ويروس های دست ساخت رژيم
اسماعيل نوری‌علا

چهارچوبی نظری در مورد ماهيت شعارها

از نظر من شعارهای انتخاب شده از جانب سکولار دمکرات ها (که بخصوص نبايد در اين مورد آنها را با اسلاميست های اصلاح طلب اشتباه کرد) به دو دسته تقسيم پذيرند و بکار بردن هر دسته از آنها جائی و زمانی خاص را لازم دارد. اين دو دسته از شعارها عبارتند از:

- شعارهای «ساختار شکن» (انحلال طلب) که بدون اعتناء به رژيم اسلامی و مخاطب قرار دادن آن خواست هائی را مطرح می کنند که تنها در صورت نبود اين حکومت تحقق پذيرند.

- شعارهای «مطالبه محور» (يعنی مطالباتی بر بنياد" مواد مغفوله"ی قانون اساسی همين رژيم. مثلاً، در مورد «حقوق ملت» و آزادی هائی که چون در قانون آمده اند می توانند مستند به «قانون اساسی» کشور خوانده شوند؛ چه آن قانون را قبول داشته باشيم و چه نه).

در عين حال، هر يک از اين شعارها در پيوند مستقيم با شرايط عينی و ملموس فضای سياسی قابل بکار بردن اند. اين شرايط نيز خود به سه دسته تقسيم می شوند:

1. شرايطی که در آنها «آزادی بيان» وجود دارد. در اين شرايط سکولار دموکرات ها قطعاً می توانند و بايد شعارهای «ساختارشکن» خود را مطرح کنند و نشان دهند که در برابر حکومت اسلامی صد در صد «انحلال طلب» هستند. اين امر هميشه و بی استثنا بر سکولار دموکرات های انحلال طلب خارج کشور مترتب است. حال آنکه «مطالبه محوری» برای سکولار دموکرات های خارج کشور فايده که ندارد هيچ، مستقيماً عليه آنها و در جهت تقويت رژيم کار می کند. سکولار دموکرات های خارج کشور نه تنها حکومت اسلامی را برسميت نمی شناسند و خواستار انحلال آنند بلکه اجباری هم در رجوع به قوانین آن نداشته و لذا از آن مجموعهء منحوس مطالبه ای ندارند و همهء شعارهاشان بايد ساختار شکن باشد. بعلاوه، طرح هرگونه مطالبه ای از حکومت در خارج کشور معنائی جر برسميت شناختن طرف گفتگو و ورود به اردوگاه اصلاح طلبی ندارد؛ حال اين مطالبه خواستاری آزادی زندانيان سياسی باشد يا لغو اعدام. همين دو خواست، هنگامی که در خارج کشور و خطاب به حکومت مذهبی مطرح می شوند «ماهيت خارج کشوری» خود را از دست می دهند و در صف مطالبات داخل کشوری ها قرار می گيرند، بی آنکه تأثيری بين المللی داشته باشند. به کلام ديگر، خطاب و خواست خارج کشوری ها، مثلاً برای لغو اعدام و یا آزادی زندانیان سیاسی، و یا هر خواست مبتنی بر حقوق بشری ديگر، تنها بايد متوجه مردم و مراجع بین المللی، و نه حکومت مذهبی مسلط بر ايران، باشد.

2. شراطی که طی آن مردم در داخل کشور به خيابان آمده باشند. در اين هنگام نيز امکان طرح شعارهای «ساختار شکن» وجود دارد. يکی از اين موارد در سال 88 و در جريان جنبش سبز پيش آمد. مردم با شعارهای مطالباتی همچون «رأی من چه شد؟» به خيابان آمدند و در برابر تعرضات نيروهای موسوم به «انتظامی» مقاومت کردند و کشته دادند و به زندان رفتند و شکنجه و تجاوز را تحمل کردند. حاصل آن هم آغاز طرح شعارهای ساختار شکنی همچون «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ايران» و يا «استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی» (در برابر جمهوری اسلامی) بود و رفته رفته کار چنان بالا گرفت که رهبری بخش مذهبی جنبش را واداشت تا صراحتاً نسبت به طرح اينگونه شعارها هشدار داده و بخواهد تا مردم به شعارهای مطالبه محور برگردند. به عبارت ديگر، رهبری مذهبی فتيلهء جراغ را پائين کشيد تا «رژيم» به خطر سقوط دچار نشود و، در غياب رهبران سکولار دموکراتی که شعارهای ساختار شکن را تقويت کنند، همين عدم توجه عمدی به شراطی که پيش آمده بود، مردم را، مأيوس و سرخورده، به خانه هاشان برگرداند.

