PEZHVAKEIRAN.COM دموکراسی، واژه ای با چند معنا
 

دموکراسی، واژه ای با چند معنا
اسماعيل نوری‌علا

به نظر می رسد که مفھوم »دموکراسی« و نحوهء کاربرد صفت »دموکراتیک« ھنوز در نزد ما چندان روشن نیست و يا، بھتر گفته باشم، ھنوز نمی دانیم که اين دو واژه در موارد مختلف معناھای گوناگونی می يابند.

چند پیشگزاره

برای توضیح نکات مورد نظر، لازم است به چند پیشگزاره توجه کنیم:

1. دموکراسی مفھومی اجتماعی است. يعنی تنھا ھنگامی کاربرد پیدا می کند که گروھی از انسان ھا اجتماعی را تشکیل می دھند.

2. »تشکیل اجتماع« می تواند دلايلی بی شمار داشته باشد و ھر دلیل نوعی از اجتماع را مشخص می کنند. مفھوم »اجتماع بشری« مفھومی گسترده است و از گروه و فرقه و جماعت و اجتماع و جامعه گرفته تا ملت و امت و ملل متحد را در بر می گیرد.

3. مفھوم ترکیبی »دموکراسی« از دو پاره تشکیل شده که در آن »کراسی به معنای »سالاری« و »حاکمیت« است اما ترجمه و حتی تعیین معنای خاصی برای واژهء »دمو« سخت مشکل است. معمولاً »دمو« را به »مردم« ترجمه می کنند و دموکراسی را »مردم سالاری« می خوانند. اما ھنگامی که اين واژه را در رابطه با گروه ھائی به کار می بريم که برای امر خاصی و يا بر بنیاد ھدف خاصی بوجود می آيند »دمو« ديگر نمی تواند به معنای »مردم« باشد و تا منظور ما از کاربرد دو واژهء »دموکراسی« و »دموکراتیک« در رابطه با اين گروه ھا روشن نشود نمی توان مفھوم خاصی را از آنھا مستفاد کرد.

4. دلیل تشکیل ھر مجموعهء انسانی، و بزرگی و کوچکی آن، مستقیماً بر مفھوم و کاربرد »دموکراسی« در آن مجموعه اثر دارند.

5. بر اين اساس اجتماعات انسانی را می توان در رابطه با کاربرد مفھوم دموکراسی نیز به چند دسته تقسیم کرد.

اجتماعات ابتدائی، کوچک و جدا افتاده از دنیا اجتماعات ابتدائی، کوچک و جدا افتاده ای که بر بنیاد اشتراکات خونی(خانوادگی، قبیله ای، عشیره ای و قومی) ساخته شده اند و، عموماً، در لوای سنت و باور و جھان بینی ھای کھن سالی بالیده اند که در طول زمان تغییر چندانی نکرده اند. تا آنجا که تحقیقات مردمشناسی نشان می دھند، اينگونه اجتماعات از ساز و کارھائی که امروزه مجموعاً از آنھا با عنوان »دموکراسی« ياد می کنیم بی خبرند و سیستم ادارهء اين جوامع چنان متصلب و بسته است که مفھوم »دموکراسی« در اينگونه جوامع، نه اينکه درک و سپس رد شود بلکه اساساً وجود ندارد، و اگر ھم کسی به نوعی از »تفاوت با ھنجارھای عمومی« روی آورد، جامعهء کوچک و بسته مشکل اش را ھمچون يک مرض درک می کند و او را از میان خود می راند.

»ملت« ھمچون اجتماع بزرگ و رابطه داری با جھان

در دوران مدرن، پديدهء جديدی در قلمرو اجتماعات انسانی بوجود آمده است که در درون شبکه ای از روابط گستردهء جھانی قرار دارد و حدود و ثغورش نیز با توافق جھانی تعیین می شود. اين پديده »ملت« نام دارد و، در دوران مدرن، فراتر از روابط سنتی ـ خونی رفته و انواع نژادا و اقوام و گروه ھای فرھنگی ـ عقیدتی را در خود می گیرد و، در نتیجه، تعريفی صرفاً سیاسی دارد بی آنکه ھیچ رابطهءديگری در شکل گیری حدود و ثغور آن دخالت داشته باشد. يعنی، در زبان علوم سیاسی رايج، »ملت« مجموعه ای از مردم است که در داخل مرزھای سیاسی يک سرزمین که بوسیلهء ساير ملل شناخته شده اند )کشور( زندگی می کنند و »حاکمیت« سرزمین شان از آن خودشان است و، در عین حال، برای مديريت امور کشورشان، مجموعه ای وجود دارد که »حکومت« خوانده می شود و شامل ارتش و دولت و قوای سه گانه و ديوانسالاری است. امروزه »دمو« دقیقاً به معنای ملت است و دموکراسی ھم چیزی جز »حاکمیت ملت در امر تعیین حکومت« نیست.

