PEZHVAKEIRAN.COM موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران
 

موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران
اسماعيل نوری‌علا

 

پيشگفتار

بنظر من، اگر تصور کنيم که استقرار هر يک از آحاد محموعهء مفاهيمی متشکل از دموکراسی، سکولاريسم، پلوراليسم، سوسيال دموکراسی، يا ليبرال دموکراسی در ايران کار ساده ای است سخت اشتباه کرده ايم. اين کار نه ساده است و نه آسان.

در توضيح اين سخن بايد برخی توضيحات جامعه شناختی را مطرح ساخته و در ابتدا بگويم که، معمولاً، انتقال مفاهيمی که در سرزمين و فرهنگی ديگر پرورش يافته اند، به سرزمين هائی که در جريان رشد و نمو آنها شراکت نداشته اند، لازمهء توجه به لوازمی است که امر انتقال را ممکن می سازند، و نيز در نظر داشتن شرايطی است که در سرزمين های «ميزبان» وجود دارند. در اين مورد مدد گرفتن از مثال انتقال گياهان از خاکی به خاکی ديگر می تواند مفيد باشد.

هر گياهی به نوع خاصی از آب و هوا احتياج دارد. گياه استوائی را نمی توان در سرزمين های سردسير رشد داد. در جامعه شناسی به اين «آب و هوا» نام «فرهنگ» داده اند. در عين حال نوع خاک سرزمينی که «پذيرا» يا «ميزبان» گياهان غيربومی است نيز بايد به گونه ای باشد که گياه بتواند براحتی در آن رشد و نمو کند. در جامعه شناسی از اين «خاک» می توان با نام «نهادهای اجتماعی» ياد کرد. بر اين قياس، برای استقرار مفاهيمی که مخلوق مغرب زمين اند در کشورمان، ايران، ما به فرهنگی مناسب و نهادهائی پذيرا نيازمنديم تا بتوانيم روند انتقال را با کمترين هزينه به انجام رسانيم.

در زبان علوم انسانی و اجتماعی، روند انتقال اين مفاهيم از يک مکان به سرزمينی ديگر را «متوطن کردن» (يا «طبيعی شدن» naturalization) می خوانند؛ همانگونه که وقتی شما از کشور خود به کشور ديگری «مهاجرت» می کنيد در ابتدا «بيگانه» (alien، مثلاً بصورت بکار رفته در اصطلاح «اتباع بيگانه» در زبان اداری ايران) محسوب می شويد و آنگاه، پس از طی روندی خاص و برآوردن شرايطی چند، در آن کشور «متوطن می شويد»؛ يعنی آن کشور «وطن دوم» شما می شود، انگار که حضور شما «طبيعی» شده باشد، و شما مقام «شهروندی» (citizenship) آن کشور را به دست می آوريد که مهمترين خاصيت اش آن است که همهء قوانين و حقوق و وظايف ناظر بر شهروندان ديگر اين «وطن دوم» بر شما نيز مترتب می گردد و، از جمله، حق شرکت در انتخابات و نيز حق انتخاب شدن را می يابيد. مفاهيمی نيز که از جائی ديگر به کشور ما وارد می شوند بايد از اين مرحلهء «توطن» بگذرند و به اصلاح «اهلی» و «بومی» شوند تا جا بيافتند و مستقر گردند.
همينجا توجه کنيد که روند ِ «توطن» مورد نظر من هيچ ربطی به قلب ماهيت و تبديل شدن مفاهيم به معانی ديگر، و اغلب ضد خود، ندارد. مثلاً، دموکراسی را نمی توان به ايران برد و «اسلامی» کرد. اين دو، در گوهر، متضاد هم اند. سکولاريسم اسلامی و حکومت سکولار اسلامی هم مفاهيمی جعلی و بی معنا هستند. اما اگر بتوانيم از «دموکراسی ايرانی» و «سکولاريسم ايرانی» سخن بگوئيم در واقع از اين حکايت کرده ايم که ايرانيان توانسته اند اين مفاهيم را اخذ کرده و با رنگ و بوی فرهنگ خودشان، در آميزند؛ آن سان که، پس از طی روند «توطن»، ديگر نمی توان آنها را مفاهيمی «مهاجر» يا «بيگانه» دانست.

