PEZHVAKEIRAN.COM در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!
 

در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!
اسماعيل نوری‌علا

   

سنت هزار سالهء شيعيان دوازده امامی، که در تنگنای «عصر غيبت کبرا» گرفتار آمده بودند، همواره مبتنی بر اين نظريه بوده است که: چون حکومت تنها از آن امام معصوم است، و چون در غيبت او هيچ حکومتی «مشروع» نيست، شيعيان دوازده امامی نبايد کاری به کار حکومت داشته باشند و، از سر ناچاری، محکومند که به پذيرش «حکومت های موجود» تن دهند، از مبارزه با آنها بپرهيزند و، اگر بشود، آنها را به «راه راست» هدايت کنند و صبر داشته باشند تا «عصر غيبت کبرا»ی امام دوازدهم شان به پايان رسد و او ظهور کند و «به ضرب شمشير» جهان را پر از عدل و داد سازد (قابل توجه دوستان خشونت پرهيز!)

حتی سندی هم که آخوندهای شيعی از قول امام غايب جعل کردند که «در زمان غيبت من، مردم می توانند برای رفع مشکلات و پاسخ گرفتن به پرسش های خود به علماء امت من مراجعه کنند» دارای هيچگونه طعم و مزهء سياسی نبود و فقط موجب آن می شد که آخوندهای امامی، بعنوان «نواب عام امام غايب»، بتوانند از مردم خمس و سهم امام بگيرند و در حاشيهء جهان بزرگ اهل تسنن از اين راه نان و آبی به دست آورند؛ گاه در دره های تنگ و ترش جبل عامل و بعلبک لبنان و گاه در دربار خوانين مغول.

حتی در دوران صفويه که، بخاطر مصالح سياسی، فرزندان «شيخ» صفی الدين اردبيلی يکباره از يکسو مدعی شدند که سيد اولاد پيغمبرند و، از سوی ديگر، اراده کردند که ايران را کشوری شيعه کنند و بدين لحاظ دست به دامن «علمای شيعهء امامی» زدند و آنها را از لبنان به ايران آوردند، همهء اين علماء جزو ديوانسالاری حکومت صفوی شدند و هيچ کدام شان جرأت و ادعای تصاحب حکومت را نداشتند. معمترين شان «ملاباشی» لقب داشت که در ديوانسالاری صفوی معادل «وزير امور مذهبی» بود.

در دوران قاجاريه نيز اگرچه وظيفهء «مشروع کردن» حکومت شاهان قاجار با اينگونه علماء بود اما هيچ کدام شان خواب تصرف حکومت را نمی ديد؛ چه رسد به دوران مشروطيت و سلطنت رضاشاهی که عمدهء اختيارات شان در امر اسناد رسمی و تدريس و قضاوت را نيز از دست دادند و، در نتيجه، بعلت از دست دادن منافع خود، اگرچه برخیشان تبديل به گروه مخالف حکومت پهلوی شدند اما هيچگاه خود را جانشين اين حکومت نمی ديدند و با شاه همانگونه سخن می گفتند که خمينی در سال 1341 در نامه اش به محمدرضاشاه نوشت: «حضور مبارك اعليحضرت همايونى ؛پس از اهداى تحيت... مستدعى است امر فرماييد مطالبى را كه مخالف ديانت مقدسه و مذهب رسمى مملكت است از برنامه هاى دولتى و حزبى حذف كنند تا موجب دعاگويى ملت مسلمان شود. الداعى: روح الله الموسوى خمینی» )صحيفهء امام، ج يك، ص78).

اما، با الهام گيری از سياسی انديشان سنی مذهب در کشورهائی چون مصر، و نيز پيدايش «اخوان المسلمين»، بود که کار «سياسی شدن مذهب» به ايران هم کشيد و حرف های پراکندهء جوجه آخوندهائی که قصد خروج از ايجابات عصر غيبت کبری داشتند عاقبت در نظريه پردازی روح الله خمينی که به نجف تبعيد شده بود متبلور گشته و بصورت تز «ولايت فقيه» در آمد.

بر اساس اين تز جديد، «شايسته ترين نايب عام امام زمان، که با او ارتباط ندارد اما احکام خاندان او را نمايندگی می کند، حق دارد حکومت تشکيل دهد و از اين طريق راه را برای ظهور او هموار سازد».

