PEZHVAKEIRAN.COM تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران
 

تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران
اسماعيل نوری‌علا

تأملی در دو تجربه

شک ندارم، برای هر کسی که به ايران و حال و آيندهء آن می انديشد، دقت در تجربهء سياسی صد سالهء اخير ترکيه، بعنوان کشوری مسلمان با يک قانون اساسی سکولار واجد اهميت بسيار است؛ چرا که ترکيه، بعنوان بازماندهء امپراطوری عثمانی، و ايران بعنوان بازماندهء امپراطوری صفوی، در پانصد سال اخير تجربه هائی گاه متشابه و گاه متفاوت را از سر گذرانده اند و از هر يک از اين تجربيات می توان درس هائی مفيد به حال آينده گرفت.
از نظر من، تفاوت اصلی اين دو «پرونده»چنين بوده است:

- با انقراض صفويه و تجربهء کوتاه افشاريه، ايران گرفتار حکومت هائی شد که همگی اسير دخالت آخوندهائی مجتهد و متفرق، اما مقتدرتر از سلطان، شدند و اين امر تا بدانجا کشيد که وقتی رضا شاه پهلوی زمام امور کشوری برآمده از انقلاب مشروطه را به دست گرفت، و پيش از آنکه تبديل به ديکتاتوری نالازم شود، مجبور شد بخش هائی از متمم قانون اساسی مشروطه را، که به دينکاران امامی ميدان و رخصت دخالت در کار حکومت می داد، کنار بگذارد. جانشين اش نيز، اگرچه با ترديد و دو دلی، به اين کار ادامه داد اما عاقبت تاب مقاومت در برابر مجتهدان را از دست داد و کشورش را به دست همان دينکاران ضد مشروطه سپرد و تن به مرگ در غربت داد.

- در مقابل، با انقراض حکومت عثمانی و بر آمدن حکومت کماليست، و تصويب قانون اساسی «لائيک ِ» (در زبان ترکی ـ با الهام از زبان فرانسه ـ «لائيک ليک» laiklik)* ترکيه، کمال آتاتورک وارث مجموعهء «علما»ئی شد که همگی قرن ها بود کارمند و حقوق بگير دولت محسوب می شدند و حق اجتهاد و صدور فتوای مستقل را نداشتند. اين امر باعث شد که آتاتورک با سهولت بيشتری نوع خاص سکولاريسم مورد نظر خود را  در قانون اساسی آن کشور جا بياندازد و ممنوعيت دخالت دينکاران در حکومت و دولت را «قانونی» کند.
از اين نظر، مقايسهء دو قانون اساسی مشروطه و کماليست منظرهء هولناک آينده ای را که در همان دمادم انقلاب مشروطه برای کشورمان رقم زده شد نمودار می سازد. در کشور ما دخالت دينکاران و شريعت شان در امر قانون گزاری، به مدد افزودن متممی به قانون اساسی مشروطه، «قانونی» محسوب می شد و، در نتيجه، عمل رضا شاه در سرپيچی از اين امر کاری «غيرقانونی» بود؛ حال آنکه در ترکيه اما «عدم دخالت ِ» دينکاران رنگ قانونی بخود گرفت و، برای محکم کاری در اين مورد، يکی از وظايف ارتش ملی ترکيه نيز حفظ همين «غير مذهبی» بودن حکومت شد.

ورود اسلاميست ها به صحنه
امروزه، برای تفکيک «دين عبادی اسلام» از «دين سياسی اسلام» از دو واژهء «مسلمانان» و «اسلاميست ها» استفاده می شود. مسلمان کسی است که الله و محمد بن عبدالله را قبول دارد، اهل عبادت است و در اين کار می تواند تابع يکی از پنج شش مکتب فقهی (که مذهب خوانده می شوند) باشد و، در عين ِ همزيستی با صاحبان عقايد و مذاهب ديگر، به فتواهای «علما»ی آن مذاهب عمل می کند. حال انکه «اسلاميست» مسلمانی را گويند که معتقد است بايد حکومت را «دينی» يا «حتی» مذهبی کرد و به زور هم که شده ارزش ها و احکام مذهب (البته مذهب شخص اسلاميست) را بر جامعه تحميل نمود.
بنا بر اين تعريف، روشن است که «اسلاميسم» در کشورهای مسلمان نشين در برابر «سکولاريسم» قد علم کرده و واکنشی به گسترش افکار سياسی سکولار (که در کلام اسلاميسم «ارزش های غربی» خوانده شده) محسوب می شود.
حال اگر در جستجوی خاستگاه اسلاميست ها باشيم نيز در دو کشور ترکيه و ايران به تفاوت های بارزی بر می خوريم:

- در ترکيه، و اصولاٌ در عالم تسنن اسلامی، «اسلاميسم» نمی توانسته از دل علمای وابسته به حکومت های سنی که برخی از مظاهر سکولاريسم را در ادارهء کشور می پذيرفتند بيرون آيد چرا که علمای سنی جزو ديوان سالاری حکومت بودند و چاره ای جز پذيرش اين گردش به سوی سکولاريسم نداشتند. مورد ترکيه، مصر، تونس اين واقعيت را به روشنی نشان می دهد. مقاومت در برابر سکولاريسم در کشورهای سنی نشين از دل جمع «علما» (يا دينکاران) بيرون نمی آمد و آنها که در برابر حکومت سکولار ايستادگی و مبارزه می کردند «اسلاميست ها» بودند که اساساً روحانيت سنی را قابل به بازی گرفتن نمی دانستند و آن را، به درستی، نيروئی خنثی در برابر گسترش سکولاريسم می ديدند. اين اسلاميسم (مثلاً در قالب حزب «عدالت و توسعه»ی آقای اردوعان) در روياروئی با سکولاريسم حکومتی، راهی مستقل از علمای سنی داشته است.

- در ايران اما «اسلاميست ها»، علاوه بر دولت متمايل به سکولاريسم، با نيروی اسلاميست ديگری هم روبرو بودند که از دل روحانيت اجتهادی برخاسته و بالقوه مدعی حق دستيابی به قدرت بود. بدينسان اسلاميسم ايرانی را می توان به دو شاخه تقسيم کرد: «اسلاميسم فقهائی»، همچون مکتب خمينی و دار و دسته اش که «قاصم الجبارين» را می پرستند، و «اسلاميسم غيرفقهائی ِ» شريعتی، بازرگان و عقبه شان در نهضت آزادی، ملی ـ مدهبی ها و بخش اسلامی جبههء ملی و مجاهدين، که مدعی «اسلام رحمانی» اند و، با الهام از نوانديشان دينی جوامع سنی، به «اسلام بدون روحانيت» اعتقا داشته و روحانيت را شايستهء رهبری حکومت اسلامی مورد نظرشان نمی بينند(2).

- در عين حال هر دوی اين اسلاميست ها در گير جدال با حکومت سکولار در قدرت نشسته بودند و در اين مورد از يکسو همکار و، از سوی ديگر، رقيب يکديگر محسوب می شدند، با اين ملاحظه که «اسلاميست های غير فقهائی» ناچار بودند که در جريان مبارزه از نردبام همين آخوندها به پشت بام پيروزی درآيند، با اين اميد که بتوانند از ادامهء حضور آخوندها در قدرت جلوگيری کرده و خود مؤسس حکومت اسلامی ايران شوند.

نگاه حسرت به اسلاميسم ترکيه

می توان بصورت خلاصه چنين گفت که در ترکيه «اسلاميست ها» با «سکولارها» دعوا دارند و نه با دينکاران؛ حال آنکه در ايران، «اسلاميسم غيرفقهائی»، علاوه بر مشکل سکولاريسم، دچار مصيبت «اسلاميسم فقهائی» نيز هست. اين جريان وضعيت های متفاوتی را در دو کشور آفريده است:

- حکومت ترکیه هنوز زیر لوای یک قانون اساسی سکولار (در شکل لائيک آن) اداره می شود و اسلاميست های ترک کوشيده اند، پس از تصرف دولت، به تغيير قانون اساسی سکولار اين کشور اقدام کرده و آن را «اسلامی» کنند.

- در ايران اما يک حکومت اسلامی (در شکل فقهائی و توضيح المسائلی اش) برقرار است و اسلاميست ها، که علت وجودی شان جلوگيری از گسترش سکولاريسم در جامعهء اسلامی بوده است، ناچارند از يکسو و ابتدا با حکومت فقها بجنگند و، از سوی ديگر، از پيشرفت و توسعهء سکولارها جلوگيری کنند.
اينگونه است که اسلاميست های غير فقهائی ايرانی حسرت وضعيت اسلاميست های ترکيه را می خورند. آنها شکست تدريجی سکولاريسم ترکيه را در برابر پيشرفت های گسترندهء حزب اسلامی عدالت و توسعه مشاهده کرده و آرزو می کنند که حکومت فقهائی ـ اسلامی مسلط بر ايران بر سر راه شان قرار نداشت و آنها، که در واقعيت عملی زودتر از اسلاميست های ترکيه، حکومت سکولار پهلوی را منحل کرده بودند، می توانستند در همان سال 1357 حکومت اسلامی خودشان را تشکيل دهند و به اسلاميست های ترک نشان دهند که سخت از آنان پيش رفته ترند.
می خواهم بگويم که وضعيت اسلاميست های غير فقهائی ايرانی در دوران پهلوی (در قامت نهضت آزادی و ملی ـ مذهبی ها و بخشی از جبههء ملی و مجاهدين) بيشتر شبيه وضع اسلاميست های ترکيهء امروز بود. آنها، در راستای منحل ساختن حکومتی عملاً سکولار، و استقرار حکومت اسلامی مورد نظر خويش، تا پای پيروزی بر آن حکومت سکولار هم پيش رفتند و اميد هم داشتند که، در پی انحلال حکومت مشروطه، حکومت اسلامی خودشان را برقرار سازند اما، بخاطر وجود «اسلاميسم فقهائی دينکاران مجتهد شيعهء مستقل از ديوانسالاری حکومت در ايران»، از همان ابتدای شعله ور شدن آتش انقلاب، قافيه را به آنها باختند و اگرچه مدتی هم، به سودای اينکه بتوانند بتدريج دست دينکاران را کوتاه کرده و خود حاکم شوند، با آنها همکاری تأسيسی کردند اما دينکاران، که در بین توده های کم سواد و اوباش جنگنده سیاهی لشگر فراوان داشتند، از آنها زرنگ تر بودند و پس از استفادهء کامل از توانائی های آنها، با ترفندهائی غافلگير کننده، اسلاميست های غير فقهائی را به چرخ پنجم حکومت خود تبديل کردند.
در اين وضعيت، اسلاميست های غير فقهائی ايرانی، که با پايان جنگ ايران و عراق و رويکرد عادی شدن اوضاع، فرصتی برای خودنمائی يافته بودند و با متشکل کردن نيروهای خود به صحنهء سياست باز می گشتند، حتی پيش از بقدرت رسیدن موقت شان در دوران سید محمد خاتمی، و در بيان برادرش محمدرضا خاتمی (دبيرکل آن زمان ِ جبههء مشارکت اسلامی)، اعلام می داشتند که در دو جبهه، با «بنيادگرايان» و «سکولارها» مبارزه می کنند. اما همان ها، با شکست دولت خاتمی و مجلس ششم، متوجه اين نکته شدند که برافتادن حکومت فقها لزوماً مساوی فرارسيدن نوبت حکومت آنان نيست و احتمال اينکه سکولارها بتوانند کل حکومت اسلامی را متلاشی کنند هم وجود دارد. اين واقعيت موجب شد که آنها در جبهه گيری در برابر فقهای حکومتی مواظب آن باشند که کار به متلاشی شدن کل حکومت اسلامی نکشد. تجلی اين آگاهی را ما ايرانيان در جريان جنبش سبز 1388 و در رهبری اسلاميست هائی چون مهندس ميرحسين موسوی ديديم.
بهر حال، ويژگی هائی که بر شمردم کلاً معرف همان پديده ای بشمار می روند که به «اصلاح طلبی» شناخته می شود؛ با اين فلسفه که حکومت اسلامی بايد بماند اما «اصلاح» شود و اصلاح شدهء حکومت اسلامی نيز همان «حکومت اسلام رحمانی ِ» اسلاميست های غيرفقهائی است که اکنون با حسرت به وضعيت همگنان شان در ترکيه می نگرند.

تفاوت عکس با فيلم

در اين ميان آنچه جالب توجه است به سرگردانی سکولارهائی بر می گردد که وضعيت کنونی ترکيه را، بعنوان يک کشور مسلمان نشين، با وضعيت آيندهء ايران، بعنوان يک کشور مسلمان نشين ديگر، مقايسه کرده و، بدون توجه به تحرکات سياسی اسلاميست ها در ترکيه طی نيم قرن اخير، می پندارند که «ترکيه کشوری سکولار است که در آن احزاب مذهبی آزادی عملی تا حد تصرف دولت را دارند»؛ غافل از اينکه آنچه می بينند تنها عکس منجمدی از «وضعيت حال» است و نشانی از گذشته و آيندهء تحولات ترکيه در آن به چشم نمی خورد؛ گذشته ای که در آن سکولارها قدرت مطلقه را داشتند و آينده ای که اسلاميست ها می کوشند، با تغيير قانون اساسی و تحميل ارزش های به اصطلاح اسلامی خود، آن را به حکومتی اسلامی تبديل کنند؛ حکومتی که در آن آخوندها کارمندان دولت اند و نه کارفرمايان آن.

اما، اگر اين «عکس» را لحظه ای از يک «فيلم بلند» بدانيم، آنگاه در می يابيم که «ترکيه کشوری سکولار است اما اسلاميست هايش در پی برانداختن تدريجی حکومت سکولار و استقرار ديگر بارهء خلافت اسلامی اند و نمی توان آنها را پذيرندگان سکولاريسم ِ ريشه در کماليسم دانست».

سرگردانی سکولارها در برابر اسلاميست های ايرانی

حال، بر اساس مفروضات و تحليل های بالا، می توانم توضيح دهم که چرا در ميان ما برخی از کسانی که براستی خود را سکولار دموکرات می دانند در برابر اسلاميست ها دچار سرگردانی می شوند. و اين امر مرا بر می گرداند به آنچه در حاشيهء مقاله های دو هفتهء اخيرم پيش آمده است.

من، در هفتهء گذشته، در پاسخ به تعريضات دوستم آقای درويش رنجبر، به مقالهء دو هفته پيشم، نوشته بودم که سکولار دموکرات های ايران، از منظر سکولار دموکراسی، تفاوتی بين «اصلاح طلبی اسلاميست های غير فقهائی» و «بنيادگرائی اسلاميست های فقهائی» نمی بينند و اولی را سنگی بزرگ در راه منحل کردن حکومت دومی می بينند. اين نکته موجب شد تا هم آقای رنجبر و هم ديگر خوانندگانم در سايت گويانيوز وارد گفتگوئی کتبی دربارهء اصلاح طلبان (يا همان اسلاميست های غيرفقهائی ايرانی) شوند.

در اين ميان، و در پاسخی که آقای رنجبر به دوست و همپيمان ديگرمان، آقای حميدرضا برهانی، داد، نکاتی مطرح شد که بروشنی ريشهء ادراکی موضع گيری های آقای رنجبر در مورد «برخی از اصلاح طلبان» را توضيح می داد. ايشان نوشته بود:

«هموطن گرامی،‌ جناب برهانی، اینکه ما در ساحل امن خارج از کشور بنشینیم و توقع داشته باشیم فردی در زندان حکومتی که نشان داده در اعمال خشونت هیچ حد و مرزی نمی شناسد بگوید مرگ بر رژیم ولایت فقیه، مرگ بر اسلام فقاهتی، نه اخلاقی‌ نه پسندیده و نه انسانی‌ است. وقتی‌ تاجزاده می‌‌گوید "این حکومت همان نظام پادشاهی است، بدون مشروبات الکلی" یعنی‌ ما گرفتار همان دیکتاتوری سابق هستیم منتهی با ظواهر اسلامی. وقتی‌ تاجزاده می‌‌پرسد " آیا در ترکیه که حجاب اجباری نیست مردم کمتر از ایران مسلمانند؟" بجز این است که می‌‌گوید در ترکیهء سکولار، که حکومت در دین مردم دخالتی نمی کند، مردم حتا بیش از ایران مسلمانی خود را حفظ کرده‌اند؟ چرا او ترکیه را مثال می‌‌زند؟ چون می‌‌خواهد بگوید سکولاریسم دوای درد ما است و برای نمونه در ترکیه به عنوان کشوری مسلمان این نوع سیستم خوب جواب داده است. می‌‌خواهد بگوید بساط دین دولتی باید جمع شود. خب ما که خواهان نظام سکولار و دمکراتی هستیم باید تاجزاده‌ها را تخطئه کنیم یا حمایت؟»

اگر به مفروضات مندرج در پرسش های اخير آقای رنجبر دقت کنيم به نکاتی در مورد ترکيه بر می خوريم که عيناً از «ديدن عکس بجای فيلم» خبر می دهند. آقای رنجبر درک خود از سخنان آقای تاجزاده را بر اساس اين مفروضات برساخته است:

1. تاجزاده حکومت فعلی اسلامی را همان نظام پادشاهی می داند با ظواهر اسلامی.

2. تاجزاده «می‌‌خواهد» بگوید که بساط دین دولتی باید جمع شود.

2. تاجزاده می گويد در ترکيه حجاب اجباری نيست اما مردم آن بيش از مردم ايران مسلمانند.
3. تاجزاده «می خواهد» بگويد که [سيستم سکولاريسم] در ترکیه، به عنوان کشوری مسلمان، خوب جواب داده است. (يعنی، اسلاميست های ترکيه طرفدار حکومت سکولار هستند).
و آنگاه نتيجه می گيرد که «ما که خواهان نظام سکولار و دمکراتی هستیم باید تاجزاده‌ها را حمايت کنیم و نه تخطئه!»
او همچنين، در پاسخ مستقيم به خود من نيز، می افزايد که:
«بر اساس نوشته‌ها و گفته‌های منتشر شده از سوی مصطفی تاجزاده (موسوم به اصلاح طلب) ایشان دست کم خواهان "مدلی‌ از سکولاریزم ترکیه" است. اینها به اصلاح طلب موسوم هستند ولی‌ حاصل کار و تلاش آنها در نهایت همان سیستمی‌ می‌‌باشد که ما نیرو‌های سکولار دمکرات خواهان آن هستیم. نمی توان از تاجزاده درون زندان توقع داشت آزادانه سخن از انحلال رژیم به میان آورد، او در پوشش اصلاح طلبی پروژه سکولار دموکراسی را پی‌ گیر است. تلاش امثال تاجزاده قابل تقدیر است مضاف به اینکه وزن سیاسی آنها را در داخل نمی توان نادیده گرفت. باید حساب امثال تاجزاده را از حساب کسانی‌ که از دکان اصلاح طلبی نان می‌‌خورند و بر همین منوال آینده خود را در گرو بود کلیت رژیم اسلامی می‌‌بینند جدا ساخت».
و می بينيم که در اين نوع استدلال آنچه در نظر گرفته شده عکسی از وضعيت فعلی است که در آن «حکومت ترکيه مسلمان است اما حجاب را اجباری نکرده؛ چرا؟ چون سکولار است!»
اما کافی است تا اين تک «فريم» از فيلم تاريخ معاصر ترکيه را به جايش برگردانيم تا با مشاهدهء کل فيلم، تا اينجا که آمده، ملتفت نکات زير شويم:

1. پيش از پيدايش «احزاب اسلامی» متعلق به «اسلام سياسی» که همان مکتب اسلاميست های ترکيه باشد، حکومت اين کشور «سکولار ـ لائيک» بود و اجازه نمی داد که مسلمان ها ارزش های خود را بر ديگران تحميل کنند.

2. اسلاميست های ترکيه، با استفاده از ابزارهای دموکراتيکی فراهم شد بوسيلهء همان حکومت سکولار، همچون انتخابات، و با تظاهر به پذيرش اصول سکولاريسم، توانستند در دستگاه سياسی کشور رسوخ کنند.

3. آنها، با محاکمه، معزول سازی، و بازنشسته کردن ژنرال های ارتش ملی ترکيه، نيروئی را ـ که طبق قانون اساسی ِ کماليست ترکيه حافظ سکولاريسم مندرج در قانون اساسی بود ـ از سر راه خود برداشتند.

4. آنها سپس دست به تغيير تدريجی قانون اساسی کماليست زدند.

5. و اگر مسئلهء پيوستن ترکيه به اتحاديهء اروپا نبود، قطعاً در راه انحلال کامل حکومت سکولار ترکيه پيش می رفتند؛ همانگونه که هر بار اميدشان به آن «پيوستن» کاهش می يابد فيل شان هوای زعامت عالم اسلام و بازسازی خلافت عثمانی می کند.
6. و در تلاش برای حدس زدن راجع به آيندهء «داستان فيلم» هم می توان چنين برداشت کرد که اسلاميست های ترکيه، اگر ممکن شود، می خواهند «جمهوری اسلامی» خودشان را جانشين «جمهوری لائيک» ترکيه کنند.
تاجزاده ها چه می خواهند؟
حال اگر، به استناد برداشت های آقای رنجبر، آقای تاجزاده خواهان «رساندن ايران به وضعيت کنونی ترکيه است» منطقاً بايد نتيجه گرفت که ايشان نيز مخالف حکومت سکولار ترکيه است (همچنانکه مهندس ميرحسين موسوی هم بود و در سفری که، در مقام نخست وزير حکومت اسلامی، به ترکيه داشت زير بار پروتکل ديپلماتيک آن کشور نرفت و حاضر نشد در آرامگاه کمال آتاتورک، بنيان گزار سکولاريسم ترکيه، حاضر شده و ادای احترام کند).
يعنی، از نظر من، نوع نگاه کسانی همچون آقای تاجزاده به ترکيه دقيقاً گويای آن است که آنان يا می خواهند، بلافاصله پس از انحلال حکومت اسلاميست های فقهائی، حکومت اسلامی خودشان را برقرار سازند و يا، در صورت پيروزی سکولارها، خوره وار و همچون اسلاميست های ترکيه، بجان آن بيافتند و آن را از درون خالی کنند تا با وزيدن تندبادی يکسره متلاشی شود.
واقعيات روشن و مکرراً بازگو شده از آن حکايت می کنند که:
- آقای تاجزاده و هم انديشان شان خود را «صاحب انقلاب اسلامی» می دانند نه «مبلغ حکومت سکولار».
- آنها به اين معترض اند که چرا فقها «حکومت اسلامی» آنها را از دست شان خارج کرده اند.
- آنها البته که براستی معتقدند که «حکومت فعلی اسلامی همان نظام پادشاهی است با ظواهر اسلامی»؛ اما بصراحت نمی گويند که علت مخالفت شان با حکومت پادشاهی، قبل از هر امر ديگری، بدين دليل بود که آن حکومت «سکولار» (غرب زده!) بود و «اسلامی» نبود و آنها قصد داشتند حکومت واقعی اسلامی را جانشين آن کنند اما تيرشان به سنگ خورد و حکومت پادشاهی با ظواهری اسلامی تجديد حيات کرد.
می خواهم بگويم که اگر امثال آقای تاجزاده (همچون وابستگاه به نهضت آزادی و ملی ـ مذهبی هائی که اکنون به خارج آمده اند)، بقول آقای رنجبر، «دست کم(!) خواهان مدلی‌ از سکولاریزم ترکیه هستند» اين امر بمعنای تأييد سکولاريسم از جانب آنها نيست؛ بلکه جانب گيری آنها بدان معنا است که می خواهند، همسان با اسلاميست هائی که در ترکيه خواهان برانداختن سکولاريسم هستند، عمل کنند. اما، در يک عکس منجمد، بنظر می رسد که «هم اکنون» مشغول مستحکم کردن مبانی سکولاريسم در ترکيه اند!
از نظر من، آقای تاجزاده (که متأسفانه در زندان کسانی گرفتار است که از نردبام امثال ايشان بالا رفته و به حکومت رسيده اند) به هيچ روی به دنبال استقرار حکومتی سکولار دموکرات در ايران نيست. ايشان و هم انديشان شان خواهان مدل حکومت خاتمی (قبل از رسوائی آن) هستند و حتی هم امروز هم، در همان زندان ناعادلانهء حکومت فقها، «کميتهء حمايت از حسن روحانی» را تشکيل می دهند. تصديق می کنم که آنها هم امروز هم همچنان مشغول مبارزه اند و در زندان نيز از پای نمی نشينند؛ اما تلاش شان نه برای استقرار سکولار دموکراسی بلکه برای برقرار ساختن آن «حکومت اسلامی غيرفقهائی» است که می خواهد «قاصم الجبارين» را بازنشسته کرده و «اللهِ رحمان و رحيم» را جانشين آن سازد و ارزش هائی را که در رفتار و گفتار و پوشش مردان و زنان اسلاميست های غيرفقهائی متجلی است بر جامعه تحميل کند.
پرسش من از دوستم، آقای رنجبر، آن است که:
- اگر آقای تاجزاده در همان زندانی که هستند، بجای اعلام سخنانی که بايد بوسيلهء آقای رنجبر به فارسی قابل فهم ما ترجمه شود، خودشان، بصورتی ساده، مثل آقايان طبرزدی و اميرانتظام و زعيم و برخی دیگر در داخل و خارج زندان های ايران، فقط اعلام کنند که خواستار حکومتی سکولار هستند چه اتفاقی برايشان خواهد افتاد؟ آيا حکم زندان شان به اعدام تبديل خواهد شد؟
- آيا براستی دليل اينکه اينگونه سخن می گويند آن است که، بقول آقای درويش، نمی توانند «از درون زندان آزادانه سخن از انحلال رژیم به میان آورند اما در پوشش اصلاح طلبی پروژه سکولار دموکراسی را پی‌ گیرند؟»
- و چرا ست که آقای درويش موضوع «خواستاری سکولاريسم» را به «اقدام برای انحلال حکومت اسلامی» سنجاق می کنند؟ آيا برای اينکه بر ابهت مقاومت اين آقايان بيافزايند؟
- کدام قانون نوشته شده ای «خواستاری امری» را معادل «اقدام برای انجام آن امر» می داند؟
- چرا گفتن اينکه «حکومت فعلی همان نظام پادشاهی است اما با ظواهر اسلامی» برای اسلاميست های غيرفقهائی ممکن و بلامانع است اما در گفتن اينکه «ما خواهان حکومتی سکولار هستيم» دچار لکنت زبان می شوند؟

نه، دوستان. خودمان را گول نزنيم. «اصلاح طلبی»، در هر شکل خودش، يعنی «کوشش برای حفظ رژيم اما تغيير آن بصورتی که سکولاريسم جانشين اش نشود». اين وضعيتی است که اسلاميست های غيرفقهائی شيعهء ايران را از اسلاميست های سنی ترکيه که قدرت سیاسی را در دست دارند و  بی پروا در پی منحل ساختن حکومت سکولار کمال آتاتورک حرکت می کنند، متفاوت می سازد.   _________________________________________________________

* سکولاريسم انواع مختلفی دارد که در نوع تعيين رابطه مابين نهاد حکومت و نهاد مذهب نمود پيدا می کنند. يکی از اين انواع "لائيسيته" نام دارد که در آن اگرچه مذهب حق دخالت در حکومت را ندارد اما حکومت می تواند، مثلاً برای حفظ بی طرفی بين مذاهب مختلف، در کار نهادهای مذهبی نظارت و دخالت داشته باشد. در عين حال، خود «لائيسيته» هم، مثلاً در فرانسه و ترکيه و سنگال، دارای نمودهای گوناگونی است. برای اطلاع بيشتر در اين مورد خواندن کتاب زير توصيه می شود:

Ahmet T. Kuru & Alfred Stepan. Democracy, Islam & Secularism in Turkey. Columbia University Press. 2012

** در اين مورد می توان به نوشته ها و سخنرانی های علی شريعتی مراجعه کرد.

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]