PEZHVAKEIRAN.COM نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟
 

نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟
اسماعيل نوری‌علا

در مقالهء هفتهء پيش خود اشاره هائی داشتم به نظريهء جديد آقای دکتر شهريار آهی با عنوان «دوگانهء سترون» که در کنفرانس اخير ِ تشکلی به نام «اتحاد برای دموکراسی در ايران» در شهر پراگ مطرح شد. آن مطلب اما، در عين حال، بازگويندهء برداشت کلی من دربارهء تمايل غالب بر کنفرانس های اين «اتحاد» نيز بود؛ تمايلی نسبت به همکاری با اصلاح طلبان مذهبی ِ رانده شده از دستگاه حکومت در کشورمان که به احتمال زياد می تواند به ابقای حکومت اسلامی بصورتی «معتدل» و «رحمانی» و ديگر صفاتی از اينگونه بيانجامد. اين نگرانی باعث آن شده است که ما انحلال طلبان، در عين شرکت در کنفرانس های علنی "اتحاد برای دموکراسی"، بعنوان ناظر، مترصد آنيم که برای پرسش هائی چند پاسخ های دقيق تری به دست آوريم: «آيا نتيجهء مورد نظر از اين سلسله کنفرانس ها، يا موتور اصلی اين "اتحاد ِ» هنوز شکل نگرفته، نوعی کمک ِ پنهان نگاه داتشه شده به پيروزی اصلاح طلبی است؟ و آيا نه اينکه چنين کمکی ممکن نيست جز اينکه «اسلاميت حکومت» را در غالب هائی همچون حکومت اسلامی رحمانی حفظ کند؟
هفتهء گذشته، با کمال حيرت، پاسخ برخی از اين پرسش ها را نه از سردمداران «اتحاد» بلکه از آقای فرخ نگهدار گرفتم که طی مقاله ای کوشيده بود تا نشان دهد که «اتحاد» حتماً يک تشکل انحلال طلب است و نسبتی با اصلاح طلبی ندارد و با شکل گرفتن آن روند خط کشی بين اصلاح طلبان و انحلال طلبان به غايت خود رسيده است: «جمع آمد خط "اصلاح نظام" با خط "تغيير رژيم" هم ناممکن است و هم به شدت مخرب. تلاش‌ها در پراگ برای نزديک کردن آن به خط و برنامه اعلام شده از طرف آقايان موسوی و کروبی همان‌قدر خراب‌کارانه است که تلاش‌ها برای نزديک کردن مواضع آقايان موسوی و کروبی به مواضع آقايان خادم و آهی. تداوم کار "اتحاد برای دموکراسی" به همه فرصت می‌دهد که بدانند ما در ايران حداقل "دو نوع اپوزيسيون" داريم که هر يک استراتژی سياسی جداگانه دارند. اختلاف نظر آقايان موسوی و کروبی با آقايان آهی و خادم رفع شدنی نيست».
هنگام خواندن اين مطالب می توانستم تجسم کنم که آقای نگهدار سری به سايت سکولارهای سبز ايران ـ بعنوان يک تشکل انحلال طلب که نظرات خود را با ترتيب و شماره بندی مطرح کرده و اتفاقاً مطالب 15 گانهء مطرح شده از جانب آقای نگهدار اغلب از آن نظرات استخراج شده است ـ زده و عامداً آنچه را ما بعنوان نگاه ها و مواضع خود ارائه می دهيم ايشان به آنها نسبت داده اند. به کلامی ديگر، اگر آقای نگهدار 15 استباط خود از انحلال طلبی را دربارهء شبکهء سکولارهای سبز اعلام داشته بودند ما «شبکه ای ها» ناچار بوديم که تشخيص درست ايشان ر ا تصديق کنيم. اما، و نکتهء اساسی در اين است، که هرچه بکاوی کمتر موری می يابی که سخنان ايشان را با نظرات سردمداران «اتحاد» نزديک کند. مثلاً، سخنان آقای نگهدار با نظريه پردازی های آقای دکتر شهريار آهی، به شرحی که می آيد، هيچ جور در نمی آيد: «برجسته کردن انحلال ‌طلبی یا اصلاح‌ طلبی یکی از پارادوکس‌های جامعهء سیاسی است. بعضی از دوستان انحلال‌ طلب تلاش می‌کنند که خط‌کشی دقیقی با اصلاح ‌طلبان داشته باشند؛ مساله‌ای که از سوی برخی اصلاح ‌طلبان هم تکرار می‌شود... ما باید سعی کنیم از پارادوکس‌ها عبور کنیم». و عبور «اتحاد» از پارادوکس، بعنوان يک هدف، يعنی ابطال نظريات آقای نگهدار.