نتيجهء اين «بارفيکس فقهی» در زمينهء «اسلام سياسی شده» آن بود که، در لحظه ای طوفانی از تاريخ معاصر ايران، سيد يکتا قبای نجف نشين خود به ولايت فقيه رسيد و جانشين سلاطين و شاهان ماسبق شد. با اين تفسير و تعبير که:

1. اسلام، و بخصوص تشيع امامی يک «دين سياسی» است و حکومت اين دين بر عهدهء امام معصوم شيعی گذاشته شده

2. در دوران غيبت امام نيز شايسته ترين نايب عام امام او حق حکومت کردن دارد،

3. همهء آخوندها (يا بقول خودشان: علماء) بايد در حکومت کردن دخالت داشته باشند،

4. همهء آئين ها و مراسم شيعی هم در بستر سياسی شکل می گيرند.

5. دشمن اين تفکر «سکولاريسم» نام دارد چرا که می خواهد مذهب را از حکومت اخراج کند (و يادمان باشد که مخالفت با سکولاريسم امری امروزی نيست و از همان فردای انقلاب آثارش بصور مختلف آشکار شده بود. مثلاً، به ياد آوريم که مهندس ميرحسين موسوی هم وقتی در هيبت نخست وزير محبوب امام به سفر رسمی ترکيه رفت حاضر نشد، مطابق پروتکل تشريفاتی ترک ها، در آرامگاه کمال آتاتورک، يا «پدر ترک ها»، حاضر شده و بر مزارش گل بگذارد، چرا که او مستقر کنندهء سکولاريسم در کشور مسلمان نشين ترکيه بود).

***

اکنون که ديگرباره ماه محرم (ماه کشته شدن امام سوم شيعيان و ياران اش در صحرای کربلای عراق) و فصل بره کشان سنتی آخوندهای امامی فرا رسيده است، يک سيد يکتا قبای کم سواد، که يکشبه به مقام آيت الله عظما و شايسته ترين نايب عام امام زمان ارتقاء يافته، بعنوان رهبر کنونی حکومت شيعی مسلط بر ايران، بر خود واجب ديده تا اصول پنج گانهء فوق را در يک سخنرانی خود در جمع اعضای ستاد مرکزی هیئت رزمندگان اسلام، جمع بندی کند. شما هم اگر به «پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار‌ آیت‌الله خامنه‌ای!» مراجعه کنيد خواهيد خواند که، با آغاز ماه محرم، رهبر حکومت اسلامی چنين گفته است:

«چون امام حسین سکولار وجود ندارد هیئت‌های عزاداری هم نباید سکولار باشند و از اسلام سیاسی بپرهیزند. هیئت‌ها نمی‌توانند سکولار باشند؛ ما هیئتِ امام حسین ِ سکولار نداریم! هرکس علاقه‌‌مند به امام حسین است، یعنی علاقه‌‌مند به اسلام سیاسی است، اسلام مجاهد است، اسلام مقاتله است، اسلام خون دادن است، اسلام جان دادن است؛ معنای اعتقاد به امام حسین این است. این‌که آدم در یک مجلس روضه یا هیئت عزاداری مراقب باشد که مبادا وارد مباحث اسلام سیاسی بشود، این غلط است. هیئت این نیست که به سیاست کاری نداشته باشد...»

***

اما اين آقای رهبر، آشکارا، از اثرات جانبی آنچه که خود می گويد غافل است و، از لحاظ نظريه پردازی، به نوعی پريشانگوئی مزمن دچار شده است، و چرا.

توجه کنيم که سخن اصلی او معطوف آن است که شيعيان، در گروه های خود، و از جمله در هيئت های عزاداری برای امام حسين، بايد « به سياست کار داشته باشند» و «وارد مباحت سياسی شوند».

من می گويم اين سخن نوعی پريشانگوئی است چرا که، در سراسر سی و پنج سالهء اخير، به کرات ديده ايم که هر گاه شيعيان امامی تحت تسلط همين ولی فقيه اراده کرده اند که با سياست کار داشته باشند و وارد مباحث سياسی شوند دچار انواع عقوبت شده اند.

(البته بر اين قاعده تنها يک استثناء يا شرط وجود دارد و آن هم اينکه «کار داشتن با سياست» و «وارد شدن به مباحث سياسی» بايد به معنای تأييد نظريهء ولايت فقيه و آنچه او اراده می کند و می خواهد باشد؛ وگرنه تقابل و مخالفت با آنچه او می گويد و می خواهد، حتی بصورت های خفی و مليح و در چهارچوب اسلام سياسی، «کار داشتن به سياست» و «ورود به مباحث سياسی» محسوب نمی شود، و حکم پيوستن به «فتنه» و «خيانت به حکومت اسلامی» و خروج از «اسلام ولی فقيه» تلقی شده و محکوم به عذاب و عقوبت است).

