PEZHVAKEIRAN.COM جمهوريت يا جمهوری؟
 

جمهوريت يا جمهوری؟
اسماعيل نوری‌علا

اگرچه من همواره خود را يک «جمهوري خواه» دانسته ام، اما اعتقاد دارم که «جمهوری» خواندن يک حکومت لزوماً نمی تواند «جمهوريت» آن را تضمين کند و اگر ملتی به درستی نداند که اصول «جمهوريت» چيست و در پی استقرار آنها بر نيايد هرگز نخواهد دانست که حکومت مسلط بر کشورش واقعاً «جمهوری» است يا نه.

در واقع، تجربهء شکلی از حکومت که در سال 1358 خود را «جمهوری اسلامی ايران» خواند، و سپس به نوشتن قانون اساسی چنين حکومتی پرداخت، و 37 سال است که بر بنياد آن «قانون» بر ملت و کشور ايران تسلط دارد بخوبی نشان داده است که اساساً دو مفهوم «جمهوري» و «اسلاميت» با يکديگر تنافری گوهرين دارند و هرگز نمی توان شکلی از حکومت را يافت که در آن، بصورتی بنيادين، «اسلاميت» رژيم «جمهوريت» آن را نفی نکند.

بر اين اساس در اين مقاله می کوشم تا درک خود را از مفهوم «جمهوريت» و «جمهوريت خواهی» و رابطهء آنها را با «جمهوری»، بعنوان شکلی از حکومت، بيان داشته و دليل سبقت و اولويت آن اولی بر اين دومی را توضيح دهم.

حکومت ملت

 به اين نظر توجه کنيم: «تاريخ معاصر جهان تاريخ انتقال مالکيت جوامع روی زمين به کل اهالی اين جوامع است».

در بادی امر، و بخصوص در دوران ما، شايد محتوای اين سخن امری بديهی انگاشته شود. يک جوان امروزی می تواند از ما بپرسد که «مگر قرار است مالکان جوامع روی زمين از کرات ديگر آمده باشند؟» يا «مگر می شود مالک يک جمع خود جمع نباشد؟»

اما همه می دانيم که «بله، چنين نيز می شود». مگر برده داری جز اين بوده که کسانی «مالک» کسانی ديگر بودند؟ مگر نظام «ارباب و رعيتی» جز نوعی از همين رابطه بوده است؟ مگر مالک زمين و ابزار توليد و رعيت، نمی توانسته اين همه را يکجا به ديگران بفروشد يا از ديگران بخرد؟ تاريخ بشر، حتی تا اعماق زمان های اسطوره ای، تاريخ مالکيت آدميانی بر آدميانی ديگر بوده است.

حتی می دانيم که «حکومت» هم بر اساس همين «مالکيت» معنا می گرفته و تعريف می شده. شاه و سلطان و امپراتور و فئودال و زمين دار بزرگ همگی «مالک» بوده اند و بقيهء مردم «مملوکِ» آنها. حتی آنجا که گفته می شد «در حقيقت مالک اصلی خداست»، همين خدا را هم برخی از آدميان بوده اند که بر روی زمين نمايندگی کرده و، بعنوان نمايندهء او، بر جان و مال و ناموس مردمان مالکيت داشتند.

وقتی خدای مسلمانان به مؤمنان اش، در آیهء  59 از سورهء نساء کتاب اش، فرمان می داد که «از الله و رسول و صاحبان امری که در بين شما حضور دارند اطاعت کنيد»، معلوم بود که کسی خدا را نمی بيند و پيامبرش هم انسانی فانی است و بزودی می ميرد، و آنچه باقی می ماند همان «صاحبان امر»اند که، از طرف آن دو غايب از نظر، مالک مردمان شده و مردم به اطاعت از آنان مأمور گشته اند.