در درون مفھوم »ملت« مردمان مختلفی جای دارند که ديگر روابط خونی ـ نژادی آنھا را به يکديگر متصل نمی کند. آنھا دارای خون ھای مختلف، روابط خويشاوندی گوناگون، مذاھب متعدد، زبان ھای رنگارنگ و عقايد غیرمذھبی و فلسفی متفاوتی ھستند و، لذا، ھیچ کدام از اين عوامل نمی تواند رشتهء پیوند آنھا محسوب شود. برای بیان اين تفاوت ھای بی شمار معمولاً از واژهء »کثرت« استفاده می شود )که خود واژه ای عربی برای مفھوم چندگونگی يا گوناگونی است(. ملت ھا، متکثرند و گوناگونی مدار و درست بخاطر ھمین ويزگی است که از مدار گروه ھای در خود تنیدهء خونی، خانوادگی، قبیله ای، عشیره ای و قومی، و نیز عقیدتی و مذھبی، خارج می شوند.

ملت و دموکراسی

اگر درست به اين تفاوت دقت کنیم در می يابیم که ھمین گوناگونی است که راه را بر ورود مفھوم »دموکراسی« می گشايد. مثلاً، منطقاً نمی توان از اعضاء يک »ملت« انتظار داشت که ھمگی يک عقیده و ھدف را دنبال کنند و از پیدايش تفرقه در بینش و کردار و گفتار خود پرھیز نمايند. آحاد يک ملت، بر خلاف اعضاء جوامع کوچک و بسته، مسلماً دارای مذاھب مختلف، عقايد گوناگون، زبان ھای مستقل و فرھنگ ھای متفاوت اند و طبعاً تمايل دارند که ھمگی در برابر قانون دارای حقوق مشابه باشند و بتوانند عقايد و نظرات خود را با ديگران در میان بگذارند، يا بر اساس عقايد خود دسته و گروه و حزب درست کنند، و حتی ھمهء قراردادھای اجتماعی را مورد نقد قرار داده و در تغییر آنھا بکوشند. »دموکراسی« شرط لازم برای ھنجارمند کردن عضويت در يک ملت است و ملت ھای جوامع بزرگ و گسترده، بر خلاف جماعات کوچک و فروبسته و جدا افتاده، بصورتی طبیعی خواستار برسمیت شناختن شدن تنوع درونی و آزادی عمل آحاد وابسته به خود ھستند. يعنی آن »برسمیت شناختن« در پیدايش مفھوم »کثرت مداری« (pluralism) مؤثر است، و آن استقرار »آزادی« منشاء ظھور »دموکراسی« است.

جامعهء باز و جامعهء بسته اما رابطهء »ملت« و »دموکراسی« رابطه ای اجتناب ناپذير نیست و برای اينکه ھمهء جوامع بزرگ وگسترده ای ھمچون »ملت ھا« واجد دموکراسی شوند ھیچ تصمینی وجود ندارد.

ما، در جای جای جھان، شاھد وجود ملت ھائی ھستیم که حکومت ھاشان نه کثرت آنھا را می پذيرند و نه آزادی آنھا را )در ھمهء انواع رنگارنگ اش( به رسمیت می شناسند. به عبارت ديگر، ملت ھائی وجود دارند که شرايط جوامع کوچک و فروبسته و دور افتاده بر آنھا حاکم اند. البته با توجه به طبیعت متکثر ملت و میل طبیعی »مردم« به آزادی، اين وضعیتی کاملاً »نابھنجار« و »غیر طبیعی« است که اگر چه به ھمین خاطر متزلزل و ناپايدار است اما توان بازتولید خود را دارد.

