PEZHVAKEIRAN.COM پيکار عليه نظارت استصوابی!
 

پيکار عليه نظارت استصوابی!
اسماعيل نوری‌علا

پيشگفتار


چرا قبول نکنيم که دوستان و همدلان ما هم، مثل خود ما، می توانند گهگاه در موضع گيری و تلاش های خود دچار اشتباه شوند؟ چرا نکوشيم روح نهادينه شدهء دائی جان ناپلئون را از ذهن خود به مرخصی بفرستيم و منظرهء پيش رو را بدون عينک توطئه نگاه کنيم؟ و چرا قبول نکنيم که تنها از راه صراحت و شفافيت و، بقول قماربازها، گذاشتن همهء ورق هائی که در دست داريم بر روی ميز، است که می توان گفتگو را آغاز کرده و آن را به انجامی منطقی رساند؟ و من امروز می خواهم ته و توی فکرم را روی ميز بگذارم و دربارهء بيانيه ای بنويسم که امضای برخی از همدلان و همفکرانم در پای آن ديده می شود و فکر می کنم که، بر اساس موارد توافق فکری که داشته ايم و داريم، آنها با اين امضاء ها، راه خطا رفته اند.

اين وظيفهء من است که اينگونه عمل کنم و بنويسم؛ چرا که خواستاری بی توقف سکولار دموکراسی برای کشورمان سه سال پيش مرا موظف کرد تا در واشنگتن دی.سی، پس از سال ها نقار، به ديدار دوست قديمم دکتر اسماعيل خوئی بروم و، از جانب کميتهء برگزاری کنگره های سکولار دموکرات های ايران، از او بخواهم تا رياست افتخاری کنگرهء اول و دوم را (در واشنگتن امريکا و بوخوم آلمان) بپذيرد و اين گردهمآئی ها را با سخنان روشنگر خويش بگشايد. در اين کار يقين داشتم که دکتر خوئی شاعری است که محصول جان و فکرش را به پای مبارزه با حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان ريخته و ممکن نيست قدمی بردارد که به سود جانيان اين حکومت تمام شود. اما اکنون امضای او را زير تقاضانامه ای می بينم که فکر می کنم کاری معيوب است و، در نتيجه، فکر می کنم که او اشتباه کرده است.

در مراسم افتتاحيهء همان کنگرهء اول در واشنگتن (2013) هم، با خوشحالی، پيام حشمت طبرزدی را که از ايران برای کنگره فرستاده بود خواندم و نشان دادم که هنوز بر همان تصوری که هنگام معرفی کامل او به ايرانيان خارج کشور در طی مصاحبه ای بلند داشتم وفادارم و او را آدمی می بينم برخاسته از دل اسلاميست ها، و باور آورده به سکولار دموکراسی، و در راه اين عقيده جان و جوانی خود را در زندان های حکومت اسلامی به دست اراده ای مصمم سپرده.

در کنگرهء سوم سکولار دموکرات های ايران (فرانکفورت 2015) هم باز، با شادمانی تمام، پيام مهندس کورش زعيم را خواندم و با اين کار باوری را که در مصاحبهء مفصلم با او، بعنوان يک سکولار دموکرات شاخص داخل کشور، داشتم تکرار کردم.

پس، اکنون وقتی از يکسو می بينم که زعيم و طبرزدی برای نمايندگی در مجلس شورای اسلامی نام نويسی کرده اند و خوئی هم پای مطالبهء «لغو نظارت استصوابی» را امضاء کرده است بايد، هم به خود و هم به يارانی که جملگی در راستای تبليغ لزوم انحلال حکومت اسلامی می کوشيم، پاسخ دهم که ماجرا چيست؟ و من می خواهم در اين مقاله ماجرا را آنگونه که می فهمم توضيح دهم.

مبارزه با استصواب

از اين مورد آخر شروع کنم. ملغمه ای از سکولار دموکرات های شناخته شدهء داخل و خارج کشور، همراه با برخی مدعيان سکولار دموکراسی، اما چسبيده به بند ناف نهضت آزادی و نهاد ملی ـ مذهبی ها، اعلاميهء مطالبه جويانه ای را منتشر کرده اند مبنی بر اينکه حکومت بايد در دو انتخابات پيش روی اسفند ماه (مجلس شورا و مجلس خبرگان، و هر دو اسلامی) نظارت استصوابی را لغو کند.