اما، با اين همه، «تاريخ معاصر جهان تاريخ انتقال مالکيت جوامع روی زمين به کل اهالی اين جوامع است». انسانی که، سه چهار قرنی پيش، خدا را در آسمان ها باقی نهاد و رسولان اش را به چهار دیواری ذهن باورمندان اش سپرد و گفت که «مديريت جامعه بايد بر مدار خواست اهل جامعه تنظيم شود» طغيان گری بود که عليه تاريخی چند هزار ساله برخاسته بود. و از دل همين طغيان هم بود که نخست مفهوم «فرد» (individual) و سپس مفهوم «جمهور مردمان» (public)، به معنی مجموع اهل يک جامعه، بر مفاهيم آسمانی و مقدس گذشتگان پيشی گرفت و مالکيت جامعه را از آن کل اهل جامعه کرد.

و آنگاه اين امر ناگزير لازم آمد که تعريف «حکومت» نيز، بر حسب اين مالکيت جديد، تغيير کند. بدينسان، هر کجا که انسان بر مالکيت خدا و رسول نامرئی و «صاحب امر» زنده و آشکار اش فائق آمد، و مالکيت جامعه را از آن خود ساخت، حکومت نيز  به همان «جمهور مردم» (public) تعلق يافته و «جمهوری» (republic) نام گرفت.

 

اصول جمهوريت

اما مشخصات اين «جمهوری» را بايد نه در نام جمهوری که در مفهوم «جمهوريت» (republicanism) جستجو کرد؛ مفهومی که بر مبنای مفروضات زير جمع بندی می شود:

- فرض اصلی جمهوريت آن است که مالکيت و حکومت هر جامعه نه از آن خدا و رسول و حاکم (صاحب امر)، که از آنِ کل اهالی همان جامعه است.

 - در عين حال، جريانی که منجر به انتقال مالکيت و حکومت به «جمهور مردم» شده، در سير تحولی خود، و از لحاظ سياسی، لفظ عام جامعه را به لفظ خاص «ملت» تغيير داده و سرزمينی را که هر ملتی در آن ساکن است، و بوسيلهء مرزهای مفروض سياسی از سرزمين های ديگر مجزا می شود، «کشور» خوانده است.

- پس، جمهوريت، در صورت معاصر خود، به معنای آن است که مالکيت و حکومت هر ملت بر خودش و کشورش از آن خود آن ملت است. در واقع، مفهوم «حاکميت ملت» يا «حاکميت ملی» از همين تعريف بر می خيزد.

- چنين ملتی، که مالک خود و سرزمين اش شده، برای ادارهء کشور و امور روزمرهء خود، نخست دست به ايجاد يک قرارداد اجتماعی مابين افراد خود می زند که «قانون اساسی» نام دارد.

- اين «قانون اساسی» حکم شناسنامهء هر ملت را داشته و تنها در صورتی دارای ماهيت «جمهوريت» می شود که کشور و حاکميت کشور را از آن «ملت» بداند.

[يعنی، يک قانونی اساسی که مالکيت جامعه  و کشور را از آن خدا يا رسول خدا، يا امامانِ جانشين رسول، و يا اشخاصی بداند طبعاً نمی تواند مادر حکومتی باشد که «جمهوری» خوانده می شود. چنين حکومتی، هر چقدر هم ظاهر خود را مدرن و امروزی کرده و در نام خود بر جمهوی بودن اش تأکيد کند، شکلی از اشکال سنتیِ دوران کهن و قرون وسطا محسوب شده و از گوهر «جمهوريت» خالی است].

- در «جمهوريت» همهء مقاماتی که دارای قدرت تصميم گيری و دخالت در امور «جمهور مردم» باشند انتخاب شده بوسيله همان مردم و پاسخگوی به آنها، و برای کار خود واجد محدويت های زمانی بوده و در تواتری معين جای خود را به ديگران می دهند.