در جوار اين مطلب بايد به واکنش آقای جواد خاتم نسبت به سخنان آقای نگهدار نيز پرداخت که می گويند: «برداشت خودم را از "نوشته"ی آقای نگهدار دربارهء کنفرانس پراگ، خلاصه می‌کنم: تقسيم "اپوزيسيون" به دو بخش "برانداز" و "اصلاح‌طلب"، تقليل "پيشبرد برای اتحاد" [کذا] به يک حزب جعلی ليبرالی...»
می بينيم که نوعی ابهام آشکار در مورد نيات آقای نگهدار در نوشتن اين مقاله وجود دارد که من هم می خواهم بخت خود را در تعبيريابی برای آن بيازمايم.
****
از نظر من، مقالهء اخير آقای فرخ نگهدار دربارهء «کنفرانس پراگ» حاوی نکات مهمی است که برخی از آنها از نظر انتقاد کنندگان به آن، بقول اصلاح طلبان اسلامی، «مغفول» مانده است! شايد لازم باشد برای بيان مقصودم کمی در مواضع سياسی آقای نگهدار توقف کنيم. آقای خادم ايشان را اينگونه توصيف می کنند: «چريک فدائی اسبق، دبير اول پيشين سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت) و "اصلاح طلب" دوآتشهء کنونی». من فکر می کنم کسانی که با جريانات سياسی چهل سالهء اخير آشنائی داشته باشند می توانند از دل اين توصيفات داستان ها استخراج کنند و لذا نياز بيشتری به اينگونه بسط ها نيست. اما فکر می کنم بايد چند نکته را نيز به اين اوصاف افزود.
در اينکه آقای نگهدار طرفدار حفظ رژيم کنونی هستند شکی نيست. در واقع ايشان از معدود کسانی هستند که موضع سياسی خود در اسم خود حمل می کنند و جزو «نگهداران و حافظان» رژيم محسوب می شوند و همواره نيز نگرانی خود را از اينکه «مبادا اين رژيم سرنگون شود» به صور مختلف نشان داده و نقش «مشاور از راه دور» وزارت اطلاعات و نهادهای سياستگزار رژيم را بخوبی بازی کرده اند. اما طبيعی هم هست که وقتی با چهره ای سياسی و کهن کار که ظاهراً از تهران گريخته و در لندن پناهنده است اما از «راه دور» به رژيمی که ياران خود او را درو کرده اينگونه عشق می ورزد، نمی توانيم از طرح اين پرسش خودداری کنيم که دستمايه و گوهر اين عشق در چيست؟ و ايشان بر اساس اين عشق چرا اين مقاله را نوشته و اين آدرس عوضی را داده اند؟
من، در روند جستجو برای يافتن پاسخی به اين پرسش ها، به محرکات مادی و منافع شخصی ايشان کاری ندارم (هرچند که در اين موارد هم حرف و سخن بسيار است) و تنها به محرکات ذهنی و تربيتی تکيه می کنم چرا که ايشان هم ـ مثل همه ـ بهر حال بر متن يک زمينهء ذهنی ـ پرورشی هم هست که می نويسند و اظهار نظر می کنند. برای اين کار هم می کوشم به همين مقالهء اخير ايشان اکتفا کرده و برای اين کار در اينجا به يک اظهار نظر ايشان اشاره کنم: ايشان اعتقاد دارد که: «اختلافات میان نیروهای سیاسی ایرانی (به شمول نیروهای حاکم) دنبالهء اختلاف میان غرب و شرق است».