بر اين اساس می توان گفت که ھرگاه، در جامعه ای بزرگ و گسترده، »کثرت مداری« محدود و "آزادی" ممنوع شود، و شرايط جوامع کوچک و بسته بر آنھا حاکم گردد، صفت مشخصهء جامعه به »استبدادی« تغییر می يابد. به ھمین دلیل در فرھنگ سیاسی اين دو نوع جامعه را »بسته« و »باز« می خوانند و، از آنجا که قواعد حاکم بر اعضاء جوامع کوچک دور افتاده با قواعد حاکم بر جوامع بزرگ تضاد و تفاوت دارند، می توان ديد که جامعهء بزرگ تنھا از طريق استقرار استبداد است که مشخصان جامعهء بسته را بخود می گیرد؛ والا چنین جامعه ای بنا بر طبیعت خود بايد »باز« باشد.

حکومت و دموکراسی

اين مطالب ما را به قوه ای که قرار است انسجام درونی سیستم اجتماعی را تأمین و امور آن را مديريت کند می رساند. اين قوه در وجود »حکومت« مستقر در جامعه قابل مشاھده است و صفاتی ھم که جامعه بدان متصف است در مورد حکومت نیز می توان صادق يافت. جامعهء بزرگ و گستردهء »باز« دارای حکومت دموکراتیک است و جامعهء بزرگ و گسترده ای که روابط دموکراتیک از آن رخت بر بندد و تبديل به جامعهء بسته شود مقھور حکومت استبدادی خواھد بود. در نتیجه، بسھولت می توان مشاھده کرد که »جامعهء باز« پذيرای وجود »گوناگونی« يا »کثرت« در میان اعضاء خويش است و جامعهء بسته با اين اقتضای طبیعی جوامع بزرگ و گسترده می ستیزد.

برخی تصور می کنند که می توان »حکومتی دموکرات« داشت اما، در عین حال، بصور مختلفی، يا کثرت را برسمیت نشناخت و يا کثرت را مبداء ايجاد تبعیضات مختلف اجتماعی قرار داد. مثلاً، ھنگامی که ار »دموکراسی مذھبی يا دينی« سخن می گوئیم اولین واقعیتی را که منکر می شويم برسمیت شناختن کثرت و لزوم عدم تبعیض بین آحاد اين کثرت است و اين کار تنھا به مدد حکومتی سرکوبگر متحقق می شود؛ چرا که اگر دموکراسی بتواند »اسلامی« يا »مسیحی« يا »يھودی« يا »زرتشتی« و يا »بھائی« بشود در آن صورت تنھا پیروان »دين حاکم مدعی دموکراسی« شھروند درجهء يک محسوب می شوند و بقیهء شھروندان پائین دست تری خواھند بود. يا اگر دموکراسی را بتوان »کمونیستی« يا »آريائی« يا »بعثی« يا ـقومی« خواند در آن صورت ھر کس کمونیست يا آريائی و يا بعثی و يا از قوم حاکم نیست نیز شھروند درجهء دو محسوب می شود.

دموکراسی و سکولاريسم

دموکراسی ھیچ صفت »ايجابی« را به خود نمی پذيرد و نمی توان پسوندھائی آنگونه که ذکر شدند را به آن افزود. اما، در عین حال، افزودن صفات »سلبی« به دموکراسی ھم ممکن و ھم اکثرًا روشنگر معنای واقعی دموکراسی است. مثلاً، از میان صفات يا پسوندھائی که می توانند به آن اطلاق شوند، در روزگار ما، صفت »سکولار« از ھمه برجسته تر است؛ چرا که اين صفت جنبهء »سلبی« دارد و نه »ايجابی«. يعنی صفتی را بصورت اتباتی به دموکراسی نسبت نمی دھد و تحمیل نمی کند اما توضیح گر آن است که دموکراسی به ناچار پیوندی با ھیچ مذھب و آئین و عقیده ای ندارد و از يکسو تأمین کنندهء حقوق برابر ھمهء احاد متنوع جامعه است و، از سوی ديگر، از تعرض گروه ھای مختلف و رنگارنگ درون جامعهء باز و گسترده جلوگیری می کند.

بدينسان، »سکولاريسم« تجلی گاه سیاسی »کثرت مداری« است؛ با توجه به اين احتیاط که اگر خود سکولاريسم نیز به ايدئولوژی آلوده شود می تواند استبداد را از در ديگری وارد معرکه کند، چنانکه استالینیسم و ھیتلريسم و فاشیسم و بعثیسم )که مدعی سکولار بودن شدند( چنین کردند. بھمین دلیل است که ھر سکولار صادقی بايد خود را »سکولار دموکرات« بخواند و پذيرش کثرت، و آزادی اجزاء اين کثرت، را سنگ بنای تفکر سیاسی خود قرار دھد.