آمادگی فرهنگی

آيا براستی فرهنگ (آب و هوای معنوی)ی جامعهء ما ايرانيان آمادگی پذيرائی از مفاهيمی همچون پلوراليسم (کثرت مداری)، دموکراسی (مردمسالاری) و سکولاريسم (جدا نگاه داشتن نهاد دين از نهاد حکومت) را دارد؟ و يا بايد پذيرفت که اين "آب و هوا" قادر به پذيرفتن و رشد و نمو دادن به آن گياهان نيست و بايد دندان طمع را کند و به دور افکند؟

به باور من، آب و هوای فرهنگی ما، هم از لحاظ تاريخی و هم از لحاظ وضعيت کنونی، به دلايل زير کاملاً آمادگی اين ميزبانی را دارد:

1. جامعهء ما جامعه ای رنگارنگ و متشکل از اقوام و فرهنگ ها و زبان ها و مذاهب گوناگون است؛ يعنی جامعه ای «متکثر» است. پس پلوراليسم (يا کثرت مداری) نياز گوهرين چنين جامعه ای است. اما در صورت تسلط تنها يکی از اين «پديده های گوناگون» بر بقيه، آن «بقيه» را می آزارد و تحت ستم قرار می دهد؛ حال آنکه باور به کثرت مداری و دامن زدن به انديشه ها و رفتارهای مربوط به آن جامعه را در وضعيتی «طبيعی» قرار داده و آزادی رشد و شکوفائی هر يک از اجزاء فرهنگی آن را ميسر می سازد.

2. بايد توجه داشت که برای رسيدن به «کثرت مداری» ضروری است که «قدرت حکومتی» صرفاً به دست يکی از اقشار فرهنگی نيافتد و، در پی آن، قشر به قدرت رسيده نتواند همهء لوازم و ارزش های خود را بر «بقيه» تحميل کند. يعنی، حکومت بايد از تعهد صرف به يک فرهنگ و مذهب و قوميت خاص معاف باشد تا بتواند چتر حمايتی خود را بر سر همهء اين پديده ها بگستراند. اين چتر حمايتی را «سکولاريسم» و امروزه «سکولاريسم نو» می خوانيم. سکولاريسم، با ايجاد فيلتری در سر راه نفوذ پديده های «تک ساحتی»، ما را قادر می سازد تا به حکومتی دست يابيم که آزادی همهء عقايد و گروه بندی ها را تأمين و تضمين، و خود در مسير حمايت از آزادی های رنگارنگ حرکت کند. بنا بر اين، بعلت متکثر بودن جامعهء ايران، و به خاطر ضرورت استقرار کثرت مداری در اين جامعه، استقرار حکومت های سکولار در ايران يک نياز انکار ناپذير و حياتی است. خوشبختانه، در اين زمينه، فرهنگ تاريخی ما نيز، که در آثار ادبی و هنری و تاريخی مان منعکس است، همواره بر گريز از تعصب و خشک مغزی و تأکيد بر تساهل و تسامح تأکيد داشته است.

3. از آنجا که نمی توان کثرت گرا بود اما، در شکل دادن به حکومت، از توجه به خواست ها و توقعات عموم «مردم» امتناع کرد، يکی از شرايط برقراری «سکولاريسم پلورال» (حکومت بی طرف و کثرت گرا) آن است که به «مردمسالاری» روی کنيم. يعنی، در سرزمين ما، پيوند زدن «جدا نگاه داشتن مذاهب و مکاتب از حکومت» (بخصوص در قانون اساسی جامعهء آينده) به سندی همچون «اعلاميهء جهانگستر حقوق بشر»، امری کاملاً شدنی و آسان است؛ البته اگر ارادهء آنان که به قدرت دسترسی دارند بر فراهم آوردن رفاه و آسايش مردم باشد. در اين مورد نيز، خوشبختانه، در جامعه جهانی، ما بنيان گزار تفکر سکولار و حقوق بشر بوده ايم و اين تفکر را کمتر از سه هزاره پيش در منشور کورش بزرگ به دست تاريخ بشر سپرده ايم و، عليرغم همهء اعوجاجات و انحرافاتی که بر اثر وجود حکومت های تحميل گر وجود داشته، آن را در گوهر فرهنگ منتشر خويش مخمر کرده ايم.
بدينسان می توانيم، با خيال جمع، بگوئيم که، اگر مسئله به عموم مردمان ساکن ايرانزمين تفهيم شود، کمتر می توان به دليلی برخورد که در برابر استقرار يک حکومت سکولار و دموکرات (و در نتيجه، پلورال) در ايران مقاومتی وجود داشته باشد. يعنی، اگرچه امروزه، به دليل يک غفلت تاريخی از جانب همهء سکولار دموکرات های ايران، گروهی زمام قدرت را در اختيار گرفته اند که با هر سه مفهوم کثرت مداری، جدا نگاه داشتن مذاهب از حکومت، و مردمسالاری مخالفند، و يا اگر يکی از آنها را تصديق می کنند بی شک دروغ می گويند اما، در صورتی که شر تحميل و سرکوب و زور، که بوسيلهء اين حکومت اعمال می شوند، از سر مردم ايران کم شود و مردم بتوانند نوع حکومت خود را با آزادی برگزينند، شايد کمتر بتوان ملتی را همچون ملت ايران يافت که آمادهء استقبال از کثرت مداری، جدا نگاهداشتن مذاهب از حکومت، و مردمسالاری باشند.