فکر می کنم همين «شاه بيت» کافی باشد برای اينکه بپرسيم منظور آقای نگهدار از اين «غرب» و «شرق» چيست؟ آقای خادم در اين مورد اشاره ای کوتاه اما ناکافی کرده و بی آنکه به آن اهميت خاصی بدهند مختصراً چنين نوشته اند: «از نگاه ايشان [آقای نگهدار]، هنوز جهان به شرق و غرب تقسيم می‌شود،.. منظور آقای نگهدار از غرب روشن است. در شرايط کنونی بايد ديد از شرق چه تعريفی دارند. صحنهء سياسی جهان راهی باقی نمی‌گذارد که روسيهء پوتين را در "اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی" و چين سرمايه‌دار را نقش "چين کمونيست" ببينيم و رژيم جمهوری اسلامی ايران را در کنار آن‌ها و عليه غرب. جز اين است؟ [آيا] اين دريچه به‌سوی انديشهء بنيادينی باز نمی‌شود که صاحبان آن‌ها به جان برای بقای "نظام" می‌کوشند و برايشان نه منافع ملی ايران که تقابل غرب و شرق ملاک اصلی است؟ بهتر از اين می‌توان رژيم جمهوری اسلامی را به دليل "مبارزه" با آمريکا در پناه "چپ دمکرات" [تعبير آقای نگهدار از تفکر خود] گرفت؟ با حيرت تمام، فقط می‌پرسم و می گذرم».
از نظر من هيچ نبايد از اين «انديشهء بنيادين» گذشت؛ چرا که گوهر نوشتهء آقای نگهدار را همين انديشه تشکيل می دهد. توضيح می دهم: برای برخی از افراد نسل ما «پا به سن نهاده ها» ـ و حتی نسل پيشينی ما ـ، هم از آغاز جوانی، «غرب» و «شرق» دارای دو معنای ايدئولوژيک بوده اند. شرق اردوگاه نجات يافتگان از ظلم و بی عدالتی بود و غرب اردوگاه امپرياليسم و استعمار و استثمار. حتی وقتی که متفکران دوران اواخر جوانی ما نشان دادند که شرق هم نوعی ديگر از امپرياليسم را، آن هم از نوع نکبت زده اش، به جامعهء بشری هديه کرده، دلبستگی های آرمانی، سازمانی و ايدئولوژيک به بسياری از عاشقان «اردوگاه سوسياليسم شورويائی» اجازه نداد تا از تعلق خاطر يک طرفه شان به اين «اردوگاه شرقی» دست بردارند. برای اکثر آنها شرق معنائی جغرافيائی ـ ذهنی پيدا کرده بود و پس از فروپاشی شوروی و برآمدن کاپيتاليسم دولتی روسيه و چين نيز اين معنا را حفظ کرد و توانست کار را بجائی برساند که امروز، در سال های آغازين دومين دههء قرن بيست و يکم، آقای نگهدار، آن هم نشسته در سرزمين اختراع استعمار و امپرياليسم جديد، هنوز نسبت به شرق ذهنی ـ جغرافيائی ِ خود دچار نوستالژی و غربتزدگی شود. يعنی، بقول آقای خادم، امروز، با توجه به وجود دو اردوگاه کاپيتاليستی ـ امپرياليستی (و نه ايدئولوژيک) ما چاره ای نداريم جز اينکه شرق و غرب را در حضور غالب منافع اين دو اردوگاه در منطقه ای که وطن مان در آن قرار دارد معنا کنيم و اين سخن آقای نگهدار را که «اختلافات میان نیروهای سیاسی ایرانی (به شمول نیروهای حاکم) دنبالهء اختلاف میان غرب و شرق است» بر همين زمينه بفهميم. آقای نگهدار صراحتاً طرفدار حضور ایران در اردوگاه کاپيتاليست های سرکوبگر چين و روسيه و اقمار آنها بوده و نگران است که مبادا اتفاقی بيافتد و ايران به «اردوگاه غرب» بپيوندد.
حال اگر با اين عينک به دنيای آقای نگهدار بنگريم خواهيم ديد که در نزد ايشان همه چيز به دو قسمت تقسيم می شود: يا ريشه در گرايش به شرق (چين و روسيه و اقمارشان) دارد و يا متمايل به غرب (امريکا و اروپا و اقمارشان) است و ايشان هم، طبعاً، پشتيبان و نگهدار «شرق گرايان» و «غرب ستيزان» هستند. برای ايشان حکومت اسلامی و شخص ولی فقيه بدان خاطر ارزشمند و شايستهء هدايت و پندند که ايران را در اردوگاه شرق نگاه داشته و دست اردوگاه غرب را از ايران کوتاه کرده اند.