جوامع کوچک قراردادی و دموکراسی

بايد دانست که »عدم پذيرش تنوع عقیدتی« و »محدود ساختن آزادی عمل اعضاء« تنھا مختص جماعات ابتدائی خونی )خانوادگی، قبیله ای، عشیره ای و قومی( و جوامع استبداد زده نیست و، لذا، نمی توان وجود آنھا را نشانه ھای عقب افتادگی يا استبداد دانست. چرا که جماعات قراردادی کوچکی که در دل جوامع بزرگ شکل می گیرند نیز با ھمینگونه ساز و کارھا عمل می کنند تا يکدستی خود را حفظ نمايند. يعنی فرقه ھای مذھبی و سیاسی، و حتی احزابی که بر اساس مرامنامه ھائی معین و اھدافی توافق شده بوسیلهء اعضاء بوجود می آيند، نیز از ھمین اصل پیروی می کنند و برای بقای درونی خود نیازی به »دموکراسی« ندارند و »قرارداد تشکیل دھندهء آنھا« ھمچون يک ديکتاتور عمل می کند.

بعبارت ديگر، »دمو« به معنی »اعضاء« گروه ھای يک شکل نیست و روابط درونی اعضاء با مجموعهء گروه کوچک را نمی توان دموکراتیک )به معنائی که در جوامع گسترده بکار می رود( خواند و توقع داشت که ھر عضو يک چنین گروه کوچکی بتواند عقايد خاص خود را ـ جدا شده از موافقت ھای اولیه و بنیادی ـ دارا بوده و، بر اساس آنھا، بکوشد تا گروه را به سوی مقاصد خود بکشاند. چرا که اعضای اينگونه گروه ھای کوچک )مثل گروه ھا و سازمان ھا و احزاب سیاسی( بر اساس توافق ھای از پیش تعیین شده در کنار ھم قرار گرفته اند و نه بر اساس در کنار ھم قرار گرفتن به لحاظ تولد يا ملیت. در اينمحیط بانوع ديگری از مفھوم دموکراسی آشنا می شويم که بیشتر به رعايت اصول ھمکاری در راستای اھداف مشترک بر می گردد و نه قاطعیت »رأی اکثريت«.

اصل »اخراج« و »استعفاء« و »انشعاب« ھم از ھمین قاعده استخراج می شود. در یک گروه قراردادی، يا عقیدتی، کسی که با قرارداد توافق شدهء بنیادی گروه موافقت نداشته باشد يا خود را کنار می کشد )استعفاء می دھد( يا بخشی از گروه را با خود ھمراه ساخته و بصورت دسته جمعی از گروه جدا می شوند )انشعاب می کنند( و نیز ممکن است که گروه او و ھمراھان احتمالی اش را از درون مجموعهء خود طرد نمايد )اخراج کند(. و اينکه عضو طرد شده اعتراض کند که اين عمل با اصول دموکراسی نمی خواند فقط يک مغلطه است.

اين مطلب از طريق مقايسه با واحدھای بزرگ تری ھمچون يک »ملت« روشن می شود و در اين مقايسه در می يابیم که ھیچکدام از اين ترفندھا در مورد آحاد يک ملت کارساز نیست. نه می شود عضويت )شھروندی( آحاد يک ملت را سلب و او را از کشور »اخراج« کرد و نه می توان از عضويت داشتن در يک ملت »استعفاء« داد. در بیان روند عضويت و استعفاء و اخراج در اينگونه گروه ھای بزرگ و گسترده، بجای الفاظ بالا، از مفاھیم ديگری استفاده می شود ھمچون »جزا« (مثلاً زندان و تبعید به جای طرد و اخراج)، يا »مھاجرت« (بجای استعفاء) و يا »تجزيه« که جانشین انشعابات درون ملت ھا است.

دموکراسی، پديده ای چند سويه

از مجموعهء آنچه که در مورد دموکراسی و روابط اش با ساير مفاھیم علوم سیاسی گفته می شود می توان ديد که در دموکراسی با پديده ای »چند سويه« سر و کار داريم که از يک طرف کثرت مدار است، از طرفی ديگر دموکرات، و دو سوی ديگرش ھم سکولاريسم و آزادی را تضمین می کنند. اين ارکان چھارگانه از يکديگر تفکیک پذير نیستند و ھرگاه که پای يکی شان بلرزد و لنگ شود آن سه ديگر توان تأمین دموکراسی راستین را نخواھند داشت.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]