می دانيم که استصواب از «صواب» می آيد که در لغت عربی به معنای راست و درست و لايق و سزاوار است. و نيز می دانيم حکومت اسلامی، که قانون اساسی اش بر مبنای شريعت شيعهء اماميه نوشته شده، اهل «مصلحت جوئی» و «صواب ديد» است و همانگونه که از يکسو «مجمع تشخيص مصلحت نظام» را دارد، از سوی ديگر، برای شورای نگهبان قانون اساسی اش هم اين حق را قائل است که ببيند داوطلبان نمايندگی در مجالس اش آيا شايسته و سزاوار اين حکومت هستند يا نه و، پس از گذراندن داوطلبان از اين غربال، به شايستگان و سزاواران نمايندگی مجالس اش اجازهء ورود به مبارزهء انتخاباتی می دهد. 

اين «مصلحت» و «صواب ديد» نيز، دوشادوش يکديگر، بر اساس «اصل حفظ نظام»، اموری دگرگون شونده و ناظر بر شرايط روز محسوب می شوند. چنانکه اهل استصوابِ نشسته در شورای نگهبان قانون اساسی اسلامی می توانند حتی صلاحيت رئيس مجمع تشخيص مصلحت همين نظام را برای حضور در مجلس شورا رد کنند و نخست وزير جنگ هشت ساله و رئيس مجلس شورای ادوار مختلف اش هم می توانند بخاطر اعتراض شان به نتايج انتخابات، متهم به عملی «نا صواب» شده و دچار حصر خانگی شوند و خودبخود شايستگی خويش برای نمايندگی در مجالس حکومت را هم از دست بدهند.

اکنون، عده ای که اعلام کرده اند که سکولار دموکرات هستند و، در نتيجه، قانون اساسی شريعت بنيادِ اين حکومت را زير سئوال می برند و خواستار خروج مذهب از حکومت هستند، نامه امضاء کرده اند که حکومت بايد «نظارت استصوابی» را بر دارد و به همهء کسانی که برای نامزد شدن در انتخابات رژيم اسم نويسی می کنند اجازه ورود به مبارزه بدهد. و اين در وضعيتی است که می دانيم «استصواب» فيلتر شورای نگهبانی است که از ولی فقيه دستور می گيرد و قرار است حکومت ولائی فقها (و از جمله فقيه برگزيدهء آنان را) بر حسب قانون اساسی شريعت بنيادشان حفظ کند.

آشکار است که اندکی وقوف نسبت به ساختار اين «حکومت شريعتمدار» برای هر آدم اهل مطالعه ای روشن می سازد که نظارت استصوابی تنها يک فيلتر از ده ها فيلتری است که مردم کشورمان را به خودی و غيرخودی تقسيم می کند و غيرخودی ها را همواره از دم تيغ سلب صلاحيت می گذراند و نمی گذارد کسی از آنان، بر خلاف صواب ديد لحظه ای رژيم، پا به درون «حريم» بگذارد، چه رئيس مجمع تشخيص مصلحت خودش باشد و چه نخست وزير امام و رئيس مجلس شورايش. و در اين مورد دارای هيچ تساهل و تسامح و گذشتی هم نيست و در واقع خيلی لطف می کند که خيلی از غيرخودی ها (مثل دوستان ما) را حتی به ساختمان محل ثبت نام کانديداها راه می دهد. 

حالا خیلی آدم خوش بینی باشیم و فکر کنیم که صد تا، هزار تا، صد هزار تا امضا می تواند که معجزه کند و بر اثر آن نظارت استصوابی لغو شود. باز هم آشکار است که لغو نظارت استصوابی چارهء هيچ کاری نيست و فيلترهای دفاعی ديگری نيز در بدنهء اين سيستم کار گذاشته شده است که هر عنصر نفوذی را، که «زيرکانه!» از سد استصواب رد شده باشد، به هنگام تشکيل مجلس جديد در روند تصويب صلاحيت ها از خود دفع می کند. برخی ها هم که از اين فيلتر رد شده باشند و خيال کنند که در اين مسجد می توانند خلافی انجام دهند يا با حکم حکومتی خفه می شوند و يا با مشت اراذل و اوباشی که سران حکومت آنها را در مجلس کاشته است.

پس دوستان چرا چنين می کنند؟

می دانم که همهء اين دوستان در نوشته ها و گفتارهای خود اين نکته را هم متذکر شده اند که تحقق خواست هاشان در نظام کنونی ممکن نيست. پس براستی چرا اين مسير ختم يابنده به بن بست را می پيمايند؟ 

استدلال سنتی اين دوستان، که معتقدند مبارزهء با حکومت اسلامی مسلط بر کشورمان بايد «خشونت پرهيز» و «گام به گام» باشد، آن است که در آن دسته از کشورهای تحت سلطهء ديکتاتوری که به داشتن نظام انتخاباتی تظاهر می کنند، فرا رسيدن مهلت انتخابات يک «فرصت» است برای دو کار؛ يکی در راستای نشان دادن اين نکته به مردم که حکومت اهل خودی و غير خودی کردن است و، دو ديگر، اينکه شايد وقتی مردم ببينند که اين «قهرمانان» رد صلاحيت شده اند، مثل مورد «جنبش سبز» سر غيرت بيايند و به خيابان بريزند و اگر در هفت سال پيش نتوانستند حکومت را سرنگون کنند اين بار شرايطی فراهم آيد که اصلاح حکومت ممکن شده و فرصت برای افتادن زمام رهبری به دست مبارزان راستين خشونت پرهيز فراهم شود. 

