PEZHVAKEIRAN.COM راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟
 

راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟
اسماعيل نوری‌علا

1)
اين هفته قصد دارم به پرسشی که از جانب تعداد از خوانندگان جمعه گردی هايم، در مورد نظر آقای دکتر عبدالکريم سروش مبنی بر وجود دو نوع سکولاريسم (يکی سياسی و يکی فلسفی)، مطرح شده پاسخ دهم. اما لازم می دانم که قبل از رسيدگی به سخنان دکتر سروش اندکی به زمينهء کار نيز اشاره کنم.

«جوزف پي يو» (Joseph N. Pew Jr.) که در اواخر دههء 1940 رئيس هيئت مديرهء شرکت نفت «سان» آمريکا بود، همراه با برادران و خواهرانش «مؤسسهء خيريه پی يو» را بنياد نهاد که امروزه يکی از مهمترين های اين نوع مؤسسات است. و يکی از نهادهای وابسته به اين خيريه «مرکز تحقيقات پی یو» نام دارد که هفت پروژهء تحقيقاتی را اداره می کند. يکی از اين پروژه ها «مجمع پی يو» (Pew Forum) نام دارد که يک اطاق فکر تحقيقاتی دربارهء زندگی مدنی در آمريکا است. اين اطاق فکر در ماه دسامبر 2007 بخشی از مهمترين ژورناليست های آمريکا را برای شرکت در کنفرانسی پيرامون «مذهب، سياست و زندگی عمومی» گرد هم آورد. سخنران اصلی اين کنفرانس «پروفسور ويلفرد مک کلی» (Wilfred McClay) بود که از روشنفکران و تاريخدانان سرشناس آمريکا محسوب شده و از استادان ممتاز دانشگاه «تنسی» آمريکا است.

موضوع سخنرانی پروفسور مک کلی «روابط تاريخی مذهب و سکولاريسم در آمريکا» بود. او، سخنان خود را با اشاره به انواع سکولاريسم آغاز کرده و توضيح داد که سکولاريسم مفهوم بسيطی است که در يک سويش حذف کامل مذهب از سپهر عمومی قرار دارد [و مفهوم «لائيسيته» در زبان و سيستم حکومتی فرانسه به اين نوع از سکولاريسم اشاره می کند و يکی از نمونه های اجرائی اش هم سکولاريسم مسلط بر ترکيه در 90 سال گذشته بوده است که در آن کشور با نام "کماليسم" شناخته می شود] و در سوی ديگرش سکولاريسم آمريکائی ايستاده است که وجود مذهب در سپهر عمومی و زندگی اجتماعی را نه تنها نازدودنی که حتی لازم می داند، اما خود را تابع هيچ مذهب معينی ندانسته و به همهء مذاهب به يک سان امکان رشد و توسعه می دهد و، بدينسان، «جدائی حکومت از مذهب» را نه در راستای نابودی مذهب که برای خدمت به آن بنياد کار خود قرار می دهد و، لذا، مذاهب گوناگون هيچگاه «سپهر عمومی» را در جامعهء آمريکائی ترک نمی کنند و، در زير چتر حمايت حکومت سکولار اين کشور، همگی از آزادی و برابری اجتماعی و حقوقی برخوردارند، بی آنکه بين شان تزاحم و تخالفی بوجود آيد و يکی برای نابودی بقيه قد علم کند.

پس از اين تفکيک، پروفسور مک کلی «تفکيک» نوع ديگری را نيز به کنفرانس ارائه داد که از آن پس به نام او ثبت شده و بصورت جزئی از مباحث مربوط به سکولاريسم منظور گشته است. او توضيح داد که، از يک منظر ديگر هم می توان سکولاريسم را به دو نوع تقسيم کرد. يکی را می توان «سکولاريسم سياسی» خواند. اين سکولاريسم مشروعيت و حتی ضرورت اخلاقی وجود دين باوری را می پذيرد اما از پذيرش يکی از اديان و مذاهب بعنوان دين يا مذهب رسمی کشور خودداری می کند. نوع ديگر سکولاريسم را می توان «سکولاريسم فلسفی» ناميد. اين سکولاريسم می کوشد تا نوعی «دين ناباوری مشترک» (a common unbelief) را بعنوان شالودهء حکومت و دولت جا بياندازد و، در نتيجه، به نهاد دين و مذهب بهای خاصی نمی دهد و می کوشد تا حضور آنها را در سپهر عمومی محدود سازد.

همين «تفکيک» در ماه گذشته از جانب آقای دکتر عبدالکريم سروش در گفتگوئی با خانم فرزانه بذرپور(1)، مطرح شده و پرسش های متعددی را برانگيخته است. اما، همچنان قبل از پرداختن به سخنان دکتر سروش، بد نيست که در سطح نظری نخست به يک سلسله نکات بهم پيوسته توجه کنيم.

2)

1. صفت «سکولار» (عطف به انواع سابقه ای که دارد) امروز برای همگان و در همهء زبان ها دارای يک معنای واضح و انکار ناپذير است که توجه به آن می تواند در حل مشکلات کمکمان کند. اين معنا را می توان در واژهء ترکيبی «غير مذهبی» يافت. يعنی همگان فهميده اند و می فهمند که هرچه «سکولار» است «غير مذهبی» هم است و هرچه مذهبی است غير سکولار بشمار می رود. يعنی دو مفهوم «سکولار» و «مذهبی» ذوجی غير قابل جمع شدن را بوجود می آورند، بی آنکه يکی در پی انکار و براکندن ديگری باشد.

2. مثلاً، به اين کاربرد از صفت سکولار توجه کنيم: انسان شناسی سکولار. در اينجا بلافاصله مشخص می شود که ما قصد داريم از نوعی انسان شناسی سخن بگوئيم که «غير مذهبی» است؛ و مفروضات و ايجابات مذهبی در آن راهی ندارند. يعنی، وقتی می گوئيم «انسان شناسی سکولار» انگار که گفته ايم «انسان شناسی غير مذهبی». يا اصلاً هنگامی که ادعا می کنيم "علم" (به معنی science) يک نهاد سکولار است، مقصودمان آن است که علم مفاهيم مذهبی (همچون وجود عالم غيب و خدا و آفرينش و وحی و روح و قيامت) را بخود راه نمی دهد يا، به زبان ديگر، مدعی است که چون صحت و سقم اين مفاهيم با روش ها و سنجه های علمی قابل بررسی و تحقيق و اندازه گيری نيست، آنها نمی توانند «موضوع علم» باشند و، در نتيجه، "علم"، بنا بر موازين اش، سکولار است.

3. اما اگر صفت «سکولار» را به معنای «ضد مذهب» بگيريم، چنانکه خيلی ها می گيرند، وضع بکلی تغيير می کند. در واقع، هستند بسيارانی از علم انديشان و علم باوران که يک قدم ديگر هم برداشته و اساساً منکر وجود عالم غيب و خدا و آفرينش و وحی و روح و قيامت می شوند و می کوشند تا، با ارائهء ادلهء علمی، وجود چنين چيزهائی را رد کرده و معتقدان به اين امور را مردمی غيرمنطقی و عقب افتاده بنامند. يعنی، آنها ابتدا همين مفاهيم را (که اجازهء ورود به حوزهء علم را ندارند) از در ورودی ديگری (که می تواند «ورودی انکار» نام داشته باشد) وارد حوزهء علم کرده و سپس منکر آنها می شوند. در اينجا اما بايد توجه داشت که «امر غير دينی» تبديل به «امر ضد دينی» شده است.

4. همين امر، با ملاحظات گسترده تری، در مورد فلسفه نيز صدق می کند. می دانيم که فلسفه مجموعهء همهء آن دسته از دانش های بشری است که هنوز کاملاً مشخصات «علمی» بخود نگرفته اند و، در نتيجه، منطقهء خاکستری وسيعی را تشکيل می دهد که بسياری از مسائل غيرقابل طرح و بحث در حوزهء علم در آن قابل طرح و تشريح اند. مثلاً، همان الهياتی که بوسيلهء «علم» کنار گذاشته می شد (بی آنکه انکار شود) در حوزهء فلسفه قابل طرح و بحث اند. بر اين اساس اگر به ترکيب «فلسفهء سکولار» توجه کنيم و بخواهيم معنای آن را درک کنيم چاره ای نخواهيم داشت جز اينکه حداکثر بگوئيم که فلسفهء سکولار فلسفه ای غير دينی است.

5. اما شک نيست که «فلسفهء ضد دينی» هم وجود دارد که، در مبانی و مفروضات اوليهء خود، منکر عالم غيب و خدا و آفرينش و وحی و روح و قيامت است. بنظر من، بنا بر استدلالات فوق الذکر، چنين فلسفه ای را نمی توان سکولار (به معنی عام «غير دينی») خواند و بايد برای آن نام ديگر جستجو کرد.

3)

بنظر من می رسد که آقای دکتر سروش، اين «فلسفهء ضد دينی» را با آن «دين ناباوری مشترک» (a common unbelief) که شالودهء حکومت و دولت است يکی گرفته و «فلسفهء ضد دينی» را «سکولاريسم فلسفی» ناميده است، آنجا که می گويد: «به طور کلی دو گونه سکولاريزم داريم سکولاريزم سياسی و سکولاريزم فلسفی... سکولاريزم فلسفی معادل بی دينی و بی اعتقادی به ديانت است و نوعی ماترياليزم (ماده‌گرايی) است. اين نوع سکولاريزم با انديشه دينی غير قابل جمع است. يکی قائل به اثبات دين است و ديگری قائل به نفی دين و جمع بين نفی و اثبات غيرممکن است».

البته اگرچه اين نامگذاری بصورتی آشکار عدول از فهم درست صفت «سکولار» به معنای «غير دينی» (و نه ضد دينی) است اما بايد اذعان کرد که برای پيدايش اين چنين تلقی غلطی، علاوه بر نيات دکتر سروش، دلايل متعددی وجود دارد و، بيش از هرکس خود کسانی که، در حوزهء فلسفه، منکر الهيات می شوند اصرار دارند که خويشتن را «سکولار» (در اينجا به معنی ضد دين) بخوانند؛ بی آنکه، به معنای درست کلمه، سکولار باشند. اينان هم اهل فلسفه اند اما سکولار نيستند.

يک نفر سکولار در همهء حوزه های نظر و عمل اعلام می دارد که من با مفروضات الهياتی کار ندارم و آنها را وارد ميدان تفکر و تفحص خود نمی کنم اما منکر آنها هم نيستم؛ ممکن است درست باشند و ممکن هم هست که همهء آن عوالم حاصل تخيلات اميدوارانهء بشر باشند و، در هر صورت، قائل بودن به بود و نبودشان ربطی به کاری که من می کنم ندارد. من اگر عالم هستم می گويم علم من سکولار است به اين معنی که غير دينی است و، به عبارت ديگر، بی آنکه بکوشد تا منکر الهيات شود آنها را بعنوان «موضوع تحقيق» به حوزهء کار خود راه نمی دهد.

اما، همانگونه که گفتم، علم باوران و فلسفه دانان ضد دينی که اغلب، به پيروی از سنت فرانسوی، خود را «سکولار» می خوانند موجب پيدايش تضادی می شوند که به دکتر سروش اين امکان را می دهد که در برابرش، با توسل به تفکيک سکولاريسم به سياسی و فلسفی، چنين مطرح کند که ما با کسانی که می خواهند، از لحاظ انديشه و فلسفه، و در پيروی از «سکولاريسم فلسفی»، منکر الهيات شوند دارای مشکل هستيم چرا که ما به الهيات باور داريم و آنها منکر باورهای ما هستند و، لاجرم، ما را به مخالفت با اين نوع سکولاريسم می کشانند.

اما واقعيت آن است که اين ميدان زورآزمائی منکران و مؤمنان است و ربطی به سکولاريسم ندارد که می خواهد الهيات مؤمنان را بخود راه ندهد، بی آنکه منکر وجود و آزادی وجود آنها شود.

در هر حال، نکتهء اصلی آن است که دکتر سروش از اين «خلط مبحث ِ» ايجاد شده از جانب منکران الهيات (که بی دليل خود را سکولار می خوانند) استفاده ای کاربردی می کند و، با جمع کردن آنها در زير چتر «سکولاريسم فلسفی» (که در اينجا به معنی فلسفهء ضد دينی است)، می کوشد توضيح دهد که، در واقع، مخالفت او و ديگر همفکرانش در جبههء نوانديشی دينی با سکولاريسم، هم در گذشته و هم در اکنون، متوجه اين سکولاريسم فلسفی ضد دين بوده است و نه چيز ديگری.

البته می توان، با آوردن شواهد متعدد، نشان داد که مخالفت ايشان (و نوانديشان دينی ديگری هم که در پی پيروزی اسلاميست ها در انقلاب 57 به قدرت سياسی آلوده شدند) با سکولاريسم گسترهء وسيع تری از احتجاجات فلسفی را شامل می شود. اما ورود به چنين بحثی تنها حکم سنگ اندازی در راه نزديک شدن فکرها را دارد و، جز در حوزهء تحقيقات تاريخی که هيچگاه نمی توانند به امروز بپردازند، چرا که امروز هنوز تاريخی نشده است، به درد کار ديگری نمی خورد. اگر نوانديشان دينی، با ناميدن تفکرات و احتجاجات ضد دينی با ترکيب «سکولاريسم فلسفی» می توانند، در زمينهء کار سياسی، در بسته ای را بروی خود بگشايند و با اين اظهار نظر که درگيری شان با تفکرات ضد دينی ربطی به مقولهء آن سکولاريسمی که مورد نظر ما است ندارد، بگذار چنين کنند. کسی از اين بابت ضرری نمی بيند.

4)

اما آنچه اهميت دارد مطالبی است که دکتر سروش، البته بدون ارجاع به منابع خود، در صحنهء سياست کشورمان، و از جانب خود و اکثريت نوانديشان دينی مطرح می کند و به نوعی مدعی می شود که بين سکولاريسم فرانسوی و آمريکائی نوع دوم را ترجيح می دهد. او می گويد:

«سکولاريزم سياسی يعنی انسان، نهاد دين را از نهاد دولت جدا کند و حکومت نسبت به تمام فرقه‌ها و مذاهب نگاه يکسان داشته باشد و تکثر آنها را به رسميت شناخته و نسبت به همهء آنها بی‌طرف باشد... به اين معنا بسياری از مذهبی ها سکولار سياسی هستند و چنين بيطرفی سياسی را در حضور عقايد مختلف و متکثر به رسميت می شناسند و بر آن صحه ميگذارند...»

بدينسان، دکتر سروش، با بيان اين مطلب، اولين قدم را در راستای نوينی می نهد که اگر خود در اين سخن صادق باشد و وفادارانه در راستای متحقق ساختن اش گام بردارد، و همچنين حرفش بوسيلهء ديگران جدی گرفته شود، و بخصوص مخالفت «خودی ها» را برنيانگيزد، اين حرکت می تواند امکان وسيعی را فراهم آورد که همهء «سکولارهای سياسی» ی مذهبی و غير مذهبی گرد هم آورده و توازن قوا را به نفع سکولاريست های دگرگونی خواه و مخالف حکومت مذهبی در ايران بهم زند.

بنظر من، واقعيت هم گويای آن است که، هم تجربهء سکولاريسم در ترکيه و هم تجربهء حکومت مذهبی در ايران، بخش عمده ای از سکولارهای ايران را به سوی سکولاريسم نوع آمريکائی سوق می دهد که در آن ضديت با دين و مذهب از جانب حکومت جائی ندارد. و اين سکولارها برای رسيدن به چنين مقطعی، که در آن نوانديشان مذهبی هم گامی به سوی عقايدشان بردارند، دشواری های بسياری را تحمل کرده اند. چندی پيش يکی از مجريان برنامه های تلويزيونی، که موضعی ضد دين و مذهب دارد، طی گفتگوئی زنده بشدت به من حمله کرد که «اگر سکولاريسم به معنای جدائی مذهب از حکومت يا دين از دولت است، معنای ديگرش هم برسميت شناختن وجود دين و مذهب در جامعه و ايجاد آزادی برای رشد همهء اديان و مذاهب است و نه برانداختن آنها و، در نتيجه، بايد به همان شدت که با مذهبی ها مبارزه می کنيم با سکولارها هم مبارزه کنيم». به عبارت ديگر، هنگامی که می گوئيم سکولاريسم برای برانداختن مذاهب و اديان، و نيز بی مذهبی و دهری گری، نيامده است بلکه می خواهد امکانی را فراهم آورد تا همهء تفکرات و عقايد در زير چتر آن امکان حيات و رشد و تبليغ داشته باشند، لامحاله خود را در معرض چنين حملاتی قرار می دهيم. حال، اگر مذهبی ها و دينداران نيز تعصب و يکه خواهی سياسی را، از طريق خارج کردن عقايد خود از امر حکومت، کنار بگذارند آنگاه سکولاريسم برای آنها نيز بهترين پناهگاه خواهد بود.

و جالب اينکه جملات آخر دکتر سروش حتی نشان از اقرار به خطاهای گذشته نيز دارند و حکايت از آن می کنند که چگونه يک بنيادگرای متعصب مذهبی نيز می تواند ـ از طريق آزمايش و خطا ـ به حقانيت و ضرورت سکولاريسم برسد. به اين جملات توجه کنيم:

«اگر سکولاريزم سياسی را در نظر بگيريم شايد همه و يا اکثريت اعضايی که آن بيانيه را امضا کردند هم سکولار سياسی هستند. مخصوصا پس از اين تجربهء تلخ و عميق جمهوری اسلامی که به ما آموخته است که در آميختن قدرت و دين، و از موضع خدا در جامعه حکومت کردن، چه آفت‌هايی را به دنبال دارد...»

اين تصديق ما را متوجه اين تعريض هم می کند که وقتی دکتر سروش، و همه يا اکثريت امضاء کنندگان دين باور بيانيهء فوق الذکر (که قبلاً از ارکان حکومت اسلامی مسلط بر ايران بوده و از وزارت تا عضويت در شورای انقلاب فرهنگی و سپاه پاسداران را آزموده اند)، از طريق «تجربهء تلخ و عميق جمهوری اسلامی» به چنين ادراک و اشرافی رسيده اند، چگونه می توان منکر آن شد که، عليرغم اعتقاد اصلاح طلبان مذهبی همچون مهندس موسوی، مردمی که، بدون داشتن عضويت مؤثر در ارکان نظام، از ميان آتش «تجربهء تلخ و عميق جمهوری اسلامی» گذشته اند خودبخود خواستار حکومتی سکولارند، حتی اگر ندانند آنچه می خواهند چنين نامی دارد و، در نتيجه، بايد پذيرفت که کل «جنبش سبز» هم در گوهر خود جنبشی سکولار است که نوانديشانی همچون دکتر سروش می خواهند خود را با آن تطبيق دهند.

5)

اما آنچه که در بالا گفتم با يک «اگر...» همراه بود، با اين عبارات که: «اگر مذهبی ها و دينداران هم تعصب و يکه خواهی سياسی را، از طريق خارج کردن عقايد خود از حکومت، کنار بگذارند آنگاه سکولاريسم بهترين پناهگاه آنان خواهد بود»، و لازم می بينم که همين جا اين نکته را بيافزايم که، به اعتقاد من، تا تحقق اين «اگر...» راه درازی در پيش است که ميدان فراخی برای خوش بينی بوجود نمی آورد. به عبارت ديگر، اگرچه دکتر سروش در آن گفتگو به مطلب نظری مهمی اشاره کرده است اما مطالبی که در پی اين نکته در آن مصاحبه بيان شده موجب آن گشته است که از زمان انتشارش تا کنون بحث های اغلب منفی و پرخاشگرانه ای در مورد نيات ايشان مطرح شود.

می گويم راه درازی در پيش است زيرا باور نمی کنم که می توان به تفکيک بين سکولاريسم سياسی و فلسفی معتقد بود اما، در عين حال، اجازه داد که، مثلاً، آقای سيد محمد خاتمی، اين کعبهء اصلاح طلبان مذهبی، دهان بگشايد و چنين بگويد: «اسلام همیشه بر سیاست و حكومت تاکید دارد. ولی دست کم در غیبت معصوم (و حتی در زمان معصوم) برای استقرار حکومت مورد توجه اسلام و پیشوایان دینی بوده است و نباید در آن تردید کرد... ما از جمهوری اسلامی که منطبق با معیارهای اسلامی و مردم‌سالاری نیز هست دفاع می‌كنیم و تنها راه دفاع از این حکومت و تقویت آن را همین اصلاحات می‌دانیم... درست است که سکولاریسم با موازین دینی و فرهنگی ما سازگار نیست و عامل بیگانه هم می‌کوشد تا سكولاریسم را در جامعه برای مقابله با حکومت دینی رواج دهد، اما مهم‌تر و مؤثرتر از عامل بیگانه در غیردینی‌تر شدن جامعه این است كه جامعه به سویی رود که از حکومت دینی دل‌خوش نباشد و از آن دوری كند. برای همین ما مدعی هستیم كه اصلاحاتی كه ما می‌گوییم از رواج سکولاریسم و افول دین در جامعه و اذهان و رفتار ایرانیان جلوگیری می‌كند…»(3)

آقای دکتر سروش اگر در سخنان اخير خود صادق باشد، روزی خود بايد به اين خزعبلات پاسخ دهد و ثابت کند که، بعنوان معتقد به سکولاريسم سياسی، نه عامل بيگانه است و نه طرفدار «استقرار حکومت مورد توجه اسلام». اما چنين توقعی را چگونه می توان به همين زودی ها از دکتر سروشی داشت که در همان مصاحبه با خانم بذرپور می گويد:

«در فقه اسلامی، یک رشته قوانین هست که تا وقتی با حقوق بشر منافات صریح پیدا نکرده ما مسلمانان ملزمیم به آنها عمل کنیم... فقه همواره حافظ هویت مسلمانان بوده است. مثلاً برای خرید و فروش، اجاره، صید و ذباحه، خوراک و پوشاک [نوری علا: آيا منظور حجاب است؟] و... ما در فقه مان قوانین خاصی داریم. این مسائل در قوانین فرانسه به گونهء دیگرست، در قوانین انگلستان جور دیگر، ولی هیچ دلیلی وجود ندارد که ما قوانین فقهی را، مادامی که مضر به حال خلق و مغایر حقوق بشر نیست، عوض کنیم و مثلاً با قوانین فرانسه یکسان کنیم. ضرورتی ندارد. اما ممکن است شما به احکام دیگری برخورد کنید، مثلاً احکام مربوط به ارتداد ـ که با حقوق بشر منافات دارد. در اینجاها باید اجتهاد کرد و اینها را با اخلاق اسلامی مناسبت بخشید. اسلام که فقط فقه نیست؛ فلسفه هم هست، اخلاق هم هست و آنها را هم باید مد نظر قرار داد. در این صورت یک نظام اسلامی که مردم مسلمان هم آن را می پسندند، می تواند برقرار شود، با حاکمانی که به یک اسلام عادلانه و دموکراتیک پای بند باشند».

در تمام اين سخنان بوی مشوش کنندهء ابقا و ادامهء حکومت مذهبی در ايران به مشام می رسد چرا که اگر چنين نبود جای طرح اينگونه سخنان هم نه در سپهر سياسی که در حجره های مدارس قم بود. بدينسان، شايد بايد آرزو کنيم که خداوند اين دوستان دين باور به مام ميهن ما آنچنان صبری عطا کند که نوانديشان مذهبی مان به تضادهای درونی فکر خود پی ببرند (يا اگر پی برده اند و بروی خود نمی آورند، از آنها دست بردارند) و به مجموعهء نظری منسجم تری برسند.

تا آن زمان اما نمی توانم از بيان اين عقيده خودداری کنم که، بنظر من، در سخن ايشان نکتهء بسيار مهم و سرنوشت سازی نهفته است که اگر صادقانه پی گير آن باشند مسلماً خروجگاهی برای رهائی از بن بست کنونی سياسی ما بوجود خواهد آمد. اما می دانم که اين نظر من بخشی از دوستان سکولارم را خوش نمی آيد. مثلاً، وقتی من، من دو هفته پيش، همين سخنان دکتر سروش دربارهء سکولاريسم سياسی را، با احتياط تمام، خوش آمد گفتم، آقای شهباز نخعی، يکی از نويسندگان خوش فکری که قلمش را می پسندم، با تأسف نوشت:

«مقالهء هفتهء پیش دکتر نوری علا و خوش آمد گویی اگرچه "با احتیاط تمام" اش به [ورود] "اصلاح طلبان دین باور به قلمروی خواستاری حکومتی سکولار" مرا به فکر فرو برد. فکر این که چرا ما مردم عادت و حتی علاقه داریم که از یک سوراخ چند یا چندین بار گزیده شویم...»(4)

از خود می پرسم که آيا اين ترس از گزيده شدن مکرر بايد موجب آن شود که با هر نوع تقرب اصلاح طلبان دين باور به سکولاريسم برخوردی خصمانه داشته و از پيش يقين داشته باشيم که آنها در اين کار خود ريگی به کفش دارند؟ پاسخ من به اين پرسش چه می تواند باشد جز اينکه: «من احتياط می کنم اما در را بروی مفاهمه نمی بندم».
 
esmail@nooriala.com

1. http://www.newsecularism.com/2010/03/17.Wed/031710.Abdolkarim-Sorush-Not-to-frighten-the-faithful.htm

2. http://creationproject.wordpress.com/2008/01/11/philosophical-secularism-vs-political-secularism/

3. http://www.newsecularism.com/2010/01/20.Wednesday/012010-Wed.htm

4. http://www.newsecularism.com/2010/03/24.Wednesday/032410-Shahbaz-Nakhai-Nooriala-and-reformists.htm

منبع:سکولاریسم نو


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]