بی خبر از اينکه محتوا و مقتضيات جمهوری اسلامی چيست، به آن رأی می داد.

خمينی حتی تحمل پيشنهادهائی همچون به رأی گذاشتن «جمهوری دموکراتيک اسلامی» را هم نپذيرفت و عبارت معروف «جمهوری اسلامی، نه يک کلمه بيشتر و نه يک کلمه کمتر» را بر زبان آورد و حتی تا آنجا پيش رفت که گفت «اگر سی ميليون آدم بگويند نه من می گويم آری». (نقل به مضمون).

در مورد نحوهء اجرای همه پرسی، تقلب ها، اجبارها، تهديدها و ديگر مطالب نيز حرف و سخن بسيار رفته است که اغلب در برابر ادعای مهندس بازرگان در مورد رأی مثبت نودونه و نيم درصدی مردم علم می شود اما، حتی با لحاظ داشتن اين ايرادات، کسی نمی تواند منکر شرکت بسيار بالای مردم در اين همه پرسی و ميزان بالای رأی مثبت ملت به «جمهوری اسلامی» باشد. من آن روز در لندن بودم و به چشم خود صفی از ايرانيان مقيم لندن را ديدم که مار پيچ به دور نرده های پارک جلوی کنسولگری چرخيده و دمش از خيابان باريک کنار ساختمان وارد خيابان اصلی«های استريت کنزينگتن» شده بود؛ هرچند که هنوز هيچ يک از رأی دهندگان نمی دانست که محتوای اين «جمهوری» چيست و چگونه می شود جمهوری را که همزاد دموکراسی است با اسلام (و بخصوص شريعت فرقهء دوازده امامی) مخلوط کرد.

در نتيجه، برخلاف آن دو همه پرسی قبلی، همه پرسی خمينی را نمی شد مقوله ای غيرقانونی خواند (چرا که قانونی برای تمشيت آن وجود نداشت) ولی، به لحاظ اصل تقدم قانون اساسی بر رفراندوم (چه برای تصويب قانون اساسی جديد، و چه بمنظور تعيين نوع رژيم) کاری بدون وجاهت منطقی و فاقد حقانيت برای تشکيل حکومت بود؛ امری که بالاتر و مزورانه تر از مسئلهء تقلب و اموری نظير آن است.

اما، اگر مفاد اعلاميهء حقوق بشر را در نظر داشته باشيم، اساساً می توان ديد که به رأی گذاشتن استقرار يک حکومت مذهبی (که لزوماً تبعيض آفرين است) بر خلاف مفاد تبعيض پرهيز آن اعلاميه است و لذا، از لحاظ حقوق بين المللی، می توان آن همه پرسی را غيرقانونی خواند.

در عين حال، مقدم داشتن «همه پرسی برای تعيين نظام جديد» بر «انتخابات مجلس مؤسسان» باعث شد که خمينی صاحب يد مبسوطه ای شده و در پی اعلام انصراف از متن پيشنهادی قانون اساسی جديدی که خود تأييدش کرده بود، از تشکيل مجلس مؤسسان نيز سر باز زند و مجلس خبرگان (خبره در توضيح المسائل آخوندی) را جانشين آن کند تا آشکار گردد که «انقلاب اسلامی» همانا «انقلاب مشروعه»عليه «انقلاب مشروطه» بوده است.

همينجا بگويم که اگرچه روشن بود که همه پرسی برای ايجاد «جمهوری اسلامی» محتوای روشنی ندارد اما نتيجهء آشکار آن انحلال رژيم مشروطه بود و نه سلطنت (که اساساً شرط پذير نيست و از سلطهء برخاسته از خودکامگی می آيد)؛ و به همين دليل نيز بود که سلطنت ولی فقيه بجای سلطنت شاهنشاهی نشست و آرمان های سکولار دموکرات مشروطه را، با گذشت هفت دهه از آن انقلاب، بصورتی ناتمام برای نسل های بعدی باقی گذاشت.

 

بلاتکليفی در بحث «انتخابات آزاد»

بيجا نمی دانم که مطلب را با اشاره ای به مسئلهء «انتخابات آزاد» که اين روزها بعنوان هم هدف، هم استرتاژی، هم تاکتيک و هم شعار از جانب گروه های مختلف سياسی مطرح می شود به پايان برم.

