PEZHVAKEIRAN.COM جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو
 

جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو
اسماعيل نوری‌علا

ساعتی پيش صبح تورنتو آغاز شده است. سفر شکوه ميرزادگی و من به اين شهر يخزده به روزهای آخر خود نزديک می شود. هوا «بس ناجوانمردانه سرد است» اما چه بسيار چهره های شادمانی که آمده اند تا سلام ما را پاسخ دهند و با صدائی انرژی گرفته از اميدواری به ما بگويند که آنها نيز يقين کرده اند که جنبش سبز ايران، در گوهر خود، يک جنبش سکولار است و آماده اند تا بر بنياد اين باور در نخستين «انجمن سکولارهای سبز ايران» فعاليت کنند و نام شهرشان را بعنوان نخستين شهر سکولار سبز جهان در کتاب تاريخ «کشور خارج از کشور» ما به ثبت برسانند. چه شب های بلندی که به بحث و گفت و شنود گذشته است تا هرکس برداشت و تلقی خود را از آنچه در وطنمان می گذرد برای ديگران بازگو کند ـ نوعی تمرين همدلی که در فراسوی عقايد حزبی و سياسی و مذهبی اتفاق می افتد تا رنگارنگی آزادانهء آينده مان را تضمين کند.

      و من اکنون به شهرهای ديگر «خارج از کشور» می انديشم و انجمن های ديگری که در راهند تا، در پيوند با يکديگر، «شبکهء جهانی سکولارهای سبز ايران» را همچون يک واقعيت تاريخی ـ سياسی بر پا دارند. با درود به همهء دل هائی که به عشق وطن يکپارچه مان، ايران، می تپند، اين جمعه گردی را به سکولارهای سبز تورنتو تقديم می کنم.
1
      حکومت مذهبی در ايران 31 ساله شد. آنها که فکر می کردند اين حکومت در 22 بهمن فرو می ريزد و بی صبرانه منتظر بودند تا در پی فرو ريزی آن رهبرانش فراری يا دستگير شوند، آنها که انتظار حضور ميليونی مردم را داشتند، آنها که می خواستند سبزها را در درون اسب تروا جا داده و در ساعتی معين ميدان آزادی را در برابر چشم احمدی نژاد و اوباشش سبز کنند، آنها که فکر می کردند در برابر حکومت ولايت فقيه آلترناتيوی جز قرائت نوين آنان از اسلام سياسی وجود ندارد و با سقوط اين حکومت نوبت به آنان خواهد رسيد تا ملت ايران را برای سی سال ديگر ميهمان حکومت اسلامی نوع خود کنند، آنها که معتقد بودند نيروهای سرکوبگر رژيم پس از ماندن طولانی در خيابان ها خسته و دلزده خواهند شد و دست از ايستادگی در برابر مردم برخواهند داشت، و آنها که فکر می کردند مردم ايران براستی چشم براه راهنمائی ها و راهکار های اختراعی آنانند، در پايان روز 22 بهمن دانستند که بيشتر اهل خيال پردازی بوده اند تا درک واقعيت های سياسی ايران که رهبری جنبش سبز داخل کشور را به خرد جمعی جوانانش سپرده است. آنها بزودی هم با ناباوری تمام خواهند دانست که چون نسخه هاشان برای مداوای «بيماری زدگی ِ سی ساله» ی ما مفيد نبوده، گرفتاران چنبرهء هولناک ولايت فقيه تصميم گرفته اند که خود به فکر چاره ای برای درد خويشتن باشند.
      در عين حال، 22 بهمن نشان داد که بحث همچنان بر سر «تشخيص بيماری» است و طبيبان مدعی هنوز نتوانسته اند درد را تشخيص دهند تا درمان را به تناسب آن تجويز کنند و اکنون هم روشن شده است که آنانی که در اين هشت ماهه به ضرس قاطع فکر می کرده اند که تشخيص و درمان را يکجا در جيب خود دارند تا چه حد بی پايه و مايه سخن گفته اند و ميزان نفوذشان در افکار عمومی تا عمق دو سه ميليمتری پوست بيشتر نبوده است.
