PEZHVAKEIRAN.COM سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران
 

سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران
اسماعيل نوری‌علا

 

پيشگفتار

اين سومين مقاله ای است که در مورد شرايط مطلوب و نامطلوب استقرار سکولار دموکراسی در ايران می نويسم. بين قسمت اول (شرايط موافق و ناموافقبرایاستقرار سکولاريسم در ايران) و دوم (سکولاريسم و سنجهء شکلگرفتگی نهاد مذهب)[1]، و نيز قسمت دوم و اين سومين، به دلايلی فاصله افتاد، و در نتيجه بد نيست تا آنچه را که در دو مقالهء قبلی گفته آمد تا حد ممکن خلاصه کنم:

سکولاريسم لازمهء اجتماعات متکثر است. در يک زندگی قبيله ای و بسته و، به عبارت ديگر، در جامعه ای کوچک، يک نواخت، تک نژادی و تک مذهبی، سکولاريسم موضوعيتی ندارد. اما به محض اينکه جامعه گشوده و گسترده شد، يا جوامع مختلف، به مدد زور يا رغبت، بهم پيوستند و هر يک از آنها نژاد و زبان و مذهب خود را با خود به جامعهء بزرگ تر آوردند، مسئلهء جداسازی قدرت از همهء اين تنوعات چند وجهی تبديل به ضرورت می شود. چرا که اگر يکی از وجوه اين تنوع بخواهد، با استفاده از قدرت، ارزش ها و عقايد و شيوه های رفتاری خود را بر ديگران تحميل کند، اساس همزيستی مسالمت آميز در هم می ريزد و جامعه دچار تبعيض و سرکوب و خفقان و سرشار از نارضايتی آمادهء انفجار می شود. يکی از نمونه های «جامعهء بزرگ متکثر» را می توان در امپراتوری های گذشته و اتحاديه های کنونی يافت.

در تاريخ پيدايش ايالات متحدهء امريکا می خوانيم که «آباء ِ» اين جامعه (که از مجموع مهاجران مختلف اروپائی ِ صاحب مذاهب گوناگون تشکيل می شد) تصميم گرفتند که در راستای نگارش قانون اساسی اين کشور چند کتاب تاريخی را مطالعه کرده و از تجربيات مندرج در آنها استفادهء بهينه کنند. يکی از کتاب های منتخب آنها کتاب«تربيت کورش» اثر گرنفون يونانی بود. آنان از مؤسس امپراتوری پارس آموختند که برای ايجاد جامعه ای متکثر و کسب رضايت مردمان گوناگون اش و، در نتيجه، برای حفظ آن، لازم است که قدرت حکومتی بر فراز همهء مذاهب و عقايد گوناگون، و بعنوان داوری که از تزاحم بين آنها جلوگيری می کند، عمل نمايد. کورش، در گستراندن قلمروی امپراتوری خود، احترام به همهء خدايان و مذاهب و آئين ها را شرط پايداری حکومت خويش می دانست و به آن عمل می کرد. آباء بنيانگزار امريکا سرمشق او را بصورت «جدائی کليسا از حکومت» در قانون اساسی اين کشور منظور داشتند.

ايران ما نيز از نقطه نظر گوناگونی نژادها و زبان ها و مذاهب دارای تنوعی شگرف است و برای همزيستی مسالمت آميز و آسودهء مردمان اش ناگزير بايد که سرزمينی سکولار باشد. تمام ادبيات و فلسفهء پروانده شده در اين خاک نيز حاکی از اهميت جدا سازی قدرت حکومتی از ارزش ها و عقايد و آداب و مذاهب همهء اجزاء اين ارکستر بزرگ بشری است، آنگونه که بهشتی بر زمين آفريده شود که در آن «آزاری نباشد / کسی را با کسی کاری نباشد».

 

دو نوع سکولاريسم

اما در مشرق کهنسال و مغرب نوآمد در زمينهء جداسازی قدرت و حکومت از دين و مذهب (بعنوان مجموعهء ارزش ها و روش های زندگی گروهی) دو روش مورد عمل بوده است:

الف: در مغرب نوآمد و مدرن شده بصورت «جدا سازی قدرت حکومتی از مذاهب»

ب: در شرق کهنسال، کنترل کردن مذاهب بوسيلهء حکومت بخصوص از طريق تبديل آنها به يکی از ادارات ديوانسالاری.

دربارهء اينکه چرا اين دو نيمهء دنيا دو روش را برای جداسازی مذهب از قدرت پيشه کرده اند نظريه های گوناگونی وجود دارند که پرداختن به آنها در حوصلهء مطلبی که می خواهد از گذشته برای آينده درس بگيرد نمی گنجد؛ اما مهمترين نکته ای که از هر دوی اين تجربه ها می توان آموخت آن است که برای رسيدن به سکولاريسم (چه از نوع غربی و چه از نوع شرقی) بايد کوشيد که مذاهب هرچه بيشتر «سازمان يافته» و «سلسله مراتبی» شوند. اين «سازمان يافتگی» در مغرب زمين به سياست مداران کمک کرده تا از ايجاد منطقهء خاکستری بين خود و سازمان های مذهبی جلوگيری کنند، و در مشرق زمين به حکومت ها امکان داده است تا سازمان های مذهبی را، تا حد ادغام شان در ديوانسالاری، در کنترل خود درآورند.

در ايران پيش از اسلام و در ايران سنی مذهب پس از اسلام اين شيوهء باستانی ِ «ادغام سازمان مذهبی در بوروکراسی» رايج بوده است. از آغاز قرن شانزدهم ميلادی نيز که، با بقدرت رسيدن سلسلهء صفوی، مذهب رسمی بخش اعظمی از ايران از تسنن به تشيع مبدل شد، و اهميت سازمان مذهبی تسنن رو به افول گذاشت، سازمان مذهبی تشيع دوازده امامی در دل ديوانسالاری صفوی به تدريج شکل گرفت و اين فرگشت تا آنجا پيش رفت که در هيئت وزرای عهد صفوی (که «باشيان» خوانده می شدند) منصبی بعنوان «ملاباشی» بوجود آمد که رياست وزارتخانهء امور مذهبی با آن بود.

امر قابل توجه آن است که در سراسر تاريخ مشرق زمين، هر زمان که «سازمان مذهبی شکل گرفته در دل ديوانسالاری حکومتی» بيش از حد قدرت گرفته و توانسته است در امور حکومت دخالت کند، کل سيستم حکومتی رو به افول نهاده و جامعه راه شکست و تفرقه و تجزيه را در پيش گرفته است. از شکست هخامنشيان در برابر اسکندر مقدونی و شکست ساسانيان در برابر نومسلمانان شبه جزيرهء عربستان، همه جا اثرات حدوث اين فرگشت قابل مشاهده است. اما مهمترين وضعيت را می توان در فروپاشی صفويان شيعی مذهب در برابر افغان های سنی مذهب ديد.

در اين مورد دو وضعيت متوازی قابل بررسی اند. نخست اينکه در قلمرو صفويان (که نوعی تجديد حيات امپراتوری ايران، با ارزش های شيعی، محسوب می شد) نژادها، مذاهب، و زبان ها و فرهنگ های مختلف در کنار هم می زيستند. دو ديگر اينکه سازمان مذهبی تشيع دوازده امامی جزئی از ديوانسالاری صفوی محسوب می شد و شاهان اوليه و مقتدر صفوی توان آن را داشتند که از تعرض دينکاران شيعی نسبت به ساير اديان و مذاهب جلوگيری کنند. به همين دليل است که هنوز هم در پايتخت آنان، اصفهان قديمی، شاهد وجود محله های مختلفی متعلق به اديان و مذاهب مختلف هستيم. اما هرچه که از عمر اين سلسله گذشت دينکاران امامی قوی تر شدند و شاهان صفوی را تحت تأثير خود گرفتند؛ آنگونه که آخرين شاه صفوی را «ملا حسين» نيز می خواندند. اين وضعيت موجب شد که سازمان مذهبی مقتدر شده در داخل ديوانسالاری صفوی بر سياست های کشورداری شاهان اين سلسله چيره شود و، با تحميل مذهب و ارزش های مذهبی شيعی امامی، زندگی را بر صاحبان مذاهب ديگر تيره کند.

در واقع، هنگامی که اشرف و محمود افغان از هرات به اصفهان رفتند، قصدشان شکايت از شيخ الاسلام شيعی هرات بود که به دستور سازمان مرکزی مستقر در اصفهان زندگی را بر سنيان افغان حرام کرده بود. در اين سفر بود که آنان به سستی ساختار حکومت صفوی پی بردند و، بجای شکوه و تضرع، به هرات بازگشتند و لشگری فراهم آورده و تا اصفهان تاختند و  آن را چندان در محاصره گرفتند که«ملا حسين» مجبور شد خود تاج شاهی را به دست گيرد و به اردوی مهاجمين برود و تسليم شود. همچنين بيهوده نبود که، هم از آغاز محاصره اصفهان، «علمای شيعه» نخستين کسانی بودند که راه گريز از اصفهان را، بيشتر به سوی «عتبات عاليات»، در پيش گرفتند و چون اصفهان گشوده شد بازماندگان آنان بودند که افاغنه سراغ شان آمدند. بدين سان، فروپاشی پادشاهی صفوی با فروپاشی سازمان مذهبی شيعی و برافتادن منصب «ملا باشی»همراه شد.

اين فروپاشی با بقدرت رسيدن نادر شاه افشار ِ سنی مذهب، اما زیرک و آگاه از راز و رمز امپراتوری داری، قطعيت يافت. در داستان «دشت مغان» و تاجگزاری نادر شاه آمده است که عده ای از دينکاران سرشناس شيعی جان به در برده از دست افغان ها نيز حضور داشتند و نادر از آنان، که حقوق بگير دولت محسوب می شدند، پرسيد که کارکردشان برای حکومت چيست؟ و آنان پاسخ داده بودند «دعاگوئی دولت ابد مدت!» و نادر گفته بود که گويا دعای آقايان ديگر مستجاب نمی شود و خاصيتی ندارد که روزگار صفويان به آينجا کشيده است! نادر آنها را از خدمت حکومت مرخص و حقوق شان را قطع، و حکومت نوبنياد خود را بدون وزارتخانه ای مختص دينکاران امامی آغاز کرد. او همچنين «مذهب رسمی» را بر انداخت و در کنار چهار مذهب سنی (شافعی، مالکی، حنبلی و حنفی) مذهب شيعه را هم به نام مشخص ترين امام فقيه اش، که جعفر صادق امام ششم بود، «مذهب جعفری» نام داد و هر پنج مذهب را در قلمرو حکومت خود مساوی اعلام کرد.

 

تا امروز

داستان امروز ما ايرانيان نيز از همان واقعهء دشت مغان در فوريهء 1736 و انحلال سازمان مذهبی شيعی آغاز شد می شود؛ داستانی که تقريباً 380 سال است سرگذشت نکبت زدهء کشور ما را رقم زده و اکنون روزگار مان را به اين سياهی دلشکن کشانده است.

در اين سرگذشت ِ چهار قرنی اتفاقی دوگانه در زمينهء رابطهء مذهب با حکومت در ايرانزمين رخ داده است: از يکسو نه زنديه، نه قاجاريه و نه پهلوی ها توانسته اند سازمان مذهبی را در ديوانسالاری خود ادغام و بدينوسيله آن را مهار کنند و نه دينکاران امامی قدم قاطعی در راستای ايجاد تشکلی سازمان يافته و سلسله مراتبی برداشته اند و، بر اين اساس، دو نهاد مقتدر موازی (يکی سازمان يافته و حکومتی و ديگری بی سازمان و مذهبی) بوجود آمده اند که هيچ يک تا 36 سال پيش قادر به حذف يا کنترل آن ديگری نبودند؛ آنگونه که، حتی در عين پيروزی مشروطه خواهان در 109 سال پيش و اعدام شيخ فضل الله نوری، بعنوان عنصر برجستهء مذهبی وقت، هرگز امکان استقرار واقعی و عملی يک قانون اساسی سکولار دموکرات در ايران بوجود نيامده است.

من داستان اينکه وضعيت جديد چگونه پيش آمد را در فرصت های ديگر به تفصيل شرح داده ام اما در اينجا تنها به شرح خلاصه ای که بتواند به روشن شدن بحث کنونی کمک کند می پردازم [2].

«علمای شيعی» يا، به تعبير من، «دينکاران امامی»، شکست خورده در مقابل افغان های سنی مذهب، و رانده شده از دربار نادر شاهی که مذهب رسمی نمی خواست، بناچار و برای گذران زندگی خود يا توانستد به نجف و کربلا و ديگر شهرهای عراق (که تحت تسلط عثمانيان سنی مذهب بود) بگريزند و يا در سراسر نواحی مرکزی و شمال شرقی و غربی، و بخصوص سرزمين های کوهپايه ای غرب اصفهان (مثل کاشان و بروجرد و خمين و خرم آباد و...)، پراکنده شوند.

اما سقوط صفويه و دورانی پر تلاطم، که به مدت هفت دهه تا سلطنت فتحليشاه قاجار در سرآغاز قرن نوزده ادامه يافت، موجب پيدايش پديدهء ديگری هم شد که می توان به آن عنوان «فئوداليسم ايرانی» يا «زمينداری بزرگ» داد و طی روندی تدريجی شاهد پيدايش «مالکيت خصوصی» بر زمين و رشد طبقهء «بزرگ مالکان» شد.

تا پيش از آن، زمين های کشاورزی از آن شاه بود و او آنها را، بر اساس سيستم«اقطاع» که از زمان خانخانی مغولی باب شده بود، به هر که می خواست می داد و از هر که می خواست می ستاند و «مالکيت خصوص بر زمين» و «استقرار امر توارث» چندان موردی نداشت. اما با سقوط حکومت صفوی و فقدان حکومت مرکزی مقتدر، «دريافت کنندگان اقطاع»خود را مالک زمين ها دانستند و اين مالکيت را در خانوادهء خود موروثی کردند. حضور و ظهور دينکاران امامی در مناطق مختلف کشور به اين بزرگ مالکان کمک کرد تا، از طريق کمک دينکاران، مالکيت خود را «شرعی» و «مستند» کنند؛ و در نتيجهء اين همکاری بود که مالکان بزرگ عصر قاجار و پهلوی بوجود آمدند و تا پيدايش «ثبت اسناد رسمی»در زمان رضاشاه مالکيت خود را به دست دينکاران بزرگ امامی (مجتهدان) و از طريق صدور قباله و بنچاق و اسنادی از اين قبیل رسميت بخشيدند.

بدين ترتيب، در هر ناحيه از کشور مثلث قدرتی محلی بوجود آمد که در دو رأس آن «بزرگ مالکان» و «مجتهدان» قرار داشتند و رأس سوم را هم «تجار و بازاريان محلی» مختلفی تشکيل می دادند که، در مقابل حمايت دينکاران از خود، به آنها ماليات های شرعی خمس و ذکات می پرداختند.

اينگونه بود که «فئوداليسم زمين مدار» به ايجاد «فئوداليسم مذهبی» انجاميد و سازمان مذهبی عصر صفوی به حوزه های کوچک تر محلی تغيير شکل داد و تمرکز و سلسله مراتب در سطح کشور از ميان رفت.

اينگونه بود که در سراسر دوران قاجاريه دينکاران امامی تبديل به «نهادی مستقل اما متفرق» شده و، همچون اژدهائی هفت سر، بجان حکومت و مملکت افتادند. آنها بودند که با فتوای خود ارتش فرسودهء فتحعليشاهی را به جنگ روس ها فرستادند و سرزمين های وسيعی از کشور را تسليم روس ها کردند، جنبش نوانديشی باب را به خاک و خون کشيدند، در راه جنبش مشروطه سنگ انداختند و بر تمايلات پهلوی اول برای استقرار جمهوريت غلبه کردند، قانون اساسی مشروطه را با افزودن «حق علماء» فلج ساختند و چون رضاشاه از ايران رفت، يکباره از هزار سوراخ سر بر آوردند.

در عين حال، اگر بر مقطع انقلاب مشروطه تمرکز کنيم می بينيم که  تا چه حد جداسازی حکومت از مذهب در ايران معاصر دشوار بوده است. مذهب دارای سازمان متشکلی نبود که يا بتوان بين آن و حکومت خط کشی کرد (تجربهء غربی) و يا آن را به داخل ديوانسالاری حکومت کشاند و دينکاران را به کارمندان حکومت مبدل ساخت (روش شرقی).

اين مشکل عملی را بخصوص می توان در دوران رضاشاه پهلوی مشاهده کرد. اگر کارهای انجام گرفته در دوران او را با نتايج کارهای آتاتورک در ترکيه مقايسه کنيم می بينيم که کار رضاشاه تا چه حد مشکل تر بوده است. آتاتورک، با سقوط امپراتوری عثمانی، حکومت و ديوانسالاری کارآمدی را تحويل گرفت که از قرن ها پيش تکليف خود را با جامعهء دينکاران سنی روشن کرده و اين جامعه را در داخل ديوانسالاری خود هضم کرده بود و دينکاران ترکيه حقوق بگيران حکومت آتاتورک بودند؛ حال آنکه دينکاران امامی ايران، که حقوق بگير بزرگ مالکان و بازاريان شده بودند، ديگر نيازی به قرار گرفتن در ديوانسالاری حکومتی نداشتند و، در عين حال، چون دارای سازمان منسجمی نيز نبودند، حکومت نمی توانست بر آنها غلبه کرده و کنترل شان کند.

کوشش های بی فرجام رضاشاه در اين زمينه متعدد بودند. او، از يکسو، با ايجاد مدرسه و دانشگاه و دادگستری و ثبت اسناد و صدور شناسنامه، کوشيد تا دست و پای دينکاران امامی را کوتاه کند و، از سوی ديگر، با ايجاد اداراهء «اوقاف» خواست زمين های وقفی را از دست دينکاران بگيرد و در عين حال همان مؤسسه را محل حقوق بگير کردن دينکاران قرار دهد.

در بيست سال دوران پهلوی دوم هم دينکاران امامی يکه تاز بودند، در کودتای 28مرداد به نفع سلطنت اقدام کردند و در مقابل در مبارزه با فرقهء بهائی که منکر ضرورت وجود دينکاران بود آزادی عمل يافتند. سپس، آنگاه که محمدرضاشاه تصميم به اصلاحات گرفت، ديديم که خمينی «اصلاحات ارضی» را (که بزرگ مالکی را بر می انداخت و پشتيبانان اصلی دينکاران را از ميان بر می داشت) تحريم کرد و فتنهء 15 خرداد را براه انداخت. و چون زمان ابتلای شاه به سرطان مهلک فرا رسيد و غيبت اش از صحنهء سياست ايران محرز شد، امريکائيان و غربی ها آلترناتيوی جز همين دينکاران موسوم به«روحانيت» را برای جانشينی شاه و رفع خطر نيروهای چپ نيافتند.

بدينسان، از مشروطيت تا 1357، کشور ما دستخوش نتايج وجود نيروئی قاهر اما نامرئی بود: دينکاران از يکسو منابع مالی غير دولتی داشتند و به حکومت لگام نمی دانند و، از سوی ديگر، چون سازمانی متمرکز و سلسله مراتبی نداشتند نمی شد آنها را عملاً از دخالت در حکومت جدا، يا در بوروکراسی ادغام کرد.

 

و پرسشی برای آينده

بگذاريد مطلب سوم را با اين پرسش به پايان برم که «تکليف سکولاريسم در ايران پس از فروپاشی حکومت اسلامی، که برآمده از استقلال متفرق دينکاران در طی سه قرن بوده، چه خواهد شد؟»

پاسخ به اين پرسش می تواند چشم اندازی واقع گرايانه را در برابر ما ترسيم کند و من، اگر عمری باقی بود، پاسخ خود به اين پرسش را در مقاله ای ديگر عرضه خواهم کرد.

 

esmail@nooriala.com

_________________________________________________________

1. هر دو مقاله در سايت من و در فهرست «جمعه گردی ها»

2. از جمله نگاه کنيد به مقالهء «بازگشت خونين اجتهاد» در سايت شخصی من، مورخ 3فروردين 1386

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]