- حتی اگر، به دليل شرايطی خاص، «جمهور مردم» تصميم بگيرند که شخصی را بعنوان نماد وحدت ملی شان تعيين کنند و احراز اين «سمت نمادين و تشريفاتی» را در او يا خاندان اش مستمر سازند، چون اين سمت ممکن است با مالکيت و حاکميتِ «جمهور مردم» در تضاد قرار گيرد، برای حفظ «جمهوريت حکومت» چنين شخص يا خاندانی نبايد به هيج روی دارای قدرت تصميم گيری و اجرائی باشد و همواره بايد نمادی غير مسئول شناخته شود.

[نمونهء جالب اين وضعيت را می توان در نتايج «انقلاب مشروطيت ايران» عليه سلطنت سنتی کشور دانست. سرکردگان مشروطه، که برای سلب مالکيت و حاکميت از شاه قاجار، و برقراری مجلس شورا، و انتخابی کردن مديران جامعه قيام کرده بودند، به لحاظ وجود شرايطی خاص و غير عادی، چنين تشخيص دادند که سمت شاه را حفظ کنند. آنها، در سند اول قانون اساسی مشروطه (که هنوز متممی نداشت)، چنين ذکر کردند که سلطنت «از جانب ملت» به شاه اعطا می شود اما او ديگر مقام مسئول نيست و حق دخالت در امور کشور را ندارد. همين تمهيدات نشان از آن دارد که قرار بوده «شاه مشروطه» دارای سمتی نمادين (مثل پرچم و سرود و عکس روی ديوار) باشد و نتواند دخالتی در امر «جمهوريت» (به معنی مالکيت و حاکميت ملت بر کشور) داشته باشد].

[همين وضعيت در اکثر کشورهای پادشاهی اروپا نيز قابل مشاهده است. هرچند که هنوز مقام غير مسئولی به نام شاه يا ملکه، با احراز سمتی نمادين و غير مسئول، در مجموع هيئت حاکمهء اين کشورها وجود دارد، نظام سياسی آنها واجد ماهيتی برگرفته از جمهوريت است. در اين نظام ها رئيس مملکت نه پادشاه که نخست وزير يا صدراعظم است. اين وضعيت را حتی می توان در کشوری همچون انگلستان نيز مشاهده کرد که اگرچه دارای قانون اساسی مدونی نيست و ملکه اش ظاهراً مالک الرقاب کشور محسوب می شود اما کشور عملاً از «نظم جمهوريتی» برخوردار است و نخست وزير منتخب جمهور مردم دارای قدرت و مسئوليتی همزمان برای ادارهء کشور محسوب می شود].

 

تخطی از اصول جمهوريت

اگر بخواهيم موارد تخطی از اصول جمهوريت را بصورت آزمايشگاهی مطالعه کنيم شايد موردی بهتر از کشور خودمان نيابيم؛ چرا که بلافاصله پس از پيروزی انقلاب مشروطهء ضد سلطنت سنتی قاجار، و صدور سند «مشروط شدن حکومت به يک قانون اساسی» که با تشريفاتی کردن سمت پادشاهی، نظام حکومتی ايران را جمهوريتی می کرد، بلافاصله روند اقدام عليه «جمهوريت نظام حکومتی» از جانب «شاه و شيخ» آغاز شد.

- محمدعليشاه قاجار مجلس شورای ملی را به توپ بست و قانون اساسی را تعطيل کرد

- پس از شکست و فرار او، دينکاران فرقهء امامی (که خود را روحانيت می خواندند و می خوانند)، با افزودن «متمم» به قانون اساسی، از يک سو برای کشور «مذهب رسمی» قائل شدند و، از سوی ديگر، رسميت يافتن مصوبات مجلس شورای ملی را به مطابقت اين مصوبات با شريعت فرقهء اماميه و تشخيص اين مورد بوسيلهء «علماء!» مشروط ساختند.

- سپس، با آغاز پادشاهی رضاشاه پهلوی (که قرار بود شاهی غير مسئول باشد) دو حرکت قابل توجه انجام شد: شاه جديد از يکسو اعتنائی به خواسته های دينکاران امامی نکرد (و از اين لحاظ، خوشبختانه، حکومتِ ناقص شده بدست متمم قانون اساسی را سکولاريزه کرد) و، از سوی ديگر، اگرچه ظواهر «جمهوريت نظام» را (که در انتخابات مجلس و تعيين نخست وزير از جانب آن ظهور می يافت) حفظ کرد اما، متأسفانه، با قبضه کردن قدرت تصميم گيری، مقام غير مسئول و تشريفاتی «پادشاه» را به نظام ديکتاتوری سلطنتی مبدل ساخت.

- همين امر در دوران فرزندش، محمدرضاشاه پهلوی (با سکسکه هائی چند) ادامه يافت و در 1327 شمسی، با افزوده شدن «متمم» ديگری به قانون اساسی مشروطه، اختيارات پادشاه (سلطان) چنان گسترش يافت که ديگر نمی شد جائی برای خودنمائی جمهوريت در آن پيدا کرد. در متمم جديد، شاه نيمی از نمايندگان مجلس جديد التأسيس سنا را تعيين کرده و حق انحلال مجلس شورای ملی و (در غياب و تعطيلی مجلس) حق عزل و نصب نخست وزير را بخود اختصاص داد.

- با انجام کودتای 28 مرداد 32 کل سيستم به وضعيت دوران پهلوی اول برگشت

- و در سال 1341، با انجام آنچه «انقلاب شاه و مردم» ناميده شد، مشخصات تشريفاتی پادشاه در قانون اساسیِ مشروطه کلاً و رسماً تعطيل شد و شاه، با اعلام «مأموريت برای وطنم» تبديل به ديکتاتوری ظاهراً قانونی شد.

- در واقع، پيدايش همين وضعيت بود که «انقلاب 57» مردم ايران را کليد آغاز زد. در ابتدا انتظار آن بود که با شعار «استقلال، آزادی، قانون اساسی» و تبديل سلطنت شاهِ قدر قدرت به شاه تشريفاتی و بی مسئوليت مشروطه، امکان بازگشت به جمهوريت نظام تأمين شود.

- اما دينکاران امامی، برهبری آخوندی که «امام» اش ناميديم، از يکسو اعلام کردند که سلطنت و پادشاهی هر دو منقرض شده اند و کشور دارای «نظام جمهوری» شده و، از سوی ديگر، با مبنا قرار دادن شريعت فرقهء اماميه در نوشتن قانون اساسی جديد، کليت «جمهوريت» را از نظام  جديد ستاندند و شترمرغی به نام «جمهوری اسلامی» را آفريدند که نه می پريد (رئيس اش جای شاه ديکتاتور را با شدت و عمقی بيشتر پر می کرد) و نه بار می برد (جمهوريت را تعطيل می کرد).

بدينسان، در تمام صد سال اخير، شاه و شيخ در پیِ برافکندن مبانی «جمهوريت» انقلاب مشروطه بوده و حسرت برقراری حاکميت و مالکيت را بر دل ملت باقی نهاده اند.

سکولار دموکراسی و سبقت و اولويت جمهوريت بر جمهوری

تجربهء گستردهء کنونی ما، نشان می دهد که از يکسو می توان حکومتی را جمهوری خواند اما از جمهوريت دورش کرد (مثل جمهوری عراق عهد صدام حسين يا جمهوری اسلامی کنونی در ايران) و، از سوی ديگر، پادشاهی تشريفاتی داشت اما جمهوريت حکومت را مستحکم کرد (مثل پادشاهی در کشورهای اسکانديناوی يا حتی انگلستان).

بر اين اساس، از نظر من، «جمهوريت حکومت» می تواند، در شرايطی معين، ربطی به اينکه «شکل حکومت» را چه بخوانيم نداشته باشد. بخصوص، تا زمانی که حکومت اسلامیِ مسلط بر ايران منحل نشده و مردم در یک همه پرسی آزاد برای برقراری حاکمیت ملی و تعیین نوع حکومت شرکت نکرده اند،  مهمترين وظيفهء اپوزيسيون انحلال طلب ما اصرار و ابرام دائم بر «جمهوريت» حکومت سکولار دموکرات آيندهء ايران است؛ چه شکل حکومت آينده جمهوری باشد و چه پادشاهی تشريفاتی و غير مسئول.

در واقع، بر اساس همين درک از «جمهوريت» است که من، با وجود اينکه خود را جمهوري خواه می دانم، و عهد کرده ام که، اگر در زمان انحلال حکومت اسلامی مسلط بر ايران زنده باشم و در کشورمان آزادی بيان وجود داشته باشد، برای برقراری «جمهوری ايران» تبليغ کنم اما، در درون جنبش سکولار دموکراسی ايران، خود را نه يک «جمهوری خواه» که يک کوشندهء «جمهوريت خواه» می خوانم و در راستای آموزش و تبليغ و تحقق اصول جمهوريت در حکومت آيندهء ايران تلاش می کنم و اگر با فردی پادشاهی خواه روبرو شوم که به ضرورت «جمهوريت نظام» اعتقاد داشته باشد مشکلی در همکاری با او برای اقدام در راستای منحل کردن حکومت اسلامی و لغو قانون اساسیِ ضد جمهوريت آن نمی بينم. يعنی معتقدم که اين «جمهوريت نظام» است که سکولار دموکرات بودن آن را ممکن می سازد، و حاکميت را به ملت بر می گرداند، و همهء مديران واجد حق دخالت در امور ادارهء کشور را انتخابی می داند، و برای خدمت شان مدت قائل شده و عزل آنها بوسيلهء ملت را ممکن می کند.

 

شش پرسش تعيين کننده

نيز، بر اساس آنچه گفته آمد، اعتقاد دارم که برای تشخيص حضور «جمهوريت» در «حکومت» نشانی های بسيار ساده ای وجود دارد که می توان آنها را بصورت پرسش های ششگانهء زير جمع بندی کرد:

    1 - آيا قانون اساسی کشور مورد نظر ما قانونی انسان مدار، سکولار و دموکرات است؟

    2 - آيا در آن ذکری از مذهب و ايدئولوژی رسمی، و ابتنای بر شرايع و مانيفست های مذاهب و ايدئولوژی ها، وجود ندارد؟

    3 - آيا اين «قانون» آزادی احزاب و مطبوعات و برقراری آزادی بيان و تبليغ را، بی هيچ شرطی، برسميت شناخته و تعطيل مقوله ای به نام «زندانی سياسی» را اعلام می دارد؟

    4 - آيا اين قانون شالودهء خود را اعلاميهء جهانگستر حقوق بشر و الحاقات آن دانسته و از اصول مربوط به انجام انتخابات منصفانه و آزاد، که نهاد بين المجالس سازمان ملل اعلام داشته، تبعيت می کند؟

    5 - آيا کليهء مديرانی که در هر سه قوای کشور ادارهء امور را بر عهده دارند، بدون هيچ حد و حصری، برگزيدهء مردم در انتخابات منصفانه و آزاد هستند؟

    6 - آيا قوای نظامی و انتظامی کشور زير نظر و مديريت رئيس قوهء مجريه قرار دارند؟

    به نظر من، اگر حتی جواب يکی از اين پرسش ها منفی باشد ما با حکومتی روبرو نيستيم که از «جمهوريت» برخوردار باشد. اما اگر جواب ها همه مثبت بود ديگر فرقی نمی کند که ملت ايران، در همه پرسی مربوط به تعيين شکل حکومت، جمهوری را برگزيند يا پادشاهی تشريفاتی را.

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]