نتايج اين نوع به اصطلاح «تفکر سياسی فتنه انگيز» را هم بسيار ديده ايم: از عاقبت آيت الله منتظری گرفته تا حصر خانگی حجت الاسلام کروبی و مهندس موسوی (ياران امام راحل شان) يا اعلام عدم صلاحيت هاشمی رفسنجانی و در محاق افتادن حجة السلام خاتمی، از گرفتاری های حجت الاسلام مجتهد شبستری و حجت الاسلام يوسفی اشکوری گرفته تا فرار عبدالکريم سروش و حجت الاسلام کديور و نيز آوارگی «نوانديشان مذهبی» مختلفی همچون عبدالعلی بازرگان و اکبر گنجی. بقول اصطلاح رايج، انقلاب اسلام سياسی هم فرزندان خود را می بلعد!

مگر نه اين است که اينها همه جزو علماء و انديشمندان تشيع امامی سياسی شده، و از پايه گزاران حکومت ولايت فقيه مسلط بر ايران، بشمار می آيند و هر آنچه گفته اند و می گويند نيز چيزی نبوده است جز «کار داشتن با سياست» و «ورود به مباحث سياسی»، آن هم با زبان مذهبی؟ در واقع، چون نيک بنگريم، اتفاقاً اين خود ولی فقيه است که «کار داشتن با سياست» و «ورود به مباحث سياسی» را ممنوع کرده و خاطيان از فرمان خود را (حتی اگر قانون اساسی کنونی و مسند ولايت فقيه و نظارت استصوابی شورای نگهبان را پذيرفته واز همهء اين فيلترها رد شده باشند) به حصر خانگی و زندان و فرار و آوارگی دچار ساخته است.

***

اساساً، در همه جای دنيا، اين وضعيت پیآمد يک خصلت ثابت حکومت های ايدئولوژيک و ديکتاتوری است: مردمان بايد به سياست کار داشته باشند و در مباحث سياسی شرکت کنند اما مشروط به اينکه نتيجهء کارشان به تأييد ديکتاتور و ايدئولوژی خاص زايندهء ديکتاتور بيانجامد. ديگر انواع مباحث سياسی عموماً کفر و فتنه و تشکيک و تجديد نظر طلبی و خروج از خط محسوب شده و محکوم به مجازات اند.

آن دسته از آخوندهای امامی که مذهب شان را سياسی و تبديل به ايدئولوژی سياسی کرده اند، در زمانی که در قدرت نبودند از محمدرضا شاه گله داشتند که چرا «ورود به مباحث سياسی عليه خود» را ممنوع کرده است. در آن زمان آنها خود را آزاديخواه می دانستند و خواستار مجاز بودن ورود به مباحث سياسی بودند؛ اما به محض اينکه شخصی از ايشان، که ظاهراً شايسته ترين نايب عام امام غايب شان بود، بر تخت سلطنت و ولايت نشست تعريف «آزادی ورود به بحث سياسی» هم معادل «ممنوعيت مخالفت با ايدئولوژی غالب و نهادهای برآمده از آن» شد.

نمونهء ديگرش را می توان در اتحادهای غيرمذهبيون با مذهبيون سياسی شده در ايران نيز يافت. حزب توده هم تا زمانی که با آخوندهای سياسی هم کاسه نشده بود ژست آزادیخواهی می گرفت و، مثلاً، محمود اعتماد زاده اش، در بنيان گزاری کانون نويسندگان ايران و در کار نوشتن مرامنامهء کانون، خواستار «آزادی های بی حد و حصر» بود، اما همين که رهبری حزب توده، به خيال خام طمعی هايش، خود را وارد اتحاد با آخوندهای تشيع سياسی کرد «آزادی های بی حد و حصر» نيز حد و حصر يافت و بمعنای وفاداری به رژيم ايدئولوژيک گرفته شد و همهء منتقدين حکومت جديدرا خائن و مأمور امپرياليسم خوانده شدند

در عين حال، تمرکز قدرت نيز، که مادر بازتوليد استبداد است، چنين خصلتی را دارد و، از نظر صاحبان قدرت متمرکز، مخالفت با استبداد «ورود به کار يا مباحث سياسی» محسوب نمی شود  و لقب خيانت و آشوب طلبی بخود می گيرد و بر اساس آن شخص مخالف يا منتقد سرکوب می شود.