مکثی در مورد نهادها

اما در مورد رشد گياهان گفتم که نوع «خاک»، و در مورد مفاهيم مدرن پروريده در غرب، نوع «نهادهای اجتماعی»، نيز از جمله تعيين کنندگان اصلی امکان توفيق روندهای «جا افتادن و متوطن شدن» محسوب می شوند. می توان پرسيد که در اين زمينه وضعيت «خاک نهادهای اجتماعی» کشور ما چگونه است؟

برای پاسخ دادن به اين پرسش، لازم است که نخست نگاهی به گذشتهء پرورش اين مفاهيم (يا گياهان معنوی) در مغرب زمين افکنده و، با گرفتن آگاهی هائی از آن گذشته، به بررسی شرايط امروز کشورمان برگرديم.

از نظر من، مهمترين روندی که در مغرب زمين به متحقق شدن «سکولاريسم» کمک کرده آن بوده که «نهاد دين»، در سير تطور و تحول خود در قرون وسطی، هرچه بيشتر متعين و سازمان يافته شده؛ بطوری که می توانيم بطور مشخص پديده هائی مادی را در مد نظر قرار داده و آنها را مصالح نهاد اجتماعی «دين» بدانيم؛ پديده هائی همچون دينکاران، معبد، و آداب و رسوم سنگ شده که اغلب با نام «مذهب» از مفعوم «دين» متشخص می شوند.

در مغرب زمين «مذهب» را معمولاً «نهاد اجتماعی دين» می دانند و آن را در اشاره به شکل متعين «کليسا» بيان می دارند. کليسا، بنا به تعريف، يک نهاد اجتماعی مستقل، سازمان يافته، سلسله مراتبی، و متمرکز است. و همين «تشخص دقيق» امر جدا نگاه داشتن «نهاد دين» از «نهاد حکومت» را ممکن می سازد، چرا که اگر کليسا واجد ساختار منسجم و سلسله مراتب و دينکاران مزدبگير نبود معلوم نبود که کدام نهاد را از بايد از نهاد حکومت جدا ساخت يا جدا نگاه داشت. به همين دليل نيز سکولاريسم را، در زبان های غربی، بصورت «جدا نگاه داشن کليسا از حکومت» و نه «جدائی دين از حکومت» تعريف می کنند؛ چرا که دين، بنا به تعريف، امری منتشر و شخصی است و رابطهء فردی اشخاص را با عالم غيب، از طريق توجه به آموزه های يک پيامبر، منظم می کند. اما کليسا «نهاد سازمان يافته» ای است که، با قرار دادن خود در بين فرد مؤمن و خداوندی که می پرستد، می تواند زمام «افکار عمومی» (و نه لزوماً فرداً فردی) را در دست گيرد و با اين «موج سواری» به قدرت سياسی تبديل شود؛ بدين معنا که يا مقامات حکومتی را در تحت نفوذ خود بگيرد و يا خود صاحب حکومت شود. حدوث اينگونه اتفاقات در دوران سروری کليسای روم بخوبی قابل مشاهده است.

بدينسان، متفکران عصر روشنگری، در مبارزهء خود برای آزادی، با يک نهاد مشخص مذهبی روبرو بودند که «کليسا» نام داشت و خواستار «جدا سازی و جدا نگاه داشتن کليسا از حکومت» شدند و چنين امری را ممکن ساختند؛ عملی که بعدها نام «سکولاريسم» بخود گرفت. اين اتفاق در مورد «کليسا»های بعدی ِ برخاسته از «جنبش مسيحی اعتراض» (پروتستانتيزم) و نيز در برخی از اديان ديگر، همچون يهوديت و بهائيت، هم صائب بود و نحوهء شکل گيری و سازمان يافتگی آنان به گونه ای انجام گرفت که آنها نيز دارای «نهاد های دينی» خاص خود گشتند که عموماً با برنام «کليسا» مشخص می شدند.