به همين نسبت، در نظر ايشان جريان اصلاح طلبی و جنبش سبز نيز به دو تمايل شرقی و غربی تقسيم می شوند. ايشان می نويسند: «به نظرم در دوره های آتی به جاست که تفاوت در نگرش سیاسی رهبران جنبش سبز (اصلاح طلب) با نگاه های مسلط بر پراگ با دقت و شفافیت بیشتر مورد موشکافی قرار گیرد.» و «اپوزیسیونِ ایران [يعنی جريان پراگ و غيره] متحدِ نیرومند غرب، و غرب متحد نیرومند اپوزیسیون ایران است».
اين دو سخن را که کنار هم بگذاريم نتيجهء طبيعی آن خواهد بود که، از نظر آقای نگهدار، «رهبران جنبش سبز (اصلاح طلب)» در اردوگاه شرق ايستاده اند. ايشان حتی در عين توصيه به حکومت که با غرب وارد گفتگو شود (و من فکر می کنم منظورشان وقت خريدن از غرب برای دسترسی به ايمنی اتمی باشد و رفتن تا چند قدمی کرهء شمالی شدن، چه از نظر دیکتاتوری و چه از نظر بدبختی و فلاکت مردم و چه از نظر منزوی شدن کامل در جهان) به سردمداران رژيم گوشزد می کنند که:
«محبوبیت اجتماعی دیدگاه های حاکم بر "اتحاد برای دموکراسی" و متحدین بالقوهء آن - علیرغم وزن اجتماعی غیرقابل انکار آن - با محبوبیت اجتماعی دیدگاه های رهبران جنبش سبز قابل مقایسه نیست. چنانکه دیدیم به محض باز شدن فضای سیاسی و رونق گیری مجدد انتخابات در ایران بخش بزرگی از شهروندان به تنگ آمدهء ما رو به سوی صندوق ها خواهند رفت و باز از طریق ارایهء رای خود تحول سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه خویش را پی خواهند گرفت».
همانگونه که ديده می شود، در پشت ظاهر خونسرد و حتی دوستانهء آقای نگهدار مردی نگران خروج ايران از اردوگاه روسيه و چين ايستاده که همهء مقالهء خود را برای جلوگيری از اين «فاجعه» تنظيم کرده است.
اما نکتهء مهم آن است که ايشان در بيان نگرانی خود، و نيز طرح راه حل برای آن، دو نوع مخاطب را در نظر دارند و به همين دليل نيز مقالهء ايشان به دو پاره تقسيم می شود. پارهء اول در مورد کنفرانس پراگ است و پارهء دوم دربارهء اقدامات لازمی که حکومت بايد برای بقای خود (و صراحتاً در برابر قدرت گرفتن "اتحاد" بدانگونه که ايشان می بيندش) انجام دهد.
****
«اتحاد برای دموکراسی" و کنفرانس های آن يکی از پديده هائی است که در متن حرکتی کلی برای گردهم آوردن اپوزيسيون حکومت اسلامی، و در پی تبديل شدن تقاضا برای اتحاد نيروها، ايجاد شورا و کنگرهء ملی، برپاداشتن آلترناتيوی در برابر حکومت اسلامی به «گفتمان سياسی روز»، ظهور کرده است، با اين ملاحظه که در جمع اين اپوزيسيون اتفاقاً اختلاف اصلی در مورد "اتحاد" و کنفرانس هايش به مسئلهء امتناع دائم گردانندگان آن از مطرح کردن فکر آلترناتيوسازی بر می گردد، بطوری که در بسياری از موارد امتناع آنان را می توان به ميل همکاسه کردن اصلاح طلبان و انحلال طلبان، آن هم برای تضعيف اين دومی تعبير کرد. من، همانگونه که گفتم، با اينکه در هفتهء گذشته در مورد نظر آقای دکتر شهريار آهی و تئوری «دوگانهء سترون» ايشان نوشته ام اما در اينجا لازم می دانم نکته ای را بر آن نوشته بيافزايم.
«سترون بودن ِ» يک دوگانگی، البته، نافی «وجود داشتن ِ» آن دوگانگی نيست بلکه دال بر آن است که دوگانگی مزبور به درد نظريه پردازی های آقای آهی برای رسيدن به «ديالوگ ملی» و «انتخابات آزاد» نمی خورد. در همين زمينه است که، از نظر آقای آهی بايد راهی را پيدا کرد که دوگانگی واقعاً موجود بين اصلاح طلبان و انحلال طلبان تبديل به «همکاری زاينده» شده و به برقراری ديالوگ ملی بيانجامد. ايشان می گويد: «ما باید سعی کنیم از پارادوکس‌ها عبور کنیم و انتخابات آزاد پلی میان این دو است».