در خارج هم چنين آرزوی ناممکنی بين اصلاح طلبان برقرار است. مگر آقای سازگارا، يکی از امضاء کنندگان بيانيه عليه نظارت استصوابی، اکنون مدعی آن نشده که وقتی، سال ها پيش، به هنگام اقامت در ايران، خود را نامزد رياست جمهوری همين حکومت کرده بود خيال داشت که وقتی به رياست جمهوری حکومت اسلامی رسيد (معلوم نيست با چه قدرت و اختياری) دست به برگزاری رفراندومی برای لغو قانون اساسی شريعتمدار همان حکومتی بزند که او را بعنوان رئيس جمهور خود پذيرفته بود؟ انگار که سرنوشت اولين رئيس جمهور و اولين نخست وزير اين حکومت بکلی از يادمان رفته باشد. 

در واقع، در نزد اين دوستان، سناريو های کار دو شکل خوب و بد بيشتر ندارند: يا بايد اين حکومت را سرنگون کرد و ساختمانی نو را بر فراز «ويرانه ها» بر پا داشت، که اين راهی خطرناک و پر از خشونت است و بايد از اينگونه مبارزه پرهيز کرد، و يا بايد با «تردستی اصلاح طلبانه!» از نردبام همين حکومت بالا آمد و در «فرصتی مناسب» (لابد وقتی که آخوند ها و پاسداران بخواب رفته اند) با استفاده از قدرت به دست آمده، به ويران سازی بنای رژيم (آن هم از سقف آن) آغازيد. 

بر اين اساس است که مبارزان معتقد به «مبارزات خشونت پرهيز» در برابر ايدهء «براندازی و فرو پاشی رژيم» نظريهء «گذار تدريجی از حکومت اسلامی» را در برابر شعار «انحلال طلبی» علم کرده و يک گونهء نوين و «دو زيستی» از اصلاحات معطوف به برگذشتن از حکومت اسلامی را مطرح می سازند که بر بنياد «مطالبات گام به گام» شکل می گيرد؛ با اين تضاد آشکار درونی که هيچ «اصلاح طلبی» نمی تواند راه دفع همان حکومتی را در پيش گيرد که قصد اصلاح اش را دارد.

اين نوع نگاه، اگر اصطلاح «فرصت طلبی» (که در اثر کثرت استعمال حاوی معنائی منفی شده) سزاوار اش نباشد مسلماً بر بنياد «فرصت جوئی»، يا بقول قديمی ها «اغتنام فرصت» (غنيمت شمردن شرايط مناسب)، ساخته شده و طرفداران اش نقش چندانی هم در فراهم آوردن اين «فرصت» ها را بر عهده نمی گيرند. از نظر آنها از يکسو اين مردم هستند که بايد، تحت تأثير افشاگری های آنان، «غيرتی» شده و بيرون آيند و، از سوی ديگر، بايد منتظر بود تا شايد دری به تخته ای بخورد و يک از ولی های فقيه حکومت جان به جان آفرين تسليم کند و مجلس خبرگان هم نتواند بر سر فقيه بعدی به توافق برسد و جنگ مغلوبه شود و (باز هم) مردم به خيابان برسند و، البته بدون اينکه خون از دماغ کسی جاری شود، حکومت را در سينی طلائی تقديم اصلاح طلبان «گذاری» کنند.

به عبارت ديگر، ته مطلب را که بشکافی، کل دليل کوشش هائی همچون خواستاری کنار گذاشتن نظارت استصوابی چيزی نيست جز «افشاگری» در مورد بدکاری ها رژيم و تشويق مردم به شرکت در مبارزات به اصطلاح «مدنی» و «بدون خشونت»؛ آنسان که گوئی ملت زير ضربهء ما، بعد از گذشت نزديک به چهل سال، هنوز از شيرازه و ساختار اين حکومت آگاه نيست و هنوز لازم است در موردش دست به «افشاگری» زد و به اصطلاح «مردم را آگاه کرد» و اميدوار بود که اين مردم آگاه شده برای گرفتن حق خود (يا حق اين اصلاح طلبان نوين) برخيزند و «بصورتی خشونت پرهيز» حکومت را جابجا کنند؟

داخل و خارج و مسئلهء مطالبات

اما من، در اين ميانه، مشکل مهمتر از مسئلهء مطالبات جزئی (مثل خواستاری لغو نظارت استصوابی) را در «مخلوط شدن نيروهای داخل و خارج» می دانم.