اما، با پيدايش رشتهء «جامعه شناسی اديان»، ابتدا متفکران اين رشته کوشيدند تا به واژهء «کليسا» مفهوم گسترده تری از مفهوم «نهاد سازمان يافتهء مسيحيت» بدهند. در اين راستا آنها کنيسه و آتشکده و مسجد را نيز «کليسا» خوانده و در متون خود به «کليسای اسلامی» يا يهودی اشاره می کردند. لکن، با گسترشی که در رشتهء جامعه شناسی دين پيش آمد، و متفکران غيرمسيحی نيز به قلمروی اين رشته وارد شدند، کارائی اينگونه استفادهء متوسع از واژهء «کليسا» مورد ترديد قرار گرفت و کوشش شد تا، بجای آن، اصطلاح ديگری بکار گرفته شود که شامل همه نوع «نهاد سازمان يافتهء دينی» باشد. اينگونه است که امروز بجای اصطلاح «کليسا» از اصطلاح «دين سازمان يافته» (organized religion) ياد می شود و سکولاريسم را نيز بجای «جدا نگاهداری حکومت از کليسا» بصورت «جدا نگاهداری حکومت از دين سازمان يافته» تعريف می کنند.
بدينسان، فرمولی که در جهان امروز می توان برای سکولاريسم ساخت چنين است: هر کجا نهادی به نام «دين سازمان يافته» (مذهب) وجود دارد، سکولارها می کوشند از حضور و دخالت آن در نهاد حکومت جلوگيری کنند، خواه اين «نهاد سازمانی» کليسا نام داشته باشد و خواه کنيسه يا مسجد.

تفاوت در چگونگی نهادسازی

توجه کنيم که همهء اين واژه بازی ها و اصطلاح سازی ها نمی تواند مانع از آن شود که ما به نحوهء شکل گيری نهادهای مختلف در اجتماعات گوناگون توجه نکرده و وضعيت آنها را از ديدگاه چگونگی پديداری و رشد نهاد سازمان يافتهء دين مورد مطالعه و مقايسه قرار ندهيم. و اگر از اين ديدگاه به آن منظره يا مناظر بنگريم بلافاصله متوجه تفاوت های شگرف تمهيدات بشری در تنظيم روابط مابين دو پديدهء «نهاد دين» و «نهاد حکومت» نيز می شويم؛ تفاوت هائی که بی شک به روند متوطن ساختن سکولاريسم در هر جامعه ای شکلی منحصر بفرد می دهند.
در اين زمينه، واقعيت بسيار مهم و انديشه برانگيز آن است که تجربهء مشرق زمين بطور عام، و تجربهء ايران ما بطور خاص، با سرگذشت پديده آمدن مفهوم سکولاريسم در مغرب زمين، تفاوت هائی عمده دارند و عدم توجه به اين تفاوت ها می تواند، در آينده، در راه استقرار سکولاريسم در ايران موانعی صعب العبور را بوجود آورد.

عموماً، در حکومت های ايرانی پيش از اسلام از يکسو، و حکومت های اسلام سنی، از سوی ديگر، بجای پرداختن به «جدا نگاه داشتن نهاد سازمان يافتهء دين از نهاد حکومت» کوشيده شده که «نهاد دين» استقلال نداشته و در درون نهاد حکومت بوجود يابد و همواره در زير سايهء نهاد حکومت سازمان يابد و همواره تحت سلطهء حکومت باشد.

من در اين مورد چند سال پيش گزارش مفصلی را با نام «سابقهء جداسازی مذهب از حکومت در ايران» تدوين کرده ام که در سايت شخصی من وجود دارد و در اين مورد شما را به آن گزارش رجوع می دهم(*). اما در اينجا به اختصار بگويم که، صرفنظر سوابق تاريحی اين امر در دوران هخامنشی و اشکانی و ساسانی، هنگامی که حکومت های مسلط بر ايران، و کل قلمروی خلافت اسلامی، «مذهب تسنن» را اختيار کردند، الگوی پيش از اسلام ايران را سرمشق قرار داده و کوشيدند تا از تشکيل «نهاد مستقل و سازمان يافتهء دينی» (بگونهء کليسای روم) در بيرون از ديوانسالاری (يا بوروکراسی bureaucracy)ی خود جلوگيری کنند. اين تمهيد، با اعلام فتوای «انسداد باب اجتهاد» در دوران سلجوقی، رسميت عمومی يافت و کليهء دينکاران سنی بصورت کارکنان ديوانسالاری حکومتی و وزارتخانه های دينی حکومت در آمدند. هنوز هم در سرزمين های سنی نشين اين قاعده باقی است و، از مصر گرفته تا ترکيه، نهادهای دينی در درون ديوانسالاری حکومت قرار داشته و با بودجه و نظارت دولتی اداره می شوند و تا انجا که مقدور باشد از دخالت آنها در امور حکومتی جلوگيری می شود.