صرفنظر از اينکه گزينش «انتخابات آزاد»بعنوان هدف يا بعنوان استراتژی چه فرقی با هم دارند و چه عواقبی را بوجود می آورند، مسئلهء اساسی آن است که هواداران اش هنوز روشن نکرده اند که منظورشان از انتخابات آزاد در مبارزه با حکومت اسلامی چيست.

هنگامی که اصلاح طلبانی همچون خاتمی، و يا سياست بازانی همچون رفسنجانی، خواستار انجام «انتخابات آزاد» می شوند تکليف شان و، يا تکليف ما با آنها، روشن است. آنها خواستار انتخاباتی، به معنی election، هستند که خودشان را هم در آن به بازی بگيرند. يعنی می گويند «ما می خواهيم آزاد باشيم که در انتخابات شرکت کنيم و با نظارت استصوابی شورای نگهبانی که می تواند ما را غربال کنند مخالفيم». آشکار است که اين خواست با تعريف «انتخابات آزاد و منصفانه»ی تعيين شده از جانب کنفرانس بين المجالس سازمان ملل قرابتی ندارد(5).

اما «انتخابات آزاد»ی که اپوزيسيون حکومت (و نه دولت) از آن ياد می کنند، بين «رفراندم» و «انتخابات» سرگردان است و حتی توضيح نمی دهد که اگر منظور انجام همه پرسی باشد آيا قصد آن است که اين کار قبل از نوشتن قانون اساسی جديد انجام يابد و يا بعد از آن. و اگر شق دوم درست است چرا بجای خواستاری انتخابات آزاد به شعار واقعی تر «خواستاری تشکيل مؤسسان و نوشتن قانون اساسی جديد» و سپس گذاشتن آن به رأی مردم سخن نمی گويند؟ يعنی چرا از طرح«انحلال حکومت اسلامی» طفره می روند؟

پاسخ من به اين پرسش به سرگردانی اپوزيسيون در مورد تعيين شخص يا نهاد اجرا کنندهء انتخابات آزاد، چه به معنای همه پرسی و چه به عنوان تصويب قانون اساسی جديد، بر می گردد. اين سياست پيشگان بين گزينهء انجام انتخابات آزاد (که بايد انتخاب آزاد باشد تا عاميت پيدا کند) بوسيلهء حکومت اسلامی و يا بوسيلهء دولت موقت پس از فروپاشی اين حکومت سرگردانند و پاسخ صريحی در اين مورد ندارند.

و اين سرگردانی را اصلاح طلبان، و بخصوص آن بخشی که به خارج کشور آمده و بطور خزنده در اپوزيسيون نفوذ کرده اند، تشديد کرده و می کنند و اين سرگردانی مهمترين سد راه ائتلاف و اتحاد عمل در بين مخالفان حکومت (و نه دولت) اسلامی است. به يادمان باشد که اين بنای کج را مبتکران اصلاح طلب طرح رفراندوم (چه جمهوری خواه و چه پادشاهی طلب) در چند سال پيش پايه ريزی کردند و بدون اشاره به مرکزيت قانون اساسی خواستار همه پرسی شدند.

 

حرف آخر

  حال می توان پرسيد که آيا ملت ما، که شامل همهء ما می شود، درسی از اين گذشتهء هشتاد ساله گرفته است؟ آيا تجربهء تلخ و مهلک شرکت در يک همه پرسی بی قاعده و ناهنجار به ما آموخته است که اگر فرصت تاريخی ديگری پيش آمد (که يقين دارم پيش خواهد آمد) بی گدار به آب نزنيم، به مبهمات رأی ندهيم و تا استدلال جناح های مختلف را نشنيده ايم عازم حوزه های رأی گيری نشويم؟

براستی، جز با آرزوی گزينش راه درست، با چه توشهء ديگری می توان به انتظار آينده نشست؟

_________________________________________

1. جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از 1500میلادی مطابق 879 شمسی تا انقلاب، ترجمه احمد تدین، تهران: خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۸۶.

2. حسین مکی، کتاب سیاه: سال‌های نهضت ملی، از نهم اسفند 1331 تا مرداد 1332، ج هفتم، تهران: انتشارات علمی، 1377.

3. پرتال جامع علوم انسانی - تأثیر انحلال مجلس هفدهم بر شکست نهضت ملی

4. اسماعيل نوری علا ـ «کانون نويسندگان و روياروئی با دولت ها» ـ از صفحهء 10 ببعد.

5. بههمين قلم ـ «چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد».

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]