3. شرايطی که در داخل کشور مردم به خيابان نيامده اند و، در عين حال، از يکسو بين رهبران سکولار دموکرات داخل کشور اتحادی وجود ندارد و، از سوی ديگر، دره ای از بی اعتمادی بين آنها و مردم دهان باز کرده است. در اين شرايط طرح شعارهای ساختار شکن از جانب سکولار دموکرات های داخل کشور به نوعی خودکشی می ماند.

به عبارت ديگر، سکولار دموکرات های خارج کشور در عين حمايت از همهء مبارزات داخل کشور، همواره انحلال طلب و ساختار شکنند اما سکولار دموکرات های داخل کشور، بسته به اينکه مردم در خيابان باشند يا نباشند، و به آنها اعتماد کنند يا نکنند، بين ساختار شکنی و مطالبه محوری در نوسان خواهند بود؛ با اين ملاحظه که اگر در موقعيت ساختار شکنی دست به مطالبه محوری بزنند به روزگار رهبری مذهبی جنبش سبز دچار می شوند و اگر به هنگام مطالبه محوری دست به طرح شعارهای ساختار شکن بزنند، خود را تضعيف کرده و از بين می برند.

حال، با توجه به اينکه در حال حاضر مردم ايران در خيابان ها نيستند و رهبری مشخص سکولار دموکرات هم وجود ندارد، می توان به تحليل وضعيت کنونی نشست.

فرصتی برای مطالبه محوری

با پايان گرفتن شعبدهء انتخابات رياست جمهوری در حکومت اسلامی، که بيشتر به  قصد تجديد بزک اين حکومت، جهت نشستن بر سر ميز معامله با 1+5 انجام شد، و روحانی و ظريف و شرکاء را همچون مجموعه ای خندان و سرحال و اهل تعامل بر سر کار آورد، تصور اين بود که سکولار دموکرات های داخل کشور، با غنيمت شمردن اين فرصت، و با طرح مطالباتی که در داخل خط قرمزهای رژيم قرار می گيرند، می توانند به دست آوردهائی مشخص و حداقلی برسند و، در همان حال، بر ديوار مستحکم رژيم سرکوب رخنه هائی را برای روزی که مردم به خيابان بيایند ايجاد کنند. يعنی فضائی را بوجود آورند که حکومت نتواند، در رو در بايستی با غربی ها، و برای اينکه آنها بتوانند معامله با رژيم را بخورد افکار عمومی خودشان بدهند، نسبت به آنها با شدت واکنش نشان دهد.

اما، می بينیم که در اين «فرصت» دو واکنش سياسی از دو اردوگاه داخل کشور، يکی اصلاح طلب و اسلاميست، و ديگری سکولار و دموکرات، سر برآورده که اولی در منطق اصلاح طلبی طبيعی بود اما دومی برعکس ايجابات سکولار دموکراسی حرکت کرد و، در نتيجه، نه تنها توفيقی برای سکولار دموکراسی در پی نداشت بلکه فضا را برای سکولار دموکرات های خارج کشور هم، که تا کنون مهمترین تلاش ها را برای زنده نگاهداشتن صدای سکولار دموکراسی داشته اند، تنگ کرد.

در اين «فرصت»، واکنش اردوگاه اصلاح طلبان، بجای طرح مطالبات قبلی شان (يعنی آنچه موسوی و کروبی می خواستند) پيشه کردن سکوت بود و با منطق آنها خوانائی داشت. اين سکوت خود نشانهء شراکت همهء آنان در حکومت آقای خامنه ای ـ روحانی ست و، در نتيجه، آنها را از اردوگاه اپوزيسيون «دولت» هم خارج می کند، چه رسد به اپوزيسيون «حکومت» (که در آن ميدان آنان هرگز مخالفتی با حکومت نداشته اند). استراتژی آنها همواره حفظ «حکومت» و به دست گرفتن زمام امور «دولت» بوده است و چون نتوانسته اند اين کار را در بيرون از دايرهء نفوذ بنيادگرايان انجام دهند، اين بار از در شراکت و رفاقت با آنها در آمده و روحانی را، همچون نماد اين تفاهم، و در راستای حفظ حکومت و گرفتن امتيازاتی در دولت، پذيرفته اند. در همين پذيرش هم خيلی از دست ها رو شده است که نماد خاص آن شرکت نويسندگان و هنرمندان و روشنفکران توده ای يا فرصت طلب در مجلس مفاهمه با حسن روحانی است.

واکنش دوم اما از جانب اردوگاه سکولار دموکرات های داخل کشور بوده که در آن اشتباه محاسبهء مشکل افزائی پيش آمده است. آنها، در «فرصت» پيش آمده، بجای مطالبه محوری، متوسل به طرح شعارهای ساختارشکن شده و به حکومت اين امکان را داده اند که، به بهانهء «غیر قانونی» بودن و به خطر انداختن امنیت کشور و نظاطر آن، واکنشی بیش از انتظار نشان دهد و خیال اش هم راحت باشد که اين واکنش نمی تواند لطمه ای به موقعيت اش در برابر 1+5 بزند.

سرشت سياسی مطالبات

من، بر اساس اين چهارچوب نظری، معتقدم که هنوز هم از شرايط فراهم شده بر اثر پيش آمدن مذاکرات ژنو استفادهء بهينه ای صورت نگرفته و در عين حال ضررهائی هم حادث شده است؛ مثل مطرح کردن شعارهای ساختارشکن در غياب پشتيبانی مردم، که موجب بازگرداندن حشمت طبرزدی و احمد زيدآبادی به زندان و محروم شدن سکولار دموکرات داخل کشور از کسانی که می توانند مطالبه محوری را سامان دهند شده است. از سوی ديگر، واکنش خارج کشوری ها به اين عمل حکومت، آشکارا موجب آن شده که خود در مکالمه و مخاطبه با حکومت قرار بگيرند و ماهيت ساختارشکن خويش را کم رنگ کنند.

برای روشن شدن مطلب، بد نيست به مورد «لغو اعدام» بنگريم. آيا خواستاری لغو اعدام می تواند يک «مطالبه»ی قابل طرح در شرايط حاضر باشد و، با مطرح کردن اش در داخل کشور؛ حکومت بخواهد يا حتی بتواند به آن تن در دهد؟ از نظر من خواستاری لغو اعدام يک «شعار ساختار شکن خارج کشوری» است در برابر افکار عمومی جهانی، حال آنکه در زير سايهء حکومت سرکوبگری که رئيس قوهء قضائيه اش اعدام را از لوازم حکومت دينی می داند، فقط موجب اتلاف و انحراف انرژی های مبارزاتی می شود.

از اين وحشتناک تر خواستاری «لغو گام به گام اعدام»، بعنوان تاکتيکی داخل کشوری است که، در واقع، تنها نتيجه اش شريک شدن اپوزيسيون در روند اعدام ها است. يعنی اين شعار کار را به آنجا می کشاند که يک سکولار دموکرات انحلال طلب موافقت می کند که حکومت مذهبی اعدام را به تدريج لغو کرده و مثلاً، ماه اول صد نفر را اعدام کند و ماه بعد نود نفر را؛ تا روند اعدام ها به تدريج متوقف شود. هواخواهان اين تاکتيک ممکن است هر ماه ده نفر را از مرگ نجات دهند (که البته نمی توانند چنين کنند) اما بلافاصله در مرگ آن نود نفری که مشمول خواست آنها نشده اند شريک شده و آن را تأييد می کنند. و اين امر برای هواخواهان حقوق بشر نتيجه ای جز شرمساری و بی آبروئی چيزی به بار نمی آورد.

اشتباه نشود، در اينکه يک سکولار دموکرات بايد خواستار لغو کامل اعدام باشد شکی نيست و اشارهء رژيم به اينکه امريکا هم اعدام می کند نبايد در ارادهء چنين هواخواهی اثر داشته باشد. اما، با توجه به اينکه اعدام (و نيز شکنجه و دست و پا بريدن و از کوه پرتاب کردن و خون کشيدن و شلاق زدن) از لوازم ترديد ناپذير اين حکومت بنياد گرفته بر شريعت دوازده امامی است، خواستاری لغو اعدام خود بخود يک خواست ساختار شکن است و ورود مبارزان داخل کشور در غياب مردم در اين مقوله، که از نظر حکومت عملی «غير قانونی» است، فقط موجب انحراف کار مبارزان داخل کشور می شود.

همچنين است خواستاری آزادی زندانيان سياسی و عقيدتی. اينکه مبارزان داخل کشور به دنبال چنين خواستی بروند فی نفسه کار شرافتمندانه ای است اما اين خواست در داخل کشور نه تحقق پذير است و نه در محدودهء «قانون» شريعت زدهء رژيم. حکومت استبدادی (چه مذهبی و چه غير مذهبی) نمی تواند زندانی سیاسی نداشته باشد و زندانيان سياسی و عقيدتی (از کمونيست و مجاهد گرفته تا ليبرال و ملی گرا) تنها در صورتی آزاد خواهند شد که اين حکومت کلاً ساقط، قانون اساسی آن لغو، و ساختارهای برآمده از مبانی شريعتی آن منحل شده باشند و، در شرايط کنونی کشور، همين شرط لازم و کافی موجب می شود که طرح چنين شعاری را نيز «خارج کشوری» کند.

در اينجا می توان پرسيد که چرا هنگام مباحثه در مقولهء تاکتيک های مبارزاتی در درون کشورها، همواره از خشونت پرهيزی، مبارزات مدنی و، حداکثر، امتناع از همکاری و سامان دادن اعتصاب سخن گفته می شود؟ پاسخ من آن است که، در شرايط غياب مردم در خيابان و نيز قاهريت حکومت استبدادی، تنها اينگونه تاکتيک ها می توانند در داخل کشور بر ديوار ستبر حکومت استبدادی رخنه ايجاد کنند؛ مگر اينکه کار مبارزه، به علت سرکوب و خشونت دايم التزايد حکومت، به شورش و بلوا و انقلاب خونين کشيده باشد، که اين گزينهء غير قابل برنامه ريزی کلاً از مقولهء بحث فعلی خارج است.

مختصر کنم: همچنان به جدائی کارکردی خارج از داخل و استقلال عمل آن اعتقاد راسخ دارم و، با تأکيد بر همدلی و همکاری اين دو اردوگاه، معتقدم که اگر جای وظايف هر يک با ديگری عوض شود و، در «شرايط کنونی» داخل کشوری ها ساختار شکن و خارج کشوری ها مطالبه محور شوند، بايد فاتحهء جريان سکولار دموکراسی در هر دو سوی مرز را خواند.

پرسش های محتوم

اگر استنتاج بالا از نظر ما «منطقی» به نظر رسد آنگاه بايد به اين پرسش هم بيانديشيم که چگونه اين واقعيت ها را وزارت اطلاعات و دستگاه امنيتی و اطاق های فکر رژيم نمی فهمند؟ و اگر پاسخ مان آن باشد که «حتماً می فهمند» آنگاه بايد به اين پرسش بيانديشيم که «آنها، در پی اين فهم، چه نقشه و راهکاری برای ويران کردن همگرائی سکولار دموکرات ها خواهند داشت؟»

من، به سهم خود، چند سناريو را که بايد در اين نهادها مطرح شده باشد حدس می زنم:

1. اگر رژيم بتواند سکولار دموکرات های داخل کشور را در موقعيتی قرار دهد که شعار ساختار شکن بدهند، خودبخود در مقابل انظار بين المللی حادثه آفرين و ماجراجو قلمداد شده و مستحق قلع و قمع می شوند. بخصوص در زمانه ای که آقای اوباما، رئيس جمهور امريکا، اعلام می کند که گزينهء «تغيير رژيم» از روی ميز برداشته شده و می کوشد تا بهر وسيله شده حکومت بزک شده را سر پا نگاه دارد.

2. اگر رژيم بتواند سکولار دموکرات های خارج کشور را بجای ساختار شکن و انحلال طلب بودن به «مطالبه محوری» بکشاند تا امری را از حکومت مذهبی طلب کنند، حکومت، به وسيلهء آنها به مشروعيت از دست دادهء خود باز می گردد و اپوزيسيون انحلال طلب را آچمز می کند. مثلاً، مشکلی که نامهء شورای ملی ايران، در هنگامهء انتخابات، به آيت الله خامنه ای نوشت نشانه ای از اين بازگرداندن مشروعيت به «رژيم» بود و، حداکثر، تلاشی برای انداختن بی اثر تقصيرها به گردن ولی فقيه محسوب می شد. «شورا» خامنه ای را مخاطب قرار داده و خواست که، بر اساس مواد مختلف قانون اساسی خود رژيم، دست به انجام انتخابات آزاد بزند. طرح اين خواست صريح و مستقيم نتايج مختلفی داشت: انقلاب اسلامی، قانون اساسی آن، رهبری خامنه ای، و وجود امکان انجام انتخابات آزاد بوسيلهء رژيم و بر اساس قانون اساسی اش مورد تأييد شورا قرار گرفت و، در عوض، چيزی جز بی اعتنائی و، در پی آن، بی اعتباری، نصيب شورا نشد. اين واقعيت انجام يک مطالعهء واجب تاريخی را می طلبد و بر عهدهء آيندگان است تا دقيقاً روشن شود که طراح سناريوی ايجاد شورا پيش از انجام انتخابات، و نوشتن آن نامهء کذائی به خامنه ای، چه کس يا کسانی بوده اند.

3. اگر رژيم بتواند کاری کند که داخل کشور کنترل خارج کشور را در دست گيرد، قدرت رژيم، که هر که را بخواهد می کشد يا به زندان می اندازد، برای نفوذ در اپوزيسيون سکولار دموکرات خارج کشور چند برابر شده و، به شرح زير، مشکلات متعددی را در اردوگاه سکولار دموکراسی ايران ايجاد خواهد کرد:

- خارج کشوری ها از انحلال طلبی به مطالبه محوری (و حتی اصلاح طلبی) سقوط می کنند؛

- داخل کشوری ها در معرض خطر بی ملاحظهء حکومت قرار می گيرند؛

- برخی از خارج کشوری ها، که از عدم پيشرفت مبارزات شان خسته و فرسوده و نوميد شده اند، می کوشند تا، با تکيه بر جاه طلبی های طبيعی آدميان، اشخاصی را در داخل کشور به عنوان رهبر جنبش مطرح ساخته و، با به خطر انداختن جان آنها، به شهدای مورد نياز برای حرکت خود دست يابند. بطور بديهی اين امر موجب مطرح شدن و شناخته شدن مبارزان اصلی و به خطر افتادن جان آنها می شود؛

- در اردوگاه سکولار دموکرات ها نيز بر سر ايجاد رابطهء ساختاری با داخل کشور تفاوت و تضاد نظر اتفاق می افتد؛ و مقاومت خارج کشوری ها در برابر اين امر به پيدايش نفاق و بدگوئی نسبت به داخل کشوری ها و بر عکس می انجامد.

- و اگر چنين فضائی بوجود آيد، رژيم هم قادر خواهد بود تا، به کمک اصلاح طلبان خارج کشور که در اين موارد استعدادی شگفتی آور از خود نشان می دهند، نامزدهای واقعی رهبری را از دور خارج کرده و  نامزدهای بی ريشه و همپيمان با خويش را بخورد اين بخش از سکولار دموکرات ها دهد و مآلاً کنترل آنها در دست خود بگيرد.

اهميت استقلال

آيا رژيم از اين همه غافل است؟ و چگونه است که در زمانهء افزايش همگرائی بين نيروهای سکولار دموکرات خارج کشور ناگهان نظريهء «تبعيت خارج از داخل از طريق ايجاد دفترهای برون مرزی» فرمولبندی و سازمان دهی می شود؟

توجه کنيم که داشتن دفاتری در خارج از کشور از جانب نيروهای داخل کشور امر تازه ای نيست. جدا از مجاهدين و نهادهای کمونيستی که همواره مدعی داشتن ريشه های تشکيلاتی در داخل کشور بوده و خود را نمايندهء آنها معرفی کرده اند، مثلاً، جبههء ملی ايران يا حزب پان ايرانيست هم دارای «دفاتر برون مرزی» هستند و از اقدامات داخل کشور همپيمانان خود حمايت می کنند؛ اما هيچ يک از اين سازمان ها تا کنون بر آن نشده اند که خود را در خارج کشور بصورت چتری معرفی کنند که در زير آن بقيهء گروه های خارج بايد به همگرائی برسند و آنگاه، به لحاظ چتر فراگير يکی از دفاتر برون مرزی نهاد و رهبری معينی در داخل کشور، مبارزات خود را با مصالح آن رهبری کوک کنند. به عبارت ديگر، سازمان های خارج کشوری تنها تا زمانی که مستقل از داخل کشوری ها عمل می کنند دارای عامليت و تأثير خواهند بود.

اما مبلغان تئوری «تبعيت خارج از داخل از طريق ايجاد دفترهای برون مرزی و شورای های آنها» درست بر اين احتجاج کج و معوج پای می فشرند که: «بدون اين متابعت خارج از داخل، دليلی برای ادامهء مبارزات خارج کشور وجود نخواهد داشت و کارکردهای ناشی از "استقلال خارج از داخل" نيز علت وجودی خود را از دست می دهند و سکولار دموکرات های خارج کشور تنها به نوعی سرگرمی بی نتيجهء مبارزاتی مشغول خواهند بود؛ در حالی که اگر از داخل کشور متابعت کنند، مبارزات شان هدف و راستای درست پيدا خواهد کرد».

از نظر من، مطرح شدن تئوری «تبعيت خارج از داخل» نمی تواند صرفاً دست پروردهء چند فعال سياسی خوش نيت و ساده لوح باشد، و به ناگزير بايد ريشه های آن را در اطاق های فکر رژيمی يافت که ويروس های بيمارساز خود را بصورتی پنهان وارد تفکر و گفتمان سکولار دموکراسی می کنند تا آن را از درون ضعيف ساخته و به بی عملی بکشانند.

در عين حال، بايد صميمانه اقرار کنم که اميدوارم سخنان من مطالبی «دائی جان ناپلئونی» و بی پايه و مايه باشد و اين نظريه که «عمال رژيم احمق و بی خرد و کند هوش هستند» درست از آب درآيد و رژيم نتواند با ايجاد پريشانی در صفوف تازه به همگرائی رسيدهء سکولار دموکرات های خارج کشور آنها را متفرق سازد.

و برای اينکه چنين نشود، به نظر من، جز تشکيک اوليه نسبت به آنچه بصورت نظريه پردازی از جانب اصلاح طلبان و وابستگان آنها و نيز سکولار دموکرات های متوهم داخل و خارج کشور در بدن جنبش سکولار دموکراسی تزريق می شود چارهء ديگری وجود ندارد.

می گويم «تشکيک اوليه» برای اينکه بهر حال لازم است ديالوگی مستمر بين داخل و خارج وجود داشته باشد و هر يک از اين دو اردوگاه کارکردهای مستقل آن ديگری را مورد حمايت قرار دهد. اما، حداقل در مراحل اول کار، هر «نظريه»ی آمده از داخل کشور يا از اردوگاه اصلاح طلبان را بايد قرنطينه کرد و اجازه داد تا تنها بر اساس تجربه و عمل در مورد آنها تصميم گيری شود.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]