اما، از آنجا که تا پيش از استقرار صفويان در ايران، مذهب تشيع (در شعبات متنوع خود)، جز موارد کوتاهی همچون عهد آل بويه، به دين رسمی جوامع اسلامی تبديل نشده بود، دينکاران اش هم، از يکسو، آزادانه (حتی اگر بصورت مخفی) به کار خود مشغول بودند و، از سوی ديگر، هرگز نتوانستند «نهاد سازمان يافته» ای را برای خود بوجود آورند. ارنباط شان با يکديگر افقی بود تا سلسله مراتبی و مرکزيت خاصی نداشتند. در واقع، قدرت حکومت (که نهاد دينی تسنن را در شکم داشت) بصورتی گسترده عليه آنها بود و اجازهء ايجاد نهادهای سازمان يافته را به آنها نمی داد.

آنگاه، با بقدرت رسيدن صفويان در ايران، و اعلام تشيع دوازده امامی بعنوان مذهب رسمی قلمروی حکومت شان، اين وضع هم عوض شد و صفويان نيز، با اندکی تأخير، راه حکومت های سنی را در پيش گرفته و نهاد سازمان يافتهء دينی را در داخل بوروکراسی خود (و بصورت ايجاد منصب «ملاباشی» به معنی ورير امور دينی) بوجود آوردند.

بدينسان، از لحاظ عامل «خاک»، وضعيت حکومت های اسلامی بخصوص در ايران، تا پايان انقراض سلسلهء صفويه، صورتی جدا از تجربهء سرزمين های مسيحی داشت و «کليسای اسلامی»، چه در شکل سنی و چه در وجههء شيعی خود، مستقل از حکومت نبود، بلکه جزئی از آن و حقوق بگير آن محسوب می شد.

وضعيت جديد

با انقراض صفويه، شروع دوران هرج و مرج سياسی، فرارسيدن دوران حکومت نادرشاه افشار، فروپاشيدن دستگاه «ملاباشی ِ» ساخته شده در ديوانسالاری صفوی، و قطع ارتباط دينکاران شيعه با حکومت، مسير تحولات رابطهء دو نهاد دين و حکومت در ايران، پيچش تازه ای بخود گرفت که نه شباهت به ماجراهای اروپا داشت و نه ربطی به صورتی که پيش از اين در سرزمين های تحت قيادت اسلام پيدا کرده بود.

به عبارت ديگر، در اين دوران، کشورمان با وضعيت جديدی روبرو شد که تا آن روز سابقه نداشت و آن وضعيت نيز شرايطی را آفريد که تا امروز «آب و خاک» وطن ما را چنان مسموم ساخته که حاصل آن همين که، در سه دهه و نيم اخير، دينکاران امامی قادر شده اند حکومت مستقل از خود را منحل ساخته و زمام امور حکومت و قدرت را در دست بگيرندو در واقع حکومت را ضميمهئ ديوانسالاری خود کنند!

از آنجا که اين «وضعيت جديد» طبعاً «شرايط جديد»ی را بوجود آورده است، می توان انتظار داشت که رويه و روش استقرار ضروری حکومتی سکولار و دموکرات در ايران نيز بايد با توجه به اين وضعيت برنامه ريزی شود و، در نتيجه، ضروری است تا در اين مورد به صورتی مفصل تر به انديشه و توضيح بنشينيم.

من اما انجام اين امر را به مطلب هفتهء آينده ام موکول می کنم.
8 اسفند 1393 ـ 27 فوريهء 2015
_______________________________________________
*سابقهء جداسازی مذهب از حکومت در ايران
بخش اول
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/111910-PU-EN-Background-of-secularism-in-Iran-Part1.htm
بخش دوم
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/112610-PU-EN-Background-of-secularism-in-Iran-Part2.htm

با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
NewSecularism@gmail.com
مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm
صفحهء نوری علا در فيس بووک:
https://www.facebook.com/esmail.nooriala.5

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]