اما آنچه ايشان نمی گويد و کاملاً مشهود است که موجب نگرانی آقای نگهدار شده به اين نکته بر می گردد که يک «پل» معمولاً مسيری دو طرفه را ايجاد می کند که ساکنان دو سوی آن می توانند به منزلگاه های يکديگر سفر کنند. تا آنجا که من می فهمم کوشش آقای آهی معطوف به کشاندن انحلال طلبان به اردوگاه اصلاح طلبان و برسميت شناختن دومی از جانب اولی است، حال آنکه نگرانی آقای نگهدار آن است که وقتی پل ساخته شد اين اصلاح طلبان باشند که از آن استفاده کرده و در اردوگاه انحلال طلبان جا خوش کنند.
علت اين نگرانی را هم باز بايد در همان دوگانه سازی های شرقی ـ غربی ايشان جست. ايشان معتقد است که نه تنها رهبر حکومت اسلامی بلکه رهبران جنبش سبز (بخصوص در طيف مربوط به آقای موسوی) نيز علاقمند به نگه داشتن ايران در اردوگاه شرق اند اما، در عين حال، می داند که بسياری از اصلاح طلبان خواهان آنند که «ايران اسلامی» براستی از شر حضور سنگين چين و روسيه خلاص شده و بصورت متحدی برای «غرب» (بدان معنا که ايشان می گويد) در آيد. از نظر ايشان خطر اصلی در جبههء اصلاح طلبی به اين دسته از اصلاح طلبان مربوط می شود که بالقوه توانائی عبور از پل آقای آهی و پيوستن به اردوگاه انحلال طلبان را دارند، بخصوص اگر دست از «اسلاميت» رژيم بردارند. آقای نگهدار می کوشد تا اين نوع اصلاح طلبان را از عاقبت کار خود بترساند.
ايشان در اين مورد در لفافه، و در ظاهر يک دوست، بسيار حساب شده سخن می گويد و می کوشد تا کل جريان استکهلم ـ بروکسل ـ پراگ را يک حرکت انحلال طلبانه معرفی کند که می خواهد با احتساب بر روی «غرب» به قدرت دست بيابد و در اين راستا کاملاً حاضر است تا با (از نظر ايشان) ديگر «دست نشاندگان غرب»، يعنی جريان مجاهدين و شورای ملی رضا پهلوی، همکاری و ائتلاف کند.
ايشان در واقع به اصلاح طلبان مذهبی می گويد که آنچه تحت نام «اتحاد برای دموکراسی» در پراگ شکل گرفته جريانی است انحلال طلب و وابسته به غرب که تنها به نيروی غرب خواهد توانست دست آوردهای شما را در اين انقلاب شکوهمند از ميان برداشته و کشور را از شرق دور و به غرب نزديک کند. ايشان حتی در يکجا اين امر را با «از دست رفتن استقلال کشور» (انگار که هم اکنون حکومت اسلامی از ايران کشوری مستقل و قائم بخويش باقی نهاده است) يکی می کند تا شايد عرق کهن مليون و ملی ـ مذهبی ها را هم بجنباند. و اشاره می کند که از اين مکروه تر اينکه عبور از پل و پيوستن به انحلال طلبان موجب می شود که انقلابيون اصلاح طلب شده مجبور می شوند تا با سلطنت طلب ها و مجاهدين همپياله شده و تحت فرمان غرب امپرياليست در آيند. ضربهء آخر هم اينکه اصلاح طلبان متمايل به غرب بايد به اين واقعيت توجه داشته باشند که، در اين «همپياله شدن»، بايد تن به هژمونی سلطنت طلبان و مجاهدين هم بدهند. ايشان می نويسند: «گرچه اتحاد برای دموکراسی موفق شده است مجرب ترین کادرهای نومید از جنبش ها و روندهای اصلاح طلبانه را در خود گرد آورد اما به لحاظ شمار هواداران در داخل و خارج کشور قادر به رقابت با طرفداران شاهزاده رضا پهلوی و سازمان مجاهدین خلق نیست. [پس] این ارزیابی واقع بینانه است که هرگاه کادرهای سیاسی مجرب و به لحاظ فرهنگی روزآمد مبنا باشد، نه سازمان مجاهدین و نه حامیان شاهزاده قادر به رقابت نیستند؛ و هرگاه زمینه و نیروی اجتماعی مبنای وزن کشی باشد اتحاد برای دموکراسی با فاصله زیاد در آخر صف ایستاده است!»
***
سپس، در پارهء دوم مقاله، ايشان می کوشد تا به حکومت بفهماند که چگونه بايد جلوی قدرت يافتن چنين تشکلی را گرفت. بخشی از آن راهنمائی چنين است:
«میزان قدرت و میدان داری "اتحاد برای دموکراسی" بیش از هر چیز به روند اوضاع سیاسی بستگی دارد. تا زمانی که نیروهای مخالف مذاکرهء مستقیم با امریکا همچنان در حکومت دست بالا را داشته باشند، این اتحاد و جریان های مشابه، که به امکان توفیق دیپلماسی در عادی سازی روابط ایران و غرب امید یا اعتقاد ندارند، زمینه ای نیرومندتر خواهند یافت. میزان اهمیت این نوع اتحاد با میزان تقابل ایران و غرب مربوط است. چنانچه اوضاع بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران مناسبات با غرب رو به وخامت رود، بخصوص اگر کار رژیم سوریه تا آن زمان یک سره شده باشد، باید انتظار داشت که، در رابطه با نیروهای ایرانی "جایگزین"، نیز تحرکات و فعل و انفعالاتی از نوع آنچه که در دوحا [پايتخت قطر] در هفتهء گذشته جاری شد، در رابطه با شکل دادن یک "اپوزیسیون گسترده تر" از اتحاد برای دموکراسی آغاز و تلاش ها برای پیوند دادن این سه مولفه از هر سو پی گرفته شود. با توجه به خارج شدن مجاهدین از لیست ترور و با توجه به پیوستن برخی کادرهایی که با رضا پهلوی کار می کنند به پراگ، نخستین پیش شرط ها در این مسیر زمینی شده است».
ايشان در پيام خود به حاکمان نشسته در قدرت و تحت حفاظت چين و روسيه، می گويد: «یک ارزیابی واقع بینانه هنوز حکم نمی کند که ایران به سمت آینده ای خواهد رفت که بنیان گذاران "اتحاد برای دموکراسی" طراحی می کنند. انتخابات بهار آتی فرصتی بی نظیر برای چرخش اوضاع و باز گشایی فضای سیاسی و نیز باب مذاکره مستقیم با امریکا و برداشتن تحریم هاست. هنوز می تواند وضع چنان شود که جنبش اصلاح طلب و مطالبه محو،ر چه در حکومت است و چه در جامعه، مهم ترین و پر قدرت ترین جناح اپوزیسیون ایران بماند».
****
بيان برداشت من از سخن آقای نگهدار همينجا خاتمه می يابد اما دريغم می آيد که اين نکته بر آنچه نوشته ام بيفزايم که، بنظر من، وظيفهء تک تک ما انحلال طلبان است که نکات مطرح شده از جانب آقای نگهدار را ـ که آگاهانه در نوشتهء خود مواضع ما را به «اتحاد» نسبت می دهد ـ جدی بگيريم و صراحتاً اعلام کنيم که اگر بر ما ثابت شود که «پل» مطلوب آقای دکتر آهی تسهيل کنندهء آمدن اصلاح طلبان به اردوگاه انحلال طلبی است، و اگر انتخابات آزاد مورد علاقهء آقايان شريعتمداری و سازگارا و خاتم و احمدی نوعی از آن «مطالبه محوری ها» نيست که حکومت اسلامی را مخاطب و مجری کند، آنگاه مانعی در خوش آمد گوئی به هر که از طريق "اتحاد" به جمع انحلال طلبان بپيوندد نمی بينيم و لازم است از اينکه "اتحاد برای دموکراسی" هم بخشی از جنبش انحلال طلبان شود سخت استقبال کنيم؛ همانگونه که ضروری است از هر کوششی برای رهائی کشورمان از چنگال پليد روسيه و چين حمايت کنيم.

 

esmail@nooriala.com

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]