      مثلاً، به مورد حجة الاسلام کديور بپردازيم که کوی به کوی می رود و، با زبانی برآمده از اعماق حوزهء علميهء قم، برای دانشجويان و ديگر ايرانيان نشسته در فرنگ و نگران سرنوشت وطن توضيح می دهد که نود در صد ايرانيان مسلمانند و دلشان می خواهد حکومت اسلامی را نگاه دارند اما، در عين حال، می دانند که حاکمان فعلی کشور ربطی به «اسلام راستين» ندارند و از لحاظ فقهی «جائر» بشمار می روند. ايشان ـ مطابق توضيحات مفصل، مستدل و جالبی که آقای اکبر گنجی در مقالهء هفتهء گذشتهء خود داده اند ـ خويش را در موضع و مقام «رهبر راستين» حکومت اسلامی آينده می بينند که، اگر خمينی توانائی تعطيل ِ مصلحتی ِ توحيد را داشت ايشان، بر پايهء دانش گذشته و آينده و تسلط بر کوچه و پسکوچه های عقل و نقل، و آشنائی با هفت منزل عرفان و فقه، توانائی منسوخ اعلام کردن آن بخش هائی از قرآن را دارند که با اوضاع امروز نمی خواند.
      اما آيا براستی، پس از تجربهء سی سالهء حکومت خمينی ـ موسوی از يکسو، و حکومت رفسنجانی ـ خاتمی از سوی ديگر، و نيز چشيدن مزهء تلخ حکومت خامنه ای ـ احمدی نژاد در چهارسال و نيمهء اخير، هنوز هم ايرانيان ـ حتی ايرانيان براستی مسلمان ـ برای داشتن حکومت اسلامی «راستين» آقای کديور است که به خيابان ها می آيند و جان جوانانی چون ندا و سهراب را به دم گلوله می سپارند؟
      از نظر من، عطف په صدها نامه و ايميل روازنه ای که به نشريه نيوسکولاريسم می رسد، و به شهادت این همه وبلاگ های جوانانی که خود را سکولار می نامند، و به دليل وجود ویدئوها، و فيلم های هزاران هزار تن از مردمی که در تظاهرات خيابانی ايران شعارهای غیر مذهبی سر می دهند، کاملاً روشن است که اکنون پذيرش يک حکومت اسلامی ديگر، بعنوان آلترناتيو حکومت اسلامی فعلی، از جانب بخش بزرگ و مهمی از ملت ايران کلاً منتفی شده است و کسی ديگر برای حرف ها و ايده های منبری ـ آخوندی ـ فقهی که در پی اثبات وجوب تداوم حکومت مذهبی اند تره هم خرد نمی کند. و براستی بيهوده نيست که همين دو سه روز پيش آقای دکتر عبدالکريم سروش نيز توضيح داده است که امضاء کنندگان اعلاميهء پنج نفره (يعنی، حتی آقای کديور) همگی سکولار اند!
2
      اما البته داستان به اين سياه و سپيدی هم که می گويم نيست. چرا که هستند بسيارانی که هنوز با لبخند های دوستانه اما سرشار از موذی گری همهء مطالب بالا را تصديق می کنند و سپس توضيح می دهند که، برای رسيدن به حکومت سکولار آينده، داشتن نقشهء راهی اهميت دارد که منازل سازش ـ همراهی ـ همکاری با نيروهای مذهبی ـ سياسی را تعيين کند، چرا که نمی توان به اين اميدوار بود که حکومت اسلامی يکشبه فرو ريزد و يک حکومت سکولار و ناب ايرانی جانشين آن شود.
      اين سخنگويان، بر بنياد همين استدلال، فی  المثل معتقدند که، از لحاظ تاکتيکی، خواستاری انحلال حکومت اسلامی در حال حاضر درست نيست و بايد کوشيد تا مردم را بر حول محور شعارهائی خطاب به همين حکومت اسلامی ـ شعارهائی همچون خواستاری رفراندوم يا اجرای مفاد اعلاميهء حقوق بشر و يا انجام انتخابات آزاد (گاهی هم با ذکر «بدون نظارت استصوابی شورای نگهبان») ـ گرد هم آورد تا «نهضت را به پيش یرد».
      آنها حتی می کوشند توضيح دهند که مهندس موسوی هم همان مهندس موسوی تمام سی سالهء گذشته (هشت سال در مقام نخست وزيری و بيست سال در پايگاه عضويت دائم مجمع تشخيص مسلحت نظام) نيست و اکنون می تواند بعنوان پلی در سر راه ما به سوی سکولاريسم عمل کند ـ حتی اگر در شعار خواستار بازگشت به دوران طلائی خمينی باشد! و، بالاخره هم به اين پرسش محتوم می رسند که آيا نبايد پذيرفت که ـ مثلاً ـ دوران خاتمی بهتر از دوران احمدی نژاد بوده است؟ و آيا جفا نيست که ما با «راديکاليسم خود!» ملت ايران را از داشتن دوران آرامشی که بوسيلهء مهندس موسوی سامان خواهد گرفت محروم کنيم؟
      براستی پاسخ اين استدلال های ظاهراً معقول چيست؟ بخش بزرگی از سکولارهای ايرانی می دانند که راه آينده خيلی هم هموار نيست و آنها احتمال دارد با انواع اسلامی حکومت ـ از نظامی گرفته تا اصلاحاتی و کارگزارانی ـ روبرو شده و ناچار شوند که در قبال هر يک از اين «پيشرفت ها!» نفياً يا اثباتاً موضع گيری کنند. آنها می دانند که ممکن است ضرورت ايجاب کند تا، بی آنکه هدف خود را به فراموشی بسپارند، دست به همکاری های مرحله ای با نيروهائی بزنند که می کوشند محيط حکومت اسلامی را بصورتی قابل تحمل اصلاح و تلطيف کنند.
      بهر حال مگر نه اينکه اين يک احتمال واقعی می تواند باشد که حکومت مجبور شود احمدی نژاد را قربانی کرده و ـ مثلاً ـ موسوی را به رياست جمهوری برساند؟ در اين صورت تکليف سکولارها چيست؟ آيا بدان خاطر که معتقد به ضرورت انحلال حکومت اسلامی و برقراری يک حکومت سکولار هستند بايد در مقابل حکومت مهندس موسوی هم «گارد» بگيرند و بلافاصله با او وارد مبارزه شوند؟ آيا نبايد به اين حکومت وقت بدهند تا امکانات و مقدورات خويش را رو کند و با گذشت زمان دريابد و نشان دهد که حکومت اسلامی، بخصوص از لحاظ فرهنگی و حقوق بشری، اصلاح پذير نيست؟ آيا نه اينکه با بقدرت رسيدن موسوی بهر حال بخش بزرگی از جمعيت جنبش سبز خواسته های خود را متحقق دانسته و دست از مبارزه خواهند شست و به خانه های خود باز خواهند گشت؟ آيا سکولارها هم بايد نوميدانه به کنج خانه های خود بخزند و انتظار سی سالهء ديگری را بيآغازند؟
3
      تا کنون، سکولارهای ايرانی در برابر اينگونه حوادث و پرسش ها وضعيتی منفعل داشته اند چرا که هيچ يک از طرفين دعوا آنها را دارای محلی از اعراب نمی دانسته و وزنی برايشان قائل نبوده اند. سکولارهای ايران تا کنون پراکنده، منفرد و بی سر پناه بوده اند و اگر هم در تشکل های حزبی و سازمانی عضويت داشته اند يا اين نهادها خود دارای ساختار و هويتی ايدئولوژيک بوده و ضد مفروضات سکولاريستی عمل می کرده اند و در آدم آزاديخواه و مدرن رغبتی برای پيوستن بخود را بر نمی انگيخته اند و يا دارای رهبری منسجم و دموکراتی که بتواند از افراد تشکيلاتی نيروئی کارآمد بسازد برخوردار نبوده و زير دست و پای سازشکاری های موسمی رهبران شان توان مبارزاتی خود را از دست داده اند.
      در اينجا من از سازمان هائی همچون حزب کمونيست کارگری که رسماً خود را سکولار و دموکرات می دانند اما ـ مثلاً  ـ به پذيرش مالکيت خصوصی از جانب امضاء کنندگان «بيانيهء پشتيبانان سکولار جنبش سبز» اعتراض می کنند، و يا اعضاء شورای ملی مقاومت (به پشتوانهء سازمان مجاهدين خلق) که مدعی اند بيست و چند سال پيش خواستار جدائی دين و مذهب از حکومت و دولت بوده اند اما هنوز نام حکومت شان «جمهوری اسلامی ايران» است و نيروهاشان ـ حتی در صفوف نظامی ـ مشغول اجرای برنامه های مذهبی در تلويزيون سيمای مقاومت اند کاری ندارم و می پرسم که آيا براستی دردآور نيست که ـ مثلاً ـ جمهوری خواهان ِ مدعی ِ سکولار بودن ما نيز، بدون داشتن هيچ موضع انتقادی، شرطی، زمانمند و قابل ابطال، بخواهند زير چتر موسوی قرار گيرند؟
      و مگر نه اينکه در صحنهء مبارزات سياسی نداشتن هويت و هدف خاص، و عدم اتخاذ تاکتيک ها بر بنياد يک پايگاه استرتژيک، نتيجه ای جز شکست نداشته و نخواهد داشت؟ و مگر نه اينکه ضروری است تا همواره بين تاکتيک ها و استراتژی ِ يک نيروی مبارز سياسی رابطه ای ارگانيک و ساختاری برقرار باشد؟
      بنياد سخن من اين فرض است که بخش بزرگی از مبارزان داخل کشور خواستار حکومتی سکولار هستند و بقدرت رسيدن اصلاح طلبان مذهبی (تازه اگر بتوانيم موسوی را اصلاح طلب بدانيم) دردی از آنها دوا نخواهد کرد و آنها ناگزيرند از آن پس نيز بفکر اين باشند که چگونه می توانند خود و کشور و ملت شان را از شر حکومت مذهبی بزک و آرايش شده نجات دهند. و بر اساس اين فرض است که ناگزيريم بپذيريم که سکولارها، حتی اگر عملاٌ و برای مدتی نامعين دوشادوش اصلاح طلبان مذهبی و معتقد به حفظ حکومت مذهبی مبارزه کنند، نيازمند به داشتن استراتژی ويژهء خود (با هدف استقرار حکومت سکولار در ايران) هستند و تنها بر اساس چنين استراتژی منسجمی است که می توانند از تاکتيک های هوشمندانه و مؤثر برخوردار شوند؛ بطوری که، در عين کمک به پيش برد مبارزات، صرفاً تبديل به چرخ پنجم ماجرا و وسيلهء قابل مصرفی برای بقدرت رسيدن اصلاح طلبان خواستار حکومت مذهبی نشوند.
4
      پس طبيعی و بديهی خواهد بود اگر بگوئيم و بپذيريم که سکولارهای ايران محتاج داشتن تشکيلات، دستگاه هماهنگ کننده، وسائل ارتباط جمعی، استراتژی منسجم، و توانائی اتخاذ تاکتيک هائی کار آمد بر اساس آن استراتژی هستند.
      اما اين همه چگونه قابل ايجاد و تحقق است؟
      ديده ام که برخی ها در برابر اين سخن لبخندی زده و، انگار علم غيب داشته باشند، می گويند مطمئن باشيد که اين رهبری در داخل کشور وجود دارد و تاکنون هم بصورتی کارآمد عمل کرده است. اما، وقتی از گويندگان اين سخن دليل می خواهی می بينی که آنان نيز جز خوشخيالی چيزی در چنته ندارند.
      اما بگيريم که چنين باشد. آنگاه آيا نمی توان پرسيد که اگر واقعاً اين مديران سکولار غيبی در داخل کشور وجود داشته باشند، حکومتی که اکنون، هر روز بيشتر از روز پيش، تالی و آلترناتيو خود را حکومت سکولار می بيند و اپوزيسيون خودی اش هم، چه در داخل و چه در خارج کشور، همين نکته را از زبان اصول گرايان نگران و اصلاح طلبان پريشان خويش مکرراً به همين صورت بيان می کند، چگونه خواهد گذاشت که چنين مرکزيتی در داخل کشور پا بگيرد و کارا شود؟
      بنظر من، هم اکنون سکولارهای شرکت کننده در تظاهرات جنبش سبز بی پناه ترين بخش اين جنبش بشمار می روند. اصلاح طلبانی که خواستار ابقای حکومت اسلامی اند، با رانت خواری سی سالهء خود بخاطر شراکت در حکومت مذهبی، توانسته اند در سراسر دنيا شبکه و نفوذ داشته باشند. حتی نيروهای غير شيعهء ايرانی ـ از بهائی ها گرفته تا کردها و بلوچ ها ـ نيز دارای تشکيلات و پشتيبانان بين المللی خود هستند. اما سکولارهای داخل جنبش سبز نه تنها از چنين حمايت هائی برخوردار نيستند بلکه بخش اصلاح طلب مذهبی جنبش سبز نيز مجدانه به انکار وجود آنها مشغول است و می کوشد تا تعداد و اهميت آنها را ناچيز شمرده و، در عين حال، خواستاری حکومتی سکولار و بی تبعيض را نوعی افراط گری خطرناک به حال جنبش جلوه دهد.
      اما اين «ناچيزی خطرناک!» افسانه ای بيش نيست. واقعيت های جاری در دو سوی مرزهای کشورمان اين نکته را هر روز روشن تر در برابر ما قرار می دهند که سکولارها يک «نيروی سوم» پر جمعيت اما گسسته و سرگردانند که تاريخ بار سنگين بردن کشور بسوی جامعه ای باز و مدرن و متمدن و متکثر را بر دوش آنها گذاشته است؛ با اين ملاحظهء نگران کننده که اگر گسستگی و سرگردانی اين نيرو به انجامی نرسد و اعضای آن سکونت در بن بست را ادامه دهند تحقق اين مأموريت ناممکن شده و نسل های ديگری نيز محکوم به سوختن در جهنم حکومت مذهبی و ايدئولوژيک ولايت فقيه خواهند بود.
5
      بی گمان بدون انديشيدن به فردائی بی تبعيض، بی شلاق، بی اجبار، بی دروغ، بی پسله کاری و سرشار از اميد و عشق و شادمانی نمی توان سکولار بود، نمی توان «نيروی سوم سکولار» را در برابر دو نيروی پايه گذار حکومت مذهبی (که تنها اکنون ـ آن هم بمنظور حفظ حکومت مذهبی! ـ در تضاد با هم قرار گرفته اند) کارا ساخت؛ و نمی توان به شاهراهی پا گذاشت که به شهر آزادی و خرمی و سازندگی می رسد.
      در اين راستا سامان دادن به اين «نيروی سوم سکولار» وظيفهء تاريخی تک تک کسانی است که عميقاً ضرورت ها و ايجابات زمانهء خود را حس کرده و می دانند که نسل جوان ايرانی جان بر کف به ميدان آمده تا تکليف خود را با حال و آينده اش روشن کند، چرک هويت های تحميلی و بيگانه را از خود بزدايد، از دام تحقير شدگی زشتش وا رهد، و نه با هدف «مديريت دنيا» که برای عضويت کامل در باشگاه کشورهای متمدن جهانی اقدام نمايد که شتابان خاطرات تلخ قرنی استبدادی را که دهه ای پيش به پايان رسيده به اعماق تاريخ می فرستد.
      برای من واکنشی که در برابر بيانيهء پشتيبانان سکولار جنبش سبز ايران نشان داده شده، اشتياقی که نسبت به ورود به مرحلهء تشکيلاتی وجود دارد و بارقهء اميدی که می بينم در چشم های مخاطبانمان می درخشد نشان از درستی راه می دهد. اين هفته را به دعوت يارانی که خود را سکولار می دانند به تورنتوی کانادا آمده ايم و در سراسر روزها و شب ها شاهد آن بوده ايم که (عليرغم تحريم کردن اصلاح طلب های مقيم همين شهر که به ديگران سفارش کرده اند که «به سخنرانی سکولارها نروید»)، سالن سخنرانی و جلسات کوچک تر گفت و شنود همواره انباشته از معتقدان به سکولاريسم بوده است. و همين ياران بوده اند که مصرانه خواستار آن شده اند تا شهرشان اولين شهر دنيا باشد که در آن «انجمن سکولارهای سبز ايرانی» بوجود می آيد.
      بدين سان، هفته ای از 22 بهمن نگذشته، و در آستانهء نه چندان دور بهاری ديگر، جوانه ای از دل ايرانيان تورنتو سر بر کشيده است که به جستجوی ياران خود در شهرهای ديگر می رود و می خواهد دل های سکولارهای سبز ايرانی را در سراسر دنيا بهم پيوند دهد. به گمان من، تنها در اين جستجو است که شعار «ما بی شمارانيم» معنی می گيرد و خواستاری «حکومت ايرانی» (به معنی حکومتی از آن آحاد ملت ايران = حکومت ملی ايرانيان) به بار می نشيند.
      اکنون وقت آن رسيده که سکولارهای سبز ايران از پوستهء تحميلی اصلاح طلبی بيرون آمده و نشان دهند که سبزينهء حضورشان نه از آن قبايل چهارده قرن پيش عربستان است و نه در هوای تثبيت حکومتی مذهبی و تحميل ارزش های شريعت قشر کوچکی از دينکاران رشد می کند و، در واقعيت خود، می خواهد تا خرمی آزادی را به همهء دينداران و بی دينان به يک سان هديه کند.
 

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]