بدينگونه است که سياسی شدن مذهب، بقدرت رسيدن ايدئولوژی و مذهب ايدئولوژی شده، و تمرکز قدرتی که مادر استبداد است، همگی و همواره، منکر لزوم وارد شدن مردمان به کار و مباحث سياسی اند و تنها تأييد و وفاداری را کار سياسی می دانند.

***

ضمناً، همين عبارت «مباحث سياسی» نيز، در سخن آقای خامنه ای، جنبه ای مضحک دارد. در نزد هر آدم عاقلی «بحث سياسی» يعنی برخورد آراء و عقايد، يعنی آزادی بیان و اظهار عقيده و انتقاد، يعنی خواستاری آزادی شراکت در امر سياست بر حسب نظرياتی که مخالف نظريه های حاکم اند، يعنی آزادی نوانديشی در هر زمينه ای و از جمله در زمينهء ايدئولوژی و مذهب. امکان دادن به ورود به بحث سياسی يعنی تصديق آزادی های بی حد و حصر، تکثر عقايد، کثرت گرائی، تساهل و روا داری، عدم دخالت قدرت در تحديد آزادی ها، بی طرف بودن حکومت در برابر مذاهب و مکاتب مختلف؛ وگرنه در حکومت ايدئولوژيک و اتسبدادی ائليتن چيزی ممنوع می شود ورود به بحث سياسی است.

***

آقای خامنه ای، در جائی ديگر هم گفته است:

«ما شمر را لعنت می کنیم، براى اینکه ریشهء شمر شدن و شمرى عمل کردن را در دنیا بکنیم؛ ما یزید و عبیداللَّه را لعنت می کنیم، براى اینکه با حاکمیت طاغوت، حاکمیت یزیدى، حاکمیت عیش و نوش، حاکمیت ظلم ِ به مؤمنین در دنیا مقابله کنیم. حسین بن على قیام اش براى این بود که بینى حاکمیت هاى علیه ارزش هاى اسلامى و انسانى و الهى را به خاک بمالد و نابود کند؛ و همین کار را هم امام حسین با قیام خود کرد. مجالس ما، مجالس حسینى، یعنى مجالس ضد ظلم، مجالس ضد سلطه، مجالس ضد شمرها و یزیدها و ابن زیادهاى زمان موجود، زمان حاضر... این استمرار ماجراى امام حسین است.  و امروز دنیا پر از ظلم و جور است. شما ببینید چه می کنند؛ در فلسطین چه می کنند، در عراق چه می کنند، در کشورهاى گوناگون چه می کنند، با ملت هاى دنیا چه می کنند، با فقرا چه می کنند، با ثروت هاى ملى کشورها چه می کنند. ابعاد عظیم حرکت حسین بن على علیه السّلام شامل همهء این میدان وسیع می شود. امام حسین نه فقط براى شیعه، نه فقط براى مسلمان ها، بلکه براى احرار عالم درس دارد».

و بنظر می رسد که او، به هنگام بيان اين سخنان، فراموش کرده است که ديگر نمی تواند با هويت و عينک يک عضو «اپوزيسيون» به حکومت خود بنگرد و بسنجد که آيا حکومت اش به حکومت يزيدها و شمرها و عبيدالله ها و طاغوت ها شباهت دارد يا با قيام حسين بن علی عليه آنها

(البته اگر واقعيت آن قيام همانی بوده باشد که شيعيان می گويند! چرا که آنها قيام حسينی را برای حفاظت از دين می دانند، آن هم دينی که هنوز دويست سالی وقت لازم داشته تا به شيعهء دوازده امامی ختم شود و دين رايج آن روز بيشتر با مايه های تسنن همراه بوده تا تشيع؛ و عقل سليم هم بيشتر بر اين حکم می کند قيام حسينی چيزی جز اقدام برای تصرف حکومت نبودهو ربطی به مسئلهء حفاظت از دين نداشته است).