نکته در اين است که طرفداران «گذار مسالمت آميز» با تمام قوا می کوشند تا ثابت کنند که بين داخل و خارج کشور تفاوتی وجود ندارد و، از آنجا که خط مقدم مبارزه در داخل کشور است، خارج نشينان تنها حکم چرخ پنجم و حداکثر بلندگوها و سخنگوهای داخل کشوری ها را دارند و همواره بايد به ساز آنها برقصند. اما همهء شواهد منطقی حکايت از آن دارند که بين داخل و خارج کشور تفاوت هائی اساسی وجود دارند که نمی توان آنها را ناديده گرفت. توجه به چند نمونه از اين تفاوت ها بی فايده نيست:

1. همين که داخل و خارجی وجود دارد، همين که «خارج نشينان» تحمل زيستن در زير لوای حکومت اسلاميست ها را ندارند و برخی شان حتی خونين و مالين از کشور گريخته و پناهندهء کشورهای مختلف جهان شده اند، و همين که بسيارانی از مهاجران و تبعيديان امکان بازگشت بی تنبيه به کشور را ندارند خود نشانهء وجود تفاوتی عمده است.

2. نشانهء ديگر را بايد در آزادی بيان خارج نشينان و محدوديت بيان و اظهار نظر داخل نشينان جست. بهر حال نظارت استصوابی و ديگر فيلترهای حکومتی برای خفه کردن آزادی بيان داخل نشينان ساخته شده اند و تنها خارج نشينان اند که می توانند به صراحت تمام خواستار «نا - بودی» رژيم شوند. ديده ايم که داخل نشينان، حتی برای خواستاری «انتخابات آزاد» هم، بايد به مواد همان قانون اساسی شريعتمداری متوسل شوند که تشخيص مصلحت و استصواب فرزندان دوگانهء آنند.

3. داخل کشوری ها تنها قادرند کار خود را با مطرح کردن «مطالبات» شان از حکومت پيش ببرند و مطالبات هم لزوماً تک موضوعی اند و زير مبارزات مدنی جمع بندی می شوند؛ و الا، در خارج کشور، من و دکتر خوئی و دوستان مان چه مطالبه ای از همان حکومتی داريم که می خواهيم سر به تن اش نباشد؟ 

و درست بخاطر اينگونه ملاحظات است که موضوع در ميان پشتيبانان جنبش سکولار دموکراسی ايران بدين صورت جمع بندی و بر پيشانی پايگاه رسمی اين جنبش نوشته شده است: «از آنجا که حکومت اسلامی مسلط بر ايران را قانونی نمی دانيم، طبعاً، در خارج کشور، از آن مطالبه ای هم نداريم؛ و به همين دليل قرار نيست نام هيچ يک از اعضاء جنبش در زير نامه هائی که خطاب به گردانندگان رژيم نوشته می شوند ديده شود. اما، در عين حال، ما از همهء مطالبات بر حق هموطنان داخل از گردانندگان حکومت مسلط شده بر کشورمان حمايت می کنيم».

در واقع، اگر اعتراض بوجود نظارت استصوابی تنها از جانب داخل کشوری ها صورت می گرفت و سپس خارج کشوری ها از آن حمايت می کردند مسئله شکل ديگری داشت، اما در اينجا خط کشی های لازم مبارزاتی مورد عنايت قرار نگرفته اند و خارج کشورهای به بازی محقری کشيده شده اند که تنها در داخل کشور می تواند معنی داشته باشد.

رهبری از داخل

اما، همانطور که در بالا، و به اشاره، از آن گذشتم، اختلاط داخل و خارج يک عيب عمدهء ديگر هم دارد . آن کوششی است که از جانب داخل کشوری ها، و بخصوص از جانب آقای حشمت طبرزدی، برای دخالت در امور خارج کشور و در اختيار گرفتن زمام هدايت آن صورت می گيرد و کسانی همچون آقای عباس خرسندی هم از جانب ايشان مأموريت دارند که از آلمان در اين بوق بدمند.

به اعتقاد من، سپردن اختيار خارج کشوری ها به دست داخل کشوری ها يک عيب مهم و خطرناک دارد که از ماهيت متفاوت داخل و خارج ناشی می شود؛ ماهيتی که شمه ای از آن را در بالا شرح دادم. يک مبارز داخل کشور معتقد به مبارزات مدنی خشونت پرهيز و مسالمت آميز، که ارتفاع مبارزه اش به «مطالبات يکه ای و زير سقف قانون اساسی کنونی» محدود است چگونