PEZHVAKEIRAN.COM اسلاميست ها در آيندهء ايران
 

اسلاميست ها در آيندهء ايران
اسماعيل نوری‌علا

نظر اکثريت ناظران سياسی بر آن است که ما اکنون در لحظات حساسی به سر می بريم که طی آن «مادر وطن» مان، در ميان انفجار سيلوهای موشکی و کشته شدن متخصصان و سرداران خمپاره ها و موشک های حکومت اشغالگر اسلامی و مرگ عبرت آموز فرزند فرمانده سابق سپاه پاسداران آن، و نيز در برابر چشمان امیدوار و منتظر فرزندان مدرن و مبارزش، درد زايمان آينده را تحمل می کند.
و درست در همين لحظات است که می بينيم دامنهء فعاليت برآمدگان از حکومت اسلامی، و تبديل شدگان به بخشی از اپوزيسيون آن، رو به گسترش گذاشته است. نمونهء اين فعاليت ها را می توان در سخنانی يافت که برخی از آنها پيرامون برپا داشتن يک کنگرهء ملی بيان می دارند. در نوشته ها و گفتارهای جديدی که تئوریسین های هم پیمان سابق حکومت مطرح می سازند، و همچنين تلاش هائی که در راستای ايجاد يک آلترناتيو سياسی بوسيلهء اسلاميست ها صورت می گيرد نيز همين واقعيت آشکار است.
از اين رو، سخن اين هفته را اختصاص داده ام به بيان نکاتی که در مورد حضور و نقش اين اسلاميست ها در آيندهء ايران به نظرم می رسد. اما، پيش از ورود به اين مطلب، می خواهم خواننده را به اين نکتهء (هرچند تکراری[1]) توجه دهم که، در زبان سياسی کنونی مصطلح در دنيا، بين «مسلمانان علاقمند به شرکت در فعاليت های سياسی» و آنها که «اسلاميست» خوانده می شوند فرق عمده ای وجود دارد. هر مسلمانی حق دارد که، همچون ديگر شهروندان يک کشور، در سرنوشت سياسی وطن اش شرکت کرده و مناصب و مقامات مختلف دولتی را به دست آورد؛ اما دسته ای از مسلمانان نيز هستند که معتقد به «اسلامی کردن حکومت» هستند و جز خودشان (که می پندارند سخنگوی اکثريت ايرانيانند) کسی را شايستهء دست يافتن به مناصب و مقامات دولتی اين حکومت اسلامی نمی دانند و در زبان تحليل های سياسی امروزين از اين گروه اخير با اصطلاح «اسلاميست» ياد می کنند.
واقعيت آشکار آن است که، ما در طی سی و سه سال گذشته، مشکل خاصی با «مسلمانان مؤمن و علاقمند به شرکت در فعاليت های سياسی» نداشته ایم و هرچه بر سرمان آمده از جانب «اسلاميست» ها بوده است. سکولار ـ دموکرات ها ـ يا معتقدان به ضرورت برقراری يک حکومت دموکراتيک جدا شده از هر نوع مذهب ـ نيز مشکلی با «مسلمانان مؤمن و علاقمند به شرکت در فعاليت های سياسی» نداشته و دارند و تنها به مبارزه با اسلاميست ها دست می زنند؛ چرا که معتقدندساخته شدن حکومت (قانون اساسی و نهادهای حکومتی / دولتی) بر بنياد شريعت حاکم بر يک مذهب موجب آن می شود که جامعه دچار ناهمواری، تبعيض، بی عدالتی و فساد ـ حتی در بين دينداران ـ شود و، در نتيجه، برای بازگشت بوضعيت عادی، لازم است که هرچه زودتر حکومت را از چنگال دخالت هر نوع مذهبی نجات داد و آن را مستقل ساخت. پس، مبارزهء سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب ايرانی با دينداران کاری ندارد اما همه گونه انديشهء اسلاميستی را در آماج خود گرفته و می خواهد که از ادامهء اجرائی خواست های آنان جلوگيری کند.
آشکار است که، لااقل در اين سه دهه، برای همهء ايرانيان موجبات فهم تجربی خواست های اسلاميست ها فراهم آمده است؛ اسلاميست هائی که کوشيده اند تا، با پوشيدن لباس های مختلف، حضور شريعت خود در حکومت را محفوظ بدارند و، از اين بابت، بين اصول گرايان و بنياد گرايان و اصلاح طلبان و نظايرشان تفاوت چندانی وجود ندارد. و اگر هم وجود داشته باشد آن تفاوت بيشتر در حوزهء «نحوهء عمل» و «چگونگی حفظ حکومت» رخ می دهد و نه در اصل «حفظ حکومت بهر قيمت که شده».
کشور ما، در 33 سال گذشته، همواره جولانگاه اسلاميست هائی بوده است که چهل سال پيش روند هويت يابی و صعود خويش به جايگاه قدرت را طی کرده و سی سال پيش به آرزوی خود رسيده اند. سپس، بخصوص از 6-7 سال پيش بدين سو، که حکومت کوشيد تا دايره خودی ها را تنگ تر کند، بخشی از اسلاميست ها به صف اپوزيسيون پيوسته و فعاليت خود را، بعنوان مخالف حکومت اسلامی مسلط بر کشور، آغاز کرده اند؛ آنگونه که اکنون ما از يکسو «اسلاميست های بنيادگرا» را در پيش رو داريم و، از سوی ديگر، «اسلاميست های اصلاح طلب» را؛ و مبارزه با يک دسته از آنها نبايد بتواند ما را از مبارزه با دسته ای ديگر غافل يا منصرف کند.
در اين ميان اما غفلت از يک روند و سير تدريجی گرايش به سکولاريسم می تواند ما را به اشتباه محاسبه بکشاند. به اعتقاد سکولار ـ دموکرات هائی که خواهان انحلال کامل اين حکومت هستند، اکثريت ملت ايران از دست حکومت موسوم به جمهوری اسلامی دلزده، ناراضی، داغديده و منزجر شده و، در عين حال، دريافته اند که می توان مذهب خود را داشت و ايمان اسلامی خود را حفظ کرد اما برای اين کار نيازی به «اسلاميست» شدن نيست. در واقع، همهء اميدها برای رسيدن به ايرانی سکولار و دموکرات بر بنياد اين باور شکل گرفته اند. اما بنظر می رسد که برخی از سکولارهای مردد، بهمراه اسلاميست های رنگارنگ، اين بيداری تدريجی ملت ايران را يا به درستی درک نکرده و يا ظاهراً معتقدند که همچنان «اکثريت مردم ايران مسلمانند و، پس، حکومت اسلامی هنوز در نزد آنان مقبوليت دارد»؛ حال آنکه هيچ ارتباط گريز ناپذيری بين مسلمان بودن و اسلاميست شدن وجود ندارد. دليل به کار بردن لفظ «ظاهراً» در جملهء اخير هم آن است که فکر می کنم اگر اسلاميست ها و اعوان و انصارشان به اين استدلال از درون تهی شده توسل نکنند ديگر چه دليلی می توانند برای اصرار خود در اسلامی نگاه داشتن حکومت داشته باشند؟
من حتی ماجرا را بالاتر از اين می بينم و معتقدم که در پی 33 سال حکومت اسلامی داشتن، اسلاميست های اصلاح طلب در مخالفت خود با برادران اسلاميست بنيادگراشان، مدت ها است در فکر يافتن فرمولی هستند که بتوانند به نوعی «سکولاريسم اسلامی» نيز دست پيدا کنند تا هم سکولارها را راضی نگاه دارند و هم زمام حکومت را به دست غير ندهند. بعبارت ديگر، برای اسلاميست های برآمده از جريان اصلاح طلبی، هدف اصلی داشتن مرکزيت و آمريت در تشکل های سياسی آينده است، حتی اگر اين حکومت نوعی سکولاريسم اسلام زده را بپذيرد و آن را با اسلاميت رژيم (که معلوم نيست چه تعريفی می تواند داشته باشد) آشتی دهد. توجه کنيم که در اين راستا، اگرچه تنافر و تضاد بين سکولاريسم و اسلاميسم امری بديهی است اما گاه خواستاری سکولاريسم در نزد مردم چندان دست بالا را می گيرد که اسلاميسم ظاهراً خود را به استقرار سکولاريسم متمايل نشان می دهد(2) اما، بلافاصله، در سر پيچ اول راه، می کوشد تا سرنشين سکولار را از مرکب پياده کرده و بقيهء راه به سوی قدرت را خود به تنهائی طی کند.
دليل اين مغازلهء تجاوزکارانه با سکولاريسم هم روشن است: به گمان اسلاميست ها، حکومتی سکولار ـ دموکرات که در آينده بدون شراکت آنها برقرار شده باشد نمی تواند پرونده های اعمال آنها را از گنجه های حافظه و عاطفهء داغديدگان ميهن مان بيرون نکشد و از آنها در مورد فجايع گستردهء دوران حکومت شان پرسش نکند و نپرسد که تو در مجلس خبرگان قانون اساسی چه می کردی و چرا امضايت را می توان پای اين بی قانونی فاجعه بار يافت؟ يا تو در سپاه پاسداران بچه کار مشغول بودی؟ و تو در دفتر سياسی وزارت کشور چه می کردی؟ و تو چگونه در برساختن وزارت اطلاعات شراکت داشتی؟ و تو چرا پای تيرک اعدام جوانان وطن هلهله می کردی؟ در واقع، همين تصور هراسيدهء اسلاميست ها (که هنوز از جانب هيچ يک از سکولار ـ دموکرات ها تبليغ نشده) موجب می شود تا آنها، با درک گرايش گستردهء مردم به سکولاريسم، بکوشند تا اختيار اين مرکب «خطرناک» را در اختيار خود بگيرند و از جفت شدن فکر سکولار ـ دموکراتيسم با ايدهء انحلال کامل حکومت اسلامی جلوگيری کنند. يعنی، آنها چنين ضروری می بينند که سررشتهء مبارزه با حکومت اسلامی کنونی از دست شان خارج نشود و در اين راه ريشهء فکر «انحلال طلبی» را بسوزانند. و در تحقق همين هدف نيز هست که اسلاميست های برآمده از اصلاح طلبی در چندين جبهه دست به اقدام زده اند؛ جبهه هائی که من در اينجا فقط به چند تائی از آنها اشاره می کنم.
نخست اينکه آنها، پس از مدت ها مقاومت و مبارزه با فکر ايجاد کنگرهء ملی و ايجاد آلترناتيو در خارج کشور، تصميم گرفته اند که اين فکرها را يکجا تصاحب کرده و از آن خود نمايند و بکوشند تا اتحادی از نيروهای مختلفی بوجود آورند که دارای توان هضم اسلاميسم آنان باشند. در اين زمينه البته سابقهء همکاری های چپ های ظاهراً ضد امپرياليست با اسلاميست ها هم وجود دارد، چپ هائی که رفته رفته دست از انقلابيگری شسته و مدعی تن دادن به دموکراتيسم شده اند و می توانند (البته در سطح ديگری از مبارزات به اصطلاح ضد امپرياليستی!) با اسلاميست های معتدل شده ـ اما به همانگونه ضد امپرياليست ـ همکاری کنند.
برای منی که از بيرون بر اين جريان نظاره گرم اين «همگرائی» خود بصورت معيار سنجش واقعی يا کاذب بودن ادعاهای سکولار ـ دموکرات بودن در آمده است. آن سکولار ـ دموکراتی که می تواند با اسلاميست هائی که زمانی خود سازنده و بر پا دارندهء حکومت اسلامی بوده و بعنوان مغزهای متفکر آن کار می کرده اند، و ـ مهم تر از آن ـ هم اکنون نيز دست از اسلاميت افکار سياسی خود بر نمی دارند، کنار بيايد حتماً بايد يا بخود و يا به ديگران در مورد سکولار ـ دموکرات بودن اش دروغ بگويد.؛ دروغی که جز حسران برای سکولار ـ دموکراتيسم نتيجه ای در پی نخواهد داشت.
اگر جريان برآمدن سکولار ـ دموکراتيسم را، بعنوان پادزهر حکومت مذهبی، تعقيب کرده باشيم براحتی می توانيم ديد که سکولاريسم و اسلاميسم ضدينی هستند که جمع آمدن شان تنها موجب اضمحلال سکولاريسم و استقرار اسلاميسم می شود، چرا که سکولاريسم بر نفی درهمرفتگی حکومت و مذهب استوار است و اسلاميسم بر اثبات ضرورت اين درهمرفتگی اصرار دارد و، معمولاً، جمع هر امر نفی کننده با هر امر اثبات کننده به نفع اين دومی تمام می شود. وقتی يک ليوان آب بی رنگ را با محتويات يک ليوان پر شده از مايعی رنگين مخلوط کنيم، اگرچه جمع به دست آمده رقيق تر خواهد بود اما بهر حال آب بی رنگ موجود در آن ليوان نخست تبديل به مايعی رنگين می شود.
از اين موضوع می خواهم چنين نتيجه بگيرم که حداکثر کوشش اسلاميست های برآمده از اصلاح طلبی حکومتی می تواند به اتحادشان با چپ های سابق و سکولار شدهء لاحقی بيانجامد که از چپ بودن تنها پوسته ای را برای خود نگاه داشته و سال ها است که به امر شريف بساز و بفروشی در قلمروی سياست و اقتصاد مشغولند.
و اما کار ديگر اين اسلاميست ها کوشش برای نفی و کار شکنی در جريان فعاليت های سکولارهائی است که خواستار انحلال کامل حکومت اسلامی در همهء اشکال آن هستند و، در نتيجه، هيچگونه از صور اسلاميسم را نمی پذيرند.
در اين مورد اسلاميست ها همکاران متعددی دارند که برخی شان حتی ماسک سکولار ـ دموکراتيسم رزمنده را بر چهره دارند اما، به بهانه های مختلف، کوشش سکولار ـ دموکرات ها برای ايجاد کنگرهء ملی و ساختن آلترناتيوی نافی کل حکومت اسلامی را نفی می کنند. مثلاً، از يکسو با اسلاميست های آمده به خارج کشور مشغول مغازله می شوند، و گهگاه نيز می توان دم خروس گرايش به موسوی ـ کروبی را هم از لای قباشان ديد، و از سوی ديگر مصرانه اعلام می دارند که جای مبارزه و رهبری در داخل کشور است و خارج کشوری ها فقط بايد پشتيبان داخلی ها باشند و دست به ايجاد هيچ تشکل عمده ای نزنند.
آنها، گاه حتی همکاری و نزديکی خود با اسلاميست ها را بدينصورت توجيه می کنند که اصلاح طلبان اسلاميست سال ها در ايران رگ و ريشه دوانده و اکنون هم که به خارج آمده اند هنوز ريشه های خود را در داخل کشور حفظ کرده و می توانند در وقت لازم «نيروهای داخل» را بسيج کنند؛ حال آنکه سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب سال ها است از ايران دور بوده و در عين حال در داخل ساختار حکومتی نقشی نداشته اند و اکنون تنها در يک بی ارتباطی و خلاء دست و پا می زنند.
به اعتقاد من، الزم است که سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب به اين استدلال و عواقب خطرناک آن با دقت توجه کنند. نخست اينکه اتفاقاً از همين طريق است که رژيم نيز می تواند نيروهای خود را به داخل جمع اين گروه متوهم نفوذ دهد. آنان که به دور «سردار مدحی» جمع شدند مهمترين استدلال شان همين امکان تماس با بدنهء رژيم بود که گويا می توانست به «ريزش نيروهای وفادار به رژيم» بيانجامد.
دو ديگر اينکه اگرچه چنين ريزشی برای آيندهء مبارزات انحلال طلبانه مطلوب و مفيد است اما بايد پرسيد که اين امر به چه قيمت ممکن می شود؟ و جريانی که ريزش کنندگان اش همچنان اسلاميسم خود را حفظ کرده باشند به چه درد مبارزات انحلال طلبانه می خورد؟ هر اسلاميستی که به داخل صفوف انحلال طلبان نفوذ کند، مآلاً آمده است تا ماهيت سکولار ـ دموکرات انحلال طلبی را به اسلاميسم تبديل کند. برای سکولار ـ دموکرات ها تنها آن ريزشی مفيد است که از پذيرش سکولار ـ دموکراتيسم برای حکومت آيندهء ايران در نزد نيروهای داخل رژيم نشان داشته باشد. آنگاه، اگر چنين ريزشی بوجود آيد، نيروهای ريزش کننده نه به سوی اسلاميست ها و هواداران شان، که به سوی سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب حرکت خواهند کرد.
سه ديگر اينکه بايد به افسانهء «ريشه نداشتن در داخل کشور» نيز رسيدگی کرد. در اين مورد نخست بايد پرسيد که: «ماهيت پايگاه اجتماعی نيروهای داخل رژيم چيست؟» آشکار است که تنها پايگاه اجتماعی قابل تصور برای نيروهای داخل رژيم در مين قشرهائی قرار دارد که از وجود حکومت اسلامی منتفع می شوند و اين ـ در واقع ـ تنها پايگاهی است که برای کل رژيم باقی مانده است. اما ريزش کسی که به اين پايگاه تعلق دارد در نزد بقيهء پايگاهيان به چه چيزی جز «خيانت» می تواند تعبير شود؟ بديهی است که آنها، پس از اين ريزش، بايد از دست همان ها که تا ديروز هوادارشان بودند بگريزند و، در بی پايگاهی خويش، به اردوگاه اسلاميست های اصلاح طلب پناه آورند.
می ماند نيروی ضد رژيم مسلمان و غيرمسلمان سکولاری که در داخل کشور يا در زندان بسر می برد و يا تحت مراقبت نيروهای سرکوب قرار دارد. توقع ريزش از اين نيروها بی معنی است و آنها بايد بکوشند تا پيوندهای خود را با پايگاه هاشان هرچه بيشتر محکم کنند و برای اين کار بايد که بهر صورت دوری جستن خود از اسلاميست ها را آشکار سازند. مثلاً، روشن است که آن بخش از نيروهای متعلق به جبههء ملی که با اصلاح طلبان همکاری می کنند بسيار کمتر از جبهه ای های سکولار ـ دموکرات و انحلال طلب از محبوبيت بين نيروهای داخل کشور برخوردارند و تنها نیروهای پير و جوان سکولار و انحلال طلب این جبهه اند که می توانند در آيندهء ايران نقش مؤثر داشته باشند. در واقع همين بخش است که از دل خود آدم هائی همچون دکتر صديقی و دکتر بختيار را به جامعه داده و آنها را در برابر سازشکارانی همجون دکتر سنجابی قرار داده است.
همچنين فراموش نکنيم که ما در عصر «انقلاب ارتباطات» به سر می بريم و ميزان اطلاعات کسی که در شهرهای مغرب زمين زندگی می کند، در مورد آنچه در ايران می گذرد، و ارتباط اش با نيروهای مبارز سکولار ـ دموکرات داخل کشور، بسيار بيشتر از کسی است که در شهری دورافتاده و يا در يک ده داخل ايران روزگار می گذراند. بر اين نکته بيافزائيد اين واقعيت را که وقتی جريانات سياسی شتابی دم افزون می يابند مردم طبعاً به کسانی توجه می کنند که حرف آنها را بزنند، حتی اگر به اندازهء کسانی که، بخصوص به ضرب کمک رسانه های بيگانه، مرتباً با آنها سخن می گويند اما در سخن شان طعمی از علاقه به حفظ حکومت مذهبی قابل چشيدن است شناخته نباشند. بازگشت به تجربهء انقلاب 57 و نحوهء مطرح شدن آيت الله کمتر شناخته شده ای همچون خمينی می تواند به فهم اين مسئله کمک کند.
می خواهم بگويم که هرچه جريان فروپاشی و سقوط حکومت اسلامی سرعت می گيرد اسلاميسم بيش از هميشه بصورت نوعی ميکروب طاعون در می آيد و نشست و برخاستن با اسلاميست ها را خطرناک تر می کند، تا جائی که می توان روزی را ديد که ميزان مقبوليت مردمی مساوی ميزان دوری نيروها از اسلاميست ها می شود. يعنی، برخلاف آن ضرب المثل بی معنائی که می گويد:«زنده و مردهء فيل يک قيمت دارد» بايد گفت که در عالم جدال بين سکولاريسم دموکراتيک و اسلاميسم چند رنگه ای که هر روز رنگ های خود را بيشتر می بازد، اسلاميست بودن همچون سکه ای است که قيمت خود را بطور روزانه از دست می دهد. حتی دو سال پيش می شد به اين انديشيد که برای عبور از حکومت اسلامی صلاح آن است که با اصلاح طلبان همنشين شد و از نفوذ داخلی آنها استفاده کرد. اما از هم اکنون نشانه های روشن این واقعیت آشکار شده است که همنشينی با اسلاميست های اصلاح طلب تنها موجب پاسخگو شدن هرچه بيشتر در برابر مردم بجان آمده خواهد بود.
من البته امکان حدوث تغيير واقعی در نيروهای سياسی را به هيچروی انکار نمی کنم. بين اسلامیسم و سکولار ـ دموکراتيسم ديواری حائل وجود دارد که می توان از روی آن پريد و به ديگر سو رفت و در سرنوشت اهل آن سوی ديوار شريک شد. اين پريدن ها سال ها است که ادامه دارد. ما ديده ايم که چگونه عباس اميرانتظام از سخنگوئی دولت نهضت آزادی به نخستين بشارت آور انحلال طلبی، رفراندوم برای تغيير رژيم و برقراری حکومتی سکولار ـ دموکرات تبديل شد و عمر خود را به پای عقيده اش ريخت. نيز ديده ايم که يک حزب الهی کامل همچون حشمت الله طبرزدی تبديل به چهرهء در ياد ماندنی سکولار ـ دموکراتيسم کشورش شده است و به همين جرم هم اکنون عمرش را در زندان به آبياری نهال آزادی می گذراند؛ يا آيت الهی برآمده از حوزه و شريعت و توضيح المسائل را ديده ايم که به مسلمانی زندانی نام آور سکولاريسم تبديل می شود و نام آيت الله بروجردی را در اين سوی ديوار می نشاند. به همين دليل بايد مراقب بود و در را به روی هيچکس نبست. اما بر اين در دربانی گماشته شده که از آرزوهای صد سالهء مردم ايران برای آزادی و دموکراسی (که برآيند سکولاريسم اند) مأموريت دارد.
اينجا ديگر صحبت خودی و ناخودی نيست؛ صحبت يگانگی و بيگانگی است. من، در اين چند روزه که به چهرهء خندان مردمی که برای تماشا در اطراف محل انفجار مقر موشک های رژيم نشسته بودم، می ديدم که چگونه يک حکومت برآمده از انقلابی بزرگ و نشسته بر شانه های مردم می تواند بخاطر نامردمی مستتر در اسلاميسم اش به روزی بيافتد که منفجر شدن موشک ها و کشته شدن سربازان و سرداران اش بر لب های مردم عادی لبخندی از رضايت بنشاند. اين اوج بيگانه شدن هيئت حاکمه با مردم است و در اين فضا کوچک ترين شباهتی به انديشهء حاکمان می تواند مهر «باطل شد» را بر يک نيروی سياسی بزند و آن را روانهء زباله دان تاريخ کند.
اما همينجا می توان پرسيد که آيا بايد فاتحهء اسلاميسم را در آيندهء ايران خوانده دانست و يا اسلاميست های کنونی در ايران آينده نيز جائی خواهند داشت؟ بنظر من، پاسخ اين پرسش در عمل همين امروز آنها نهفته است. آنها هنوز امکان آن را دارند که مرکزيت و آمريت سکولار ـ دموکراتيسم را پذيرفته و در ساختن آلترناتيوی سکولار ـ دموکرات در برابر هيولای حکومت اسلامی شرکت کنند. اما اگر در راه ساختن اين آلترناتيو سنگ بياندازند و بکوشند يک حکومت اسلامی نوع جديد را بر ايران مستولی سازند، از آنجا که در عکس جهت جريان خواسته های کنونی مردم شنا کرده اند، هر گز به دريای بخشش آنها نخواهند رسيد.
البته اسلاميست ها يک امکان مهم را دارا هستنند که سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب و خواهان حکومت ملی در ايران از آن بی بهره اند و آن حمايت نيروهای خارجی است. در اردوگاه اسلاميسم برای آنها راهی مستقل برای رسيدن بقدرت در ايران آينده وجود ندارد و آنها تنها بر دوش موشک ها و سربازان بيگانه است که می توانند بقدرت برسند. و بنظر می رسد که آنها خود بر اين نکته کاملاً واقفند. اين امکان را بهيچ روی نبايد ناديده گرفت و در مقابل آن به چاره جوئی ننشست؛ اما پراختن به اين مبحث را به وقت ديگری وا می گذارم.
اجازه دهيد که مطلبم را تنها با اين نکته به پايان برم که اسلاميست ها در اين مورد اغلب دست به فرار به جلو می زنند و حمايتی را که عاجزانه از دولت های بيگانه می طلبند منکر شده و به صور مختلف اعلام می دارند که سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب خود را برای «چلبی شدن» آماده می کنند. آنها جايزه های بيگانه دوستی را خودشان می گيرند، در برنامه های رسانه های غربی دائماً خودشان حضور دارند، با سناتورها و نمايندگان مجلس هم خودشان مذاکره می کنند و به لابی ايست های متمايل به حکومت اسلامی هم خودشان متوسل می شوند اما، با وقاحت تمام، هشدار می دهند که «مبادا سکولار ـ دموکرات ها دست به ايجاد کنگرهء ملی و آلترناتيو بزنند، که اين حاصلی جز سوء استفادهء غربی ها (به زبانی که بلدند می شود گفت «امپرياليست ها») نخواهد داشت».(3)
 

esmail@nooriala.com

1. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes
/2010/043010-PU-EN-Moslem-or-Islamist.htm
2. در اين مورد رجوع تان می دهم به سمينارها و کنفرانس هائی که اسلاميست ها در همين سالی که به اواخرش رسيده ايم در مورد «سکولاريسم» برپا کرده اند. همين پس فردا نيز کنفرانس «روحانیت شیعه در چشم انداز تحولات ایران» در دانشگاه جرج تاون شهر واشنگتن، با شرکت برخی ار سرشناس ترين اسلاميست ها و سکولارهای علاقمند به مباحث آنان، و ميزبانی «جمعیت روحانیون سنتی ایران معاصر (رسام)»، و «انجمن دانشجویان دموکراسی خواه دانشگاه جرج واشنگتن» برگذار می شود و لابد در روزهای آينده به متن سخنرانی های مطرح شده در آن نيز دست خواهيم يافت. برای ديدن پوستر اين کنفرانس و نام سخنرانان به پيوند زير مراجعه کنيد:
http://www.newsecularism.com
/2011/11/18.Friday/Shii-conference.htm
3. در اين مورد نظر شما را به تحليل بسيار جالب و مهم خانم سهيلا وحدتی از بيانيهء "جمعی از فعالان سیاسی، مدنی، دانشجویی، دانشگاهی و روزنامه نگاران در مخالفت فعال با جنگ از طریق توقف موقت و مشروط غنی سازی اورانیوم و تعطیلی تمامی جنبه های نظامی برنامه هسته ای" در پيوند زير جلب می کنم:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=41730
بخصوص که از نظر آقای مهدی اصلانی، در زير نويس دوم مقالهء اخيرشان در پيوند زير، نويسندهء بيانيهء فوق شخص آقای اکبر گنجی است که معمولاً سکولار ـ دموکرات های آلترناتيوساز را آمادهء همکاری با حمله کنندگان به ايران معرفی می کنند:
http://news.gooya.com/politics/archives
/2011/11/131396.php

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]