اتفاقاً اکنون حکومت ولايت فقيه مسلط بر کشورمان برهبری همين آقای خامنه ای بيش از ديگر حکومت های استبدادی به حکومت طاغوت ها و ظالمان و تبعيض آفرينان و فقير را ذليل کنندگان و بر باد دهندگان ثروت های ملی کشورها شباهت يافته است؛ و آدمی بايد ديوانه باشد که اين همه ويرانی و خرابی و آشوب و زندان و تبعيد و مرگ را در پشت سر خود داشته باشد و در همان زمان در اين رؤيای کاذب به سر برد که دارد راه «حسين قيام کننده عليه ظلم طاغوت ها» را می پيمايد.

***

اما آقای خامنه ای برای اين ايراد هم راهی يافته است و اگر اين همه از وجود «دشمن» می گويد اتفاقاً بدان خاطر است که می داند «بدون دشمن» خود او که بر تخت حکومت نشسته همان عملهء ظلمی بشمار می رود که آزادی را ممنوع کرده و ورود به مباحث سياسی را به جرم مبدل ساخته است. او به دشمن نياز دارد تا بتواند نقش امام حسين را بازی کند و به هيئت های مذهبی اش بگويد به من کار نداشته باشيد و اگر می خواهيد «حسينی» بمانيد با يزيد امپرياليست در بيافتند و ببينيد که صهيونيست ها و امپرياليست ها «در فلسطین چه می کنند، در عراق چه می کنند، در کشورهاى گوناگون چه می کنند، با ملت هاى دنیا چه می کنند، با فقرا چه می کنند، با ثروت هاى ملى کشورها چه می کنند». [چرا که] «ابعاد عظیم حرکت حسین بن على علیه السّلام شامل همهء این میدان وسیع می شود!»

اما اگر استوره های مربوط به «جنگ ميان حق و باطل» را همچون سرمشق های سياسی ازلی برای جهان آدمی تلقی کنيم و به واقعيت های سياسی احتمالی پشت آنها کار نداشته باشيم؛ اگر ما نيز فکر کنيم که يزيد به ناحق به خلافت رسيده بود و شمر و عبيدالله، مأموران او برای سرکوب قافلهء حسينی، خون آشامان پست فطرت تاريخ بوده اند؛ و حتی اگر بخواهيم اين سرمشق را مادر جهان بينی خود قرار دهيم، آنگاه نيز، با همين معيارهای «خوب و بد شناسی»، و انطباق آنها با وضعيتی که حکومت ولی فقيه برای کشور و ملت ما پيش آورده، در خواهيم يافت که همين استوره ها به ما می گويند که آخوندهای سياسی شدهء امامی و اعوان و انصارشان هولناک تر از يزيد و شمر عمل کرده اند. همين استوره ها، در کلام همين آقای خامنه ای، به ما می گويند که: «حسین بن على قیام اش براى این بود که بینى حاکمیت هاى علیه ارزش هاى اسلامى و انسانى و الهى را به خاک بمالد و نابود کند؛ و همین کار را هم امام حسین با قیام خود کرد. مجالس ما، مجالس حسینى، یعنى مجالس ضد ظلم، مجالس ضد سلطه، مجالس ضد شمرها و یزیدها و ابن زیادهاى زمان موجود، زمان حاضر [اند]... این استمرار ماجراى امام حسین است».  

آری، اگر دقيق شويم در می يابيم که همين استوره ها نيز به عزاداران حسين بن علی فرمان قيام می دهند چرا که 35 سال وقت کمی برای تشخيض يزيد و شمر زمانه نيست.

***

و نکتهء آخر هم برای روشن شدن دوستان «ضد خشونت» ما که همهء هم خود را بر آن گذاشته اند که مبادا مبارزات امروز ما با «طاغوت زمانه» به خشونت آلوده شود:

 دوستان! شما با حکومتی روبرو هستيد که در اعماق خشونت ريشه دارد و از خون و خوف و خفقان می نوشد تا پروار شود. و بنظر می رسد که اين اوباشان ولائی، چه شما بخواهيد و چه نه، خشونت را بر همهء مبارزات عليه خود نيز تحميل خواهند کرد. البته که آدم عاقل پی خشونت نمی گردد اما آدم عاقل تر وقتی کشيده می خورد طرف ديگر صورت اش در اختيار ضارب نمی گذارد و نمی گويد که «لطف فرما و يکی هم به اين طرف بزن!»؛ آن هم به ضاربی که عقيده دارد: «هرکس علاقه‌‌مند به امام حسین است، یعنی علاقه‌‌مند به اسلام سیاسی است، اسلام مجاهد است، اسلام مقاتله است، اسلام خون دادن است، اسلام جان دادن است. معنای اعتقاد به امام حسین این است».

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]