PEZHVAKEIRAN.COM نتايج «ناموسی کردن» امور
 

نتايج «ناموسی کردن» امور
اسماعيل نوری‌علا

پيشگفتار

مفاهيم، و نيز واژه هائی که به آن مفاهيم مربوط اند، دارای دوگونه هويت اند: يکی واقعی و ديگری مجازی. مثل عبارت «جارو کردن به زير فرش» که هم دارای معنائی واقعی است و براستی کسانی هستند که خاک و خل اطاق را با جارو به زير فرش می فرستند تا از نظرها بدور باشند، و هم دارای معنائی مجازی است، به مفهوم کلی ِ «پنهان کردن» و «از انظار دور نگاه داشتن». من اين هفته می خواهم به معناهای واقعی و مجازی يکی از اينگونه اصطلاحات مجازی بپردازم تا نشان دهم که چگونه معناهای مجازی بصورتی قوی تر از معناهای واقعی، نوع رفتار و کردار و گفتار ما را تعيين می کنند. اين اصطلاح «ناموسی کردن امور» خوانده می شود و آشکار است که برای پرداختن به آن ناگزيرم ابتدا به خود ِ واژه / مفهوم «ناموس» بپردازم و نشان دهم که از کجا براه افتاده و چگونه به معنای عاميانهء امروز خود رسيده است و آنگاه کاربردهای اصطلاح مزبور و مشابهات اش با اصطلاحات ديگر را شرح دهم.

 

آشنائی با مفهوم «ناموس»

واژهء «ناموس» گويا از «Nomos» يونانی می آيد که نام خدای «قانون» بود و فرزند «زئوس»، خدای خدايان در مجموعهء گيتی شناخت يونانيان. «نوموس» تجسم قانون و قاعده محسوب می شد و تخطی از او گناه کبيره بود. اين واژه را مترجمينی که متون يونانی را به عربی برمی گرداندند به «ناموس» تبديل کردند و، با استفاده از روش «اسلامی کردن!»، معنای «شريعت و حکم الهی» را بدان بخشيدند چنانکه در متون کهن می توانيم اين معنا را به آشکار ببينيم. مثلاً در سلجوقنامهء ظهيری می خوانيم که «[سلطان] سنجر ناموس ملک و جهانيان نيکو دانستی» و يا در ترجمه های اوليهء انجيل، از قول عيسای مسيح می خوانيم که: «مپنداريد که آمده ام تا ناموس و تورات را باطل کنم». در عين حال، همين تبديل قانون طبيعی به شريعت و احکام الاهی موجب شده است تا «ناموس» با مفهوم «قداست»، که خود بمعنای پاکی و خطاناپذيری است، نيز ارتباط پيدا کند و صفات «ناموسی» و «مقدس» با هم يکی انگاشته شوند. همچنين، احترام و منزلتی که «رعايت احکام» برای افراد در جامعه بوجود می آورد موجب شده است تا واژهء ناموس به معنای آبرو و احترام نيز بکار رود، چنانکه، مثلاً، حافظ می گويد: «ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند / عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند». و قدم بعدی هم وقتی برداشته شده که به مجموعهء «سنن» و «باورها»ی مقدس جامعهء مردسالار اسلامی هم با همين واژهء «ناموس» اشاره کرده اند و، از آنجا که در اين مجموعه، زنان ملک و مزرعهء مردان محسوب می شوند (قرآن، سورة بقره، آيهء 223) و آبرو و حيثيت مردان به عفت و عصمت و پاکدامنی آنان وابسته است، «ناموس» دقيقاً به همين مفهوم از «پاک دامنی زنان» هم اشاره دارد. و عاقبت، در جلد چهارم فرهنگ جديد معين، می خوانيم که يکی از معانی «ناموس» عبارت است از «زنان وابسته به يک مرد در يک خانواده!». (ص 4630) چنانکه مثلاً، در ظفرنامهء يزدی آمده است که «عرض و ناموس تو به سلامت بماند». می خواهم بگويم که در فرهنگ مردسالارانه و اسلامی شدهء ما، «زن» نه تنها ملک و مزرعهء مرد که «ناموس ِ» او نيز هست و عفت و عصمت و پاکدامنی او باعث آبرو و احترام و حيثيت مرد می شود. و در اين جامعه اگر کسی به مال و ملک و ناموس مرد «چپ نگاه کند» حتماً بايد واکنشی شديد از جانب او روبرو شود، چرا که مرد «غيرت» دارد و بايد مواظب باشد تا خواهر و مادر و همسر و دخترش از حوزهء حيثيت او بيرون نزنند و آبروی او را نريزند. در محله های متعصب تر زنان دورتر فاميل و دوستان و همسايگان هم جزو «ناموس» مردان هستند. شايد فيلم «قيصر» را بتوان، در زمينهء اهميت و نقش ناموس، بعنوان نمونه ای روشن ارائه داد: برادران «آب منگل» به خواهر دو برادر، به نام های فرمان و قيصر، تجاوز می کنند، اين خواهر ِ «آبرو و حيثيت باخته» دست به خودکشی می زند و برادران اش، برای رفع اين بی آبروئی (که البته با موضوع «انتقام گيری» در می آميزد) دست به چاقو می برند، فرمان کشته می شود و قيصر برادران آب منگل را يکی يکی می يابد و می کشد و در صحنهء آخر فيلم، نشسته در کوپهء قطاری شکسته، آمدن پليس ها را تماشا می کند و لبخندی از رضايت می زند؛ رضايتی که حاکی از صاف شدن حساب هايش در يک قضيهء «ناموسی» است. در همين راستا است که فرهنگ معين صفت «ناموسی» را «حيثيتی و شرفی» معنا می کند و عبارت هائی همچون «ناموس پرست» را «غيرتمند» می خواند، به معنی «آنکه به عرض و ناموس خود بسيار علاقمند است». بدينسان، در فرهنگ سنتی ـ مذهبی ِ مردسالار، ناموس امری است مقدس، حيثيتی و آبروساز که لازم است در صورت خدشه دار شدن اش تا حد خودکشی و قتل متجاوزان پيش رفت.

افعال سر زده از ناموس

با واژهء «ناموس» می توان دو نوع فعل مرکب ساخت، نوع اول «فعل لازم» نام دارد، که وضعيت يک پديده را گزارش می کند و خود کفا است، بدين معنا که «مفعول» لازم ندارد! «ناموسی بودن يک امر» نشان از خدشه ناپذير بودن آن دارد و، در نتيجه، واکنش نشان دادن در مقابل «چپ نگاه کردن ِ» ديگران به «امر ناموسی ِ» شخص، واجبی ترديد ناپذير است. مرد از ديدن اين چپ نگاه کردن غيرتی می شود و پدر متجاوز را در می آورد. اما از اين اسم «فعل متعدی» هم می شود ساخت، به صورت «ناموسی کردن»؛ که خود دارای دو معنای قديم و جديد است. معنای نخست و قديمی ِ اين اصطلاح را ـ که بمرور زمان فراموش شده ـ رمی توان در متون کهن و نيز فرهنگ های واژگان يافت. مثلاً، در مثنوی می خوانيم که: «های، ای فرعون، ناموسی مکن / تو شغالی، هيچ طاووسی مکن!» که با توجه به قافيهء طاووس و اسم ِ فعل ِ «طاووسی کردن» می توان دريافت که منظور مولوی از «ناموسی کردن» چيزی است در حدود «مباهات کردن» و «منم زدن». معنای امروزی «ناموسی کردن» را اما در متون کهن و فرهنگنامه ها نمی توان يافت و آن را بايد در رابطه اش با سه معنای آخر مفهوم «ناموس» ـ که عبارت بودند از آبرو و احترام، عفت و عصمت و پاکدامنی، و زنان وابسته به يک مرد در يک خانواده ـ جستجو کرده و تجلی آن را در رفتارهای روزانهء «غيرتی» های جامعه يافت. يعنی، با آفرينش ترکيب «ناموسی کردن» است که ما از معنای رايج و عاميانه و واقعی ِ «ناموس» دور می شويم و به حوزه ای می رسيم که در آن می توان دربارهء خيلی از امور ديگر هم «ناموسی» رفتار کرد، بی آنکه امر مورد نظر ديگر به مفهوم مردسالارانهء «زنان حرم» ربطی داشته باشد. بعبارت ديگر، در ساختن و بکار بردن ترکيب «ناموسی کردن» با مفهومی تازه سر و کار پيدا می کنيم که، بر اثر آن، کردار و رفتار آدميان به واکنش هائی شبيه می شوند که در پساپشت همهء واکنش های ناموسی قابل مشاهده اند.

ماهيت اصلی «ناموسی کردن»

شباهت اصلی بين اموری که ناموسی نيستند و ناموسی می شوند به «بی چون و چرا بودن ِ امر ناموسی» بر می گردد. می دانيم که با شخص «ناموس پرست» نمی توان يکی به دو کرد و علت اين همه «غيرت ِ آتشفشان واره» را پرسيد. آدمی که به ناموس اش چپ نگاه شده قرار نيست که برای شما سخنرانی کند و توضيح دهد که چرا اينقدر عصبانی و خشمگين است. او غيرتی شده است و به همين دليل، بجای کلام استدلالی، با زبان چاقو و کتک و فحش و اتهام حرف می زند. و در اين حرکت از معنای واقعی به سوی معنای مجازی است که شما می توانيد هر امری را «ناموسی کنيد»؛ به اين معنی که «قلمروئی ممنوعه» بسازيد که در مورد آن کسی نمی تواند با شما چون و چرا کند و هرگونه گفتگو و پرسش و پاسخ، تنها پس از برسميت شناختن وجود اين منطقهء ممنوعه آغاز می شود و در طول اين گفتگو نيز نمی توان زيرآبی زد و يکباره دليل ممنوعه بودن اين قلمرو را مورد پرسش قرار داد. شما حق نداريد وارد اين منطقه شويد و اگر شديد، و يا ممنوعيت آن را به پرسش کشيديد، با شما همان می کنند که با مرد چپ نگاه کن به ناموس مردان غيرتی بايد کرد. بدينسان، «ناموسی کردن امور» يعنی بستن در گفتگو و ممنوع کردن پرسش و پاسخ؛ يعنی تعصب و خشک مغزی و راه ندادن به شک و کنجکاوی. و ما تا در اين بست مانده باشيم نمی توانيم اميدی به پذيرش ديگری و ديگران، استقبال از غير، و تصديق رنگارنگی زبانی، قومی، مذهبی، فرهنگی، سياسی و احتماعی داشته باشيم. از اين منظر که بنگريم ناموس پرستان حرفه ای، در واقع، يکه خواهانی هستند که درست در برابر سکولار دموکراسی می ايستند و از گشايش درهای مفاهمه جلوگيری می کنند. نيز اگر دقت کنيم در می يابيم که کمتر کسی از ما از اينگونه «امور ناموسی شده» و «مناطق ممنوعه» در ذهنيت خود ندارد. مثلاً، برای سلطنت طلبان ِ دوآتشه مفهوم «شاه» معنائی ناموسی دارد؛ چه کورش بزرگ باشد، چه نادر شاه، چه شاهان پهلوی و چه «رضا پهلوی» ـ که از نظر آنان جديدترين «اعليحضرت همايونی» و «شهريار» ايران است و نمی توان جز اينها با الفاظ ديگری او را مورد خطاب قرار داد. برای اينگونه سلطنت طلبان «رضا پهلوی» حکم امری ناموسی را يافته است. اغلب مصدقی های متعصب هم «مصدق» را ناموسی کرده اند. من کمتر ديده ام که يک «مصدقی» انتقادی را در مورد مصدق بشنود و ناموسی نشود، خونش به جوش نيايد، و اگر دست به چاقو نبرد حتماً دست به قلم می شود تا دمار از روزگار اين «چپ نگاه کن» در آورد. يا بسيار ديده ام که برای يک کمونيست دوآتشه مفهوم «کارگر» به امری ناموسی تبديل شده و، از نظر او، فقط پس از پذيرش حقانيت بلاترديد طبقهء کارگر است که ديگران می توانند با او وارد گفتگو شوند. يا بگيريم مورد خواستاران «عدم تمرکز حکومت» را که معتقدند اين مفهوم با سيستم های «فدرال» حکومتی فرق دارد و هر کس از «فدراليسم» ياد کند به ناموس اين اشخاص اهانت و تجاوز کرده و مستوجب متهم شدن به تجزيه طلبی و ايران ستيزی است. از نظر اينگونه متعصبين دوآتشه، همهء احزاب و تشکلات منطقه ای و قومی «تجزيه طلب» هستند و می خواهند «تماميت ارضی ايران» را بهمريخته و مملکت را تکه پاره کنند. بدينسان، «تماميت ارضی» نيز برای اين گروه امری ناموسی است و نه منطقی و، لذا، آنها تنها پس از پذيرش ناموسی و قدسی بودن اين مفهوم از جانب تو  با تو به گفتگو می نشينند. برخی از فدراليست های ما نيز از ترکيب «تماميت ارضی ايران» بدشان می آيد و نسبت به آن عکس العمل ناموسی نشان می دهند و، بر عکس، مفهوم «فدرال» برايشان جنبهء ناموسی دارد و در اعلاميه ها و نوشته های غلاظ و شداد شان تنها شرط گفتگو و ائتلاف و همکاری در مبارزه با حکومت اسلامی را پذيرش فدراليسم می دانند؛ چه رسد به آنها که پا را از اين حد نيز فراتر نهاده و «حق تعيين سرنوشت» را به امری ناموسی تبديل کرده اند، بی آنکه وارد بحثی در چند و چون و لوازم آن شوند. باری، اين «ناموس پرستان» مرا به ياد برخی جهال می اندازند که مدعی اند از بعضی چيزها و واژه ها بدشان می آيد و کسی حق ندارد واژه های نامطلوب شان را در حضورشان بر زبان آورد. اگر درست يادم باشد، در کتاب «تفريحات شب» محمد مسعود بود که يکی از شخصيت ها از «گوجه فرنگی» بدش می آمد و اگر اين واژگان ترکيبی را در حضورش بر زبان می آوردند بشدت پرخاشگر می شد. باری، تکرار کنم که از نظر من، در فضائی که «ناموسی کردن الفاظ و مفاهيم» جريان داشته باشد امکان برقراری هيچگونه گفتگوئی وجود ندارد و پرسش از چون و چرائی اين مناطق ممنوعه و ناموسی نيز عکس العملی بدتر از چاقوکشی بهمراه می آورد و، در واقع، هرکس که به اين «ناموسی شده» ها اشاره ای کند و پرسشی را به ميان آورد بايد خود را آماده کرده باشد تا بدترين فحش ها و اتهامات را بجان بخرد.

الفاظ ديگری برای «امر ناموسی»

در سی و چهار سال گذشته، متجددين مذهبی کوشيده اند تا مفهوم «امر ناموسی» را با الفاظ ديگری برسانند و در کلام خود، بخصوص با عنايت به مفهوم معادل «منطقهء ممنوعه»، از «خط قرمزها»ئی سخن بگويند که نمی توان از آنها گذشت و وارد منطقهء ناموسی و قدسی ِ آنها شد. مثلاً، در دوران همين حکومت اسلامی است که کار ناموسی کردن امور با واکنش نشان دادن به «اهانت به خدا و معصومين» آغاز شد اما، رفته رفته، دامنهء اين منطقهء ممنوعه فراخ تر شد ـ آنگونه که اخيراً خواندم نويسنده ای را به جرم «اهانت به قوهء مقدس اجرائیه!» به زندان افکنده اند. يعنی، در حکومت اين اوباش متعصب، از آنجا که هر امر اسلامی امری مقدس و ناموسی است، اهانت به هرچه بتوان صفت «اسلامی» را به آن متصل کرد حکم «محاربه با خدا» را پيدا می کند؛ حتی اگر مورد اهانت شده مستراح بيت رهبری باشد! همين اسلاميست ها لفظ ديگری را نيز با همان معنای «امر ناموسی» بکار می برند و گاهی از «ارزش ها» سخن می گويند. نظام اسلامی واجد ارزش هائی است که مقدس و ناموسی اند و چون و چرا کردن در مورد آنها عاقبت و عقوبت دارد. توجه کنيم که اين پديده ای تنها و خاص جامعهء ما نيست. فرنگی ها در اينگونه موارد از واژهء «تابو» استفاده می کنند. «تابوها» همان «ارزش ها»، «نواميس»، «مقدسات» و «ممنوعه» هائی هستند که نمی توان به آنها نزديک شد و آنها را مورد چون و چرا قرار داد. اين واژه، که نخستين بار در مردم شناسی و سپس روان شناسی فرويدی بکار گرفته شد، اينگونه تعريف می شود: «تابو ممنوعيتی شديداً عملی است که بر اساس اين باور ساخته می شود که امری يا آنقدر مقدس و يا آنقدر نجس و نامقدس است که اشخاص نبايد به آن نزديک شوند و اگر چنين کنند بايد منتظر واکنش های طبيعی و ماوراء الطبيعی باشند». از همين لفظ نيز به ترکيب «تابو شکنی» می رسيم که خبر از شکستن ممنوعيت ها و قدم نهادن به حوزهء مقدسات و «محرمات» می دهد که چون واقع شد همهء متعصبين برای اجرای حکم مفسد فی الارض بودن آدمی که چنين کرده اعلام آمادگی می کنند. و سخنم را با همين واژهء «محرمات» تمام کنم که مفهومی دو وجهی دارد که از حرم و حريم و حرام و تحريم ريشه می گيرند. هر کس چيزهائی، اشخاصی، و واژه هائی را در منطقه ای ممنوعه قرار می دهد و دور آنها ديوار و پرده می کشد و آنها را «ممنوعه» اعلام می کند. آن ديوار و پرده «حريم» نام دارند و در پس شان «حرم» قرار دارد که دارای «حرمت» است و «احترام» به اين حرمت امری واجب و تخطی ناپذير محسوب می شود. و هرکس «خودی» نبوده و اجازهء ورود به حرم را نداشته باشد «نامحرم» خوانده می شود. بقول حافظ: چو «پرده دار» به شمشیر می‌زند همه را کسی مقیم «حریم ِ» «حرم» نخواهد ماند.

  1. از عجايب روزگار آنکه واژهء «ناموس» معناهای منفی هم بخود گرفته است. مثلاً، نظامی گنجوی آن را به عنوان «مکر و حيله و تزوير» بکار می برد و می پرسد که: «چه در سر دارد از نيرنگ و ناموس؟» در اسرار التوحيد هم ناموس بمعنای «ريا و سالوس» بکار رفته است: «ای شيخ، تا کی از اين نفاق و ناموس؟» اينکه جنين تحول معکوسی چگونه صورت گرفته امری ست که من از آن کلاً بی خبرم.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]