PEZHVAKEIRAN.COM اتحاد بد، اتحاد خوب
 

اتحاد بد، اتحاد خوب
اسماعيل نوری‌علا

لحظات خاصی در تاريخ ملت ها وجود دارند که نارضايتی از «وضع موجود» چنان گسترده و عميق می شود که همگان به اين فکر می افتند که اگر می شد نيروهای گروه ها و اقشار مختلف بر روی هم گذاشت پائين کشيدن مسببان نارضايتی عمومی از سرير قدرت متکی بر نيروهای سرکوبگر کاری آسان خواهد بود. در نتيجه، هرچه پايه های حکومتی نامطلوب لرزان می شود خواست تقاضا برای اتحاد نيروهای سياسی ِ «اپوزيسيونل» (صفت رايج برای مخالفان مجموعه ای که در قدرت نشسته و حاکميت را تشکيل می دهند و «پوزيسيون» خوانده می شوند) شعله ورتر می شود. اما اين تقاضا می توان نيروهای سياسی مزبور را به اتحاد ناهنجاری وادارد که حتی اگر کار به پيروزی آنها بيانجامد نتيجه امر مطلوبی از آب در نيامده و افکار عمومی خواستار اتحاد بزودی، با صد و هشتاد درجه تغيير مسير، همان اتحاد خود خواسته را مسبب بدبختی خود می خواند. نسل ما اين خواست و تغيير آن را در سال ۱۳۵۷ تجربه کرده و به همين دليل نيز از نسل های بعدی شماتت ديده و شنيده است. همين تجربه نشان می دهد که هر «اتحاد» ی مابين نيروهای اپوزيسيونل لزوماً مطلوب نيست و می تواند حتی کار را به عواقب وخيمی بکشاند. در اين هفته قصد دارم درک خود از اتحادهای مطلوب و نامطلوب را با شما در ميان گذاشته و آرزو کنم که اين بار نيروهای مخالفت حکومت اسلامی بتوانند به يک اتحاد مطلوب، با حفظ اصول خود دست يابند.

۱
عموماً و در يک نگاه کلی، در روند مبارزات عليه يک حاکميت نامطلوب، سه وضعيت قابل مشاهده است که ساده ترين آنها به هنگامی مربوط می شود که نيروهای مبارزه کننده تنها متعلق به، و يا برآمده از، قشر يا اقشار محدود و خاصی جامعه باشند. در اين وضعيت امکان غلبهء اين نيروها بر حاکميت بسيار اندک است. حاکميت، با تکيه بر پشتيبانی و يا، لااقل، بی تفاوتی ِ اقشار ديگر جامعه که به مبارزه با آن بر نخواسته اند، نيروی مبارز را محاصره کرده و آن را به انحاء مختلف از بين می برد. از ميرزا کوچک خان جنگلی و شيخ محمد خيابانی و کلنل پسيان گرفته تا مجاهدين و فدائيان خلق، همهء اين نيروها در هر دو رژيم حاکم بر هشتاد سال اخير ايران دقيقاً به همين دليل درهم شکسته و از هم فرو پاشيده اند. البته توجه داشته باشيد که من در اينجا به درست و غلط بودن کار و اهداف اين گروه ها و حرکاتشان کاری نداشته و فقط از نقطه نظر جامعه شناسی و علوم سياسی به مسئلهء روند تقابل آنها با حاکميت نظر دارم.

۲
وضعيت دوم اما به وقتی بر می گردد که اقشار متعددی از جامعه دچار گرفتاری با حاکميت می شوند. در اين حالت، حاکميت تا زمانی که بتواند با تک تک گروه های ناراضی و مبارزه بصورت جدا جدا و مستقل از هم به چالش برخيزد، امکان بقا و استمرار نشستن اش در قدرت دارای احتمال بالائی است. به همين دليل، نخستين و فعالانه ترين اقدام هر حکومتی که با گروه ها، نيروها و اقشار مخالف متعددی روبرو می شود جز اين نخواهد بود که تا می تواند از نزديک شدن آنها بهم جلوگيری کند. سياست تفرقه اندازی و پيدا کردن شکاف های عقيدتی، مبتنی بر منافع، و يا انحصار طلبی های معمول در ميان هر گروه سياسی بهترين فرصت ها برای حکومت فراهم می سازد تا مبارزهء جدا جدای خود با مخالفين را به همان صورت و در همان سطح که هست نگاهدارد و، بموازات آن، بر دشمنی ها و کينه ها و حسادت های گروه های مخالف خود، به نفع دور از هم نگاه داشتن آنها، استفاده نمايد. اين وضعيتی است که بخصوص در دوران حکومت اسلامی شاهد آن بوده ايم. سياست گزاران حکومتی ِ امر مقابله با نيروهای «اپوزيسيونل» در ايجاد و حفظ تفرقه در بين اين نيروها از مهارت و توانائی بسياری برخوردار بوده و توانسته اند آنها را همواره جدا از هم نگاه داشته و بر آتش تفاوت ها و اختلافات مابين آنها بدمند. اين وضعيت می تواند تا آنجا پيش رود ـ چنانکه رفته است ـ که نيروهای مخالف رفته رفته اختلاف خود با حاکميت را فراموش کرده و به مبارزه عليه يکديگر می پردازند و، در نتيجه، توان يکديگر برای عمل را بکلی خنثی می سازند. اينگونه است که طی سه دههء تمام دينکاران فرقهء امامی و اعوان و انصارشان با مخالفين خود مبارزه کرده و همواره نيز توانسته اند از نيروی آنها کاسته و قدرت عمل شان را محدود سازند.
در اين زمينه نکتهء قابل توجه، و غير قابل اجتناب، آن است که ايجاد اختلاف بين نيروهای مخالف کاری سخت تر از بهره وری از اختلافات بالقوه و عملی موجود بين نيروها بشمار می رود. در واقع، وجود اختلاف های عميق و پيشينه دار در بين نيروهای اپوزيسيون خودبخود، و بدون دخالت حاکميت نيز، مانع از آن می شود تا آنها متوجه شگرد دستگاه حاکمه در تعميق تفرقه در ميان خود شوند. به اين نکته اضافه کنيد انحصار طلبی مزمن نيروهای سياسی را که، بخصوص در زمانه ای که حکومت تضعيف شده و توان کنترل وسيع خود را از دست می دهد، موجب آن می شود که هر گروه سياسی، به سودای اينکه می تواند يک تنه جانشين نيروی حاکم شود، می کوشد تا «رقبا» ی خود را حذف کند. و همين حذف دائم يکديگر توانی برای نيروها در راستای مبارزه با حاکميت باقی نمی گذارد. يعنی، درست در لحظات که حاکمين ضعيف ترين وضعيت را دارد، نيروهای مخالف آن خود را در رقابت با هم بر سر جانشينی آينده تضعيف و حتی حذف می کنند!
ما، بخصوص در سی سال اخير، شاهد اين فروکاستن نيروهای يکديگر بوده ايم. پادشاهی خواه با جمهوری خواه اختلاف دارد، مجاهد با هر دوی آنها، مذهبی با سکولار در جنگ است و اصلاح طلب با انقلاب طلب. مبارزهء آنها با حکومت هم در راستاهای باريک سازمانی هر گروه جريان پيدا می کند و نهرها بهم نمی پيوندند تا رودخانه ای سرکش بيافرينند.
در اينجا نيز، برای اجتناب از طولانی شدن مطلب، به دقايق کار تخريبی گماشتگان حکومتی و عوامل نفوذی شان در گروه های متعلق به اپوزيسيون کاری ندارم؛ هرچند که اين روزها، بصورتی روزمره شاهد عملکرد آنها در داخل گروه های مختلف و بخصوص در ميان پادشاهی خواهان و اطرافيان شاهزاده رضا پهلوی هستيم؛ آنگونه که از يکسو ـ در ظاهر طرفداری از ايشان ـ با حمله به مبارزان و گروه های ديگر اپوزيسيون، می کوشند تا وجههء مطلوبی از ايشان باقی نگذارند و، از سوی ديگر، حچنان خود را به او نزديک کرده اند که می توانند انشای بيانيه های او را تغيير داده و در آنها حتی تمايلات صريح ضد دين رايج مردم، شوونيسم ظاهراً ايرانی، و نگاه عنايت آميز به کارکردهای احمدی نژادی را نيز بگنجانند.

۳
اما زمانی نيز فرا می رسد که نيروهای مخالف حاکميت بر چندين نکتهء اساسی آگاه می شوند:
الف ـ می فهمند که به تنهائی حريف حاکميت نيستند
ب ـ می فهمند که تنها در همکاری و همراهی با هم قادر خواهند بود نيروی گسترده ای را فراهم کنند که قادر به از پا در آوردن حاکميت خواهد بود.
پ ـ اين ادراک اخير به اين فهم ترجمه می شود که چارهء کار در اتحاد نيروهای مخالف است.
ت. و عاقبت می فهمند که می شود «جور ديگر هم ديد» و به جای يافتن موارد اختلاف (که کار همگی رقبا است) می توان به موارد اشتراک نظر و عمل بين گروه ها رسيدگی کرد و بنای کار را نه بر مبنای حذف که بر پايهء يافتن «وجوه مشترک» گذاشت.
اين ادراکات، در واقع، دری تازه را بروی نيروهای «اپوزيسيونل» گشوده و فرصت نوينی را برای آنها فراهم می سازند. چرا که کافی است تا «وجه اشتراک» خاصی يافت شود که همهء اين نيروها به آن اعتقاد عملی پيدا کرده باشند.
اين «وجه اشتراک» می تواند عموواً دارای دو بعد و دو خاصيت باشد. از يکسو، با تکيه بر آن، راه همکاری و همدلی بين نيروها هموار می شود و، از سوی ديگر، همکاری و همدلی عملی فضائی را فراهم می سازد تا نيروها به اختلافات مابين خود نيز رسيدگی کرده و بر پوچی اغلب آنها واقف شوند.
بر اساس همين کارکرد دوگانهء «وجوه اشتراک» نيز هست که فرمولبندی آنها از حساسيت بسيار بالائی برخوردار می شود؛ بطوری که می توان يقين داشت که دوام و بقای اتحادها و همکاری های مابين نيروهای متعلق به «اپوزيسيون» به عمق کيفی و غنای کارکردی اين وجوه اشتراک بستگی تام دارد.

۴
نمونه ای از کارکرد يک «وجه مشترک» در ميان خواست های نيروهای رنگارنگ و گاه در تضاد با هم «اپوزيسيونل» را، که به پيروزی آنها بر حاکميت انجاميده است، می توان در جريان جنبش مشروطيت ديد. اين جنبش با خواستاری ايجاد «عدالتخانه» بحرکت افتاده و ادامه يافت. خواستاری عدالتخانه به تأسيس «مجلس شورای ملی» انجاميد و اعتقاد به «ملی» بودن اين «مجلس» نشان از پايان دوران ماقبل مدرن تاريخ کشورمان و ظهور «ملت» همچون مالک اصلی حاکميت بود. اين «وجه مشترک»، همچون بولدوزی که سنگ و خاک را از جلوی راه خود برمی دارد و جاده را صاف می کند، نه تنها به توانست سلطنت مطلقه را به نوعی پادشاهی مشروطه (با همهء نواقص اش) تبديل کند و ، در نتيجه، به دوران سلطهء بی امان سلطان بن سلطان ها پايان دهد، بلکه کوشيد و تا حد زيادی توانست بر يک نيروی سنتی و ضد حاکميت ملت ديگر نيز، که مجموعهء دينکاران امامی (يا «روحانيت!») نام داشت، دهانه بزند و کارش به آنجا کشيد که مهمترين نمايندهء اين نهاد، شيخ فضل الله نوری، همچون بيرق تسليم سنت در برابر جهان نو، بر سر داری که به فتوای بخش ديگری از دينکاران بر پا شده بود، در اهتزاز درآيد.
از آن پس وجود يک وجه مشترک پايه ای همچون «حاکميت ملت» و برپائی «دارالشورای نمايندگان ملت» صحنهء سياسی ايران و نيروهای داخل آن را بکلی دگرگون کرد و فضاهای تازه ای را آفريد که پرداختن به آن در حوصلهء اين يادداشت نمی گنجد.

۵
جالب است توجه کنيم که شکست «نهضت ملی» به رهبری دکتر مصدق نمونهء بارزی از عدم توفيق نيروهای «اپوزيسيونل» در رسيدن به يک «وجه مشترک» کارا نيز می تواند باشد. «نهضت ملی» در آن دوران دارای مبانی مهم ضد استعماری و استقلال طلبانه بود که سر جمع در جريان ملی کردن صنعت نفت ايران فرصت تجلی يافت. اما اين مبنا نتوانست به سطح يک وجه مشترک عام که بتواند همهء نيروهای «اپوزيسيونل» را بهم متصل سازد فرا برويد. علت را بايد در همزمانی و موازی شدن شعار استعمارستيزی و استقلال خواهی با انديشه های انترناسيوناليستی و اردوگاه سوسياليسم استالينی جستحو کرد که در ذات خود با آن ديگری تخالف داشت و موجب آن شد که نيروهای طرفدار شوروی نيروهای ملی استقلال طلب را بکلی خنثی و آچمز کنند.
در همين جريان، البته، نمونه سی ام تير ۱۳۳۰ را نيز داريم که طی آن همهء نيروهای «اپوزيسيونل» بر سر مخالفت با تشکيل دولت قوام السلطنه و خواستاری بازگشت دکتر مصدق به قدرت توافق کرده و اجازه ندادند که دولت قوام چند روزی بيش ادامه يابد. اما اين وجه مشترک بسيار ضعيف و گذرا بود چرا که نمی توانست اختلافات عميق بين نيروهای سه گانهء ملی، مذهبی و استالينيستی را در خود حل کرده و کل «اپوزيسيون» را به وحدتی پايدار تا پيروزی رهنمون شود. قوام رفت و مصدق بازگشت اما از همان فردای بازگشت او مخالفت ها ديگرباره همچون آتشفشانی از کينه و عداوت سرباز کرده و نيروهای اپوزيسيون را چنان بدست يکديگر تخليل برد که دو سال نشده، حاکميت توانست دکتر مصدق را به اتهام خيانت محاکمه و خانه نشين کند.

۶
از ماجرای «همه با هم» سال ۱۳۵۷ نيز نمی توان به آسانی گذشت. بر خلاف جنبش مشروطه که بر اساس «خواستن» ايجاد نهادهای دولت ـ ملت مدرن وحدت نيروها را ممکن ساخته بود، در انقلاب ۵۷ وجه اشتراک در «نخواستن» استوار بود. همه بر اين توافق کرده بودند که «شاه بايد برود» و هر نيروئی در اين انديشه بود که وقتی سد شاه از ميان برداشته شود ميدان برای تاخت و تاز فراهم شده و می توان رقبا را پس زده و خود خلاء خاصل در حاکميت را پر کرد. همين وجه اشتراک «منفی» نيز بود که موجب شد ارتجاعی ترين نيروها را بر صحنه حاکم کرده و اجازه دهد که از فردای رفتن شاه اين نيروی ارتجاعی که قدرت خود را نه از انديشه های انسانمدار مدرن که از سنت های قرون تاريک وحش و قبيله مداری می گرفت بر بقيه حاکم شود.
بنظر من، درسی که انقلاب پنجاه و هفت به ما می دهد آن است که تنها توافق بر خواست های «منفی» و «نفی کننده» نمی تواند زمينه ساز حرکت های سازنده و پيشروی آينده باشد، چرا که چنين توافقی بخش اعظم ليوان را خالی باقی می گذارد و هيچگونه تضمينی را برای آيندهء همکاری نيروهای «اپوزيسيونل» فراهم نمی آورد. شتاب نفی کننده امکان آن را فراهم می آورد که هر نيروی عوامفريبی بتواند وجوه اثباتی کار را به نفع خود تعريف و کارآمد کند. همانگونه که خمينی توانست شعار از درون متضاد ِ «جمهوری اسلامی» را به شعار های بازمانده از جنبش مشروطه و نهضت ملی (يعنی: آزادی و استقلال) سنجاق کرده و از پيش از پيروزی انقلاب شکست هر دوی آن شعار ها را به سود «اسلام عزيز» اش تضمين نمايد.

۷
پس، تاريخ اتحاد و ائتلاف ها و «همه با هم» شدن های معاصر کشورمان را می توان به محطيی آزمايشگاهی تشبيه کرد که اگر ذره ای عقل در کله مان باشد می توانيم از آن درس هائی سودمند بگيريم. من، به سهم خود، دو سه درسی را که از تاريخی گرفته ام که بيش از نيمی از آن را به چشم ديده ام، چنين خلاصه می کنم:
۱. نيروهای «اپوزيسيونل» بايد هشيار باشند که بموازات روند تضعيف حاکميت لازم است که به جستجوی «وجوه اشتراک» مابين خود برآيند، نه اينکه به تصور غنيمت شمردن فرصت به سود خود به تضعيف و تحليل نيروهای ديگر برآيند و، در نتيجه، درست در آن لحظه ای که ملت چشم انتظار وحدت آنها است آنها دست به شعله ور ساختن آتش تفرقه در بين خود بزنند و زمانی به اين خطای مهلک خود پی ببرند که به تنهائی قادر به رسيدن به پايان خط مسابقه نيستند که حريف بهترين هاشان را تسليم جوخه های اعدام کرده است.
۲. می خواهم بگويم که در لحظات ضعيف شدن حاکميت سرکوبگر و ناخواسته، همواره، در اردوگاه اپوزيسون آن دو نيروی مخالف هم دست به کار می شوند. يکی نيروی جاذبه ای است که همه را به اتحاد با يکديگر می خواند و می کشاند و ديگری نيروی دافعه ای است که هر نيرو را ترغيب می کند که ـ به سودای رسيدن يکه تازانه به قدرت ـ بقيه را تضعيف و ناکارآمد کند. اگر رهبران نيروهای متعلق به اردوگاه «اپوزيسيونل» به وسوسهء اين نيروی دوم اعتنا و توجه کنند به دست خود گور آمال خويش را کنده اند.
۳. در جستجوی «وجوه اشتراک» بايد دقيق بود که ديوار را بر روی شالوده های نفی کننده و منفی نگذاشت. چنين شالوده ای هم اکنون در بين اپوزيسيون مشغول شکل گرفتن است. همه قبول کرده اند که «حکومت اسلامی» بر بنياد «ولايت مطلقهء فقيه» بايد برود! اما آشکار است که اگر از هم اکنون بر روی شالوده های اثباتی فردای ايران کار نشده و بر سر آنها توافق به عمل نيايد احتمال رسيدن به وضعيتی شبيه وضعيت حکومت اسلامی بر آمده از انقلاب ۵۷ زياد است.
۴. و در غياب چنين شالوده های اثباتی است که اکنون شاهد آنيم که انواع پيشنهادات برای فردای ايران از سوی نيروهای «اپوزيسيونل» بر روی ميز قرار می گيرد. از «ولايت مشروطه فقيه» و «تاکيد بر وجه "جمهوری" (در عبارت "جمهوری اسلامی") و «جمهوری اسلامی بی ولايت فقيه» و «جمهوری اسلامی شورای ملی مقاومت هواحواه دموکراسی» گرفته تا «جمهوری ايرانی» و «پادشاهی پارلمانی» همه و همهء پيشنهادات مطرح شدهء طی ساليان گذشته و بخصوص ماه های اخير محسوب می شوند که بر روی ميز قرار دارند بی آنکه نيروهای «اپوزيسيونل» درگير در مبارزه بتوانند بر سر يکی از آنها توافق کنند.
۴. علت روشن است: در همين دوران پيش از پيروزی نيز هر يک از اين خواست ها بقيهء خواست ها را نفی می کند و، در نتيجه، نمی تواند وجه اشتراکی برای اتحاد نيروها شود. گزينه های «ولايت مشروطه فقيه» و «تاکيد بر وجه جمهوری» و «جمهوری اسلامی بی ولايت فقيه» کلاً بر بنياد «اسلامی» نگاه داشتن حکومت آيندهء ايران طراحی شده اند و تمام نيروهای مخالف مذهبی بودن حکومت را دفع می کنند. همين گونه است «جمهوری اسلامی» مجاهدين که با همهء بيانييه های شورای ملی مقاومت شان همچنان «اسلامی» است. گزينهء «جمهوری ايرانی» (در شکل ظاهری خود لااقل) از هم اکنون شکل حکومت آيندهء ايران را تعيين می کند و فقط می تواند جذب کنندهء نيروهای جمهوری خواه گوناگون باشد. همينگونه است گزينهء «پادشاهی پارلمانی» که نافی گزينهء جمهوری است. بدين سان اگرچه روز به روز توافق بر خواست منفی ِ ناظر بر انحلال حکومت اسلامی ريشه دارتر می شود مسئله توافق بر سر خواست های اثباتی بصورتی معلق مانده است؛ تعليق مهلکی که می تواند همهء نيروهای «اپوزيسيونل» را برای سالها به ناکامی فاجعه بار بکشد.
۵. اما، بنظر من، در حال حاضر، آنچه عايق رسيدن به گزينه ای اثباتی برای اتحاد است عدم توجه به تشابه عميقی است که در پشت گزينه های متخالف مزبور وجود دارد. و فکر می کنم که اگر به اين تشابه بنيادی توجه بيشتری مبذول شود می توان ديد که پيمودن راه اتحاد عمل، در عين پذيرش گوناگونی در عقيده و سليقه، کار مشکلی نخواهد بود. توضيح می دهم:

۸
براستی اگر بنای همهء نيروها بر خواستاری آزادی عقيده و فعاليت سياسی باشد و دستيابی به قدرت سياسی نه در جهت تحميل يک مذهب و مکتب بلکه در راستای تأمين آزادی برای همهء مذاهب و مکاتب و خدمتگزاری به آحاد متساوی الحقوق ملت برای ارتقاء سطح زندگی و احساس خوشبختی و تعلق به کشور در آنها باشد چرا نيروها نتوانند بر اصل «سکولاريسم دموکراتيک و مبتنی بر حقوق بشر» ـ که هيچ جبهه و فعاليتی را نفی نمی کند اما برای حفظ بقيه از افتادن حکومت به دست يک گروه ايدئولوژيک ممانعت می نمايد ـ توافق کنند؟
اينجا است که بنظرم می رسد که در موقعيت کنونی کشورمان تنها نيروهائی به اين اصل مهم و متحد کنندهء اثباتی بی اعتنائی می کنند که «ريگی به کفش دارند» و می خواهند خمينی وار و «خدعه آميز» هم از دموکراسی سخن بگويند و هم مذهب و مکتب شان را بر نسل های آيندهء کشورمان تحميل کنند.
و اينگونه است که اغلب جنبش ها و انقلاب ها به تغيير حاکميت ها می انجامند اما سلطه و سرکوب ملت های بجان آمده دست نخورده باقی می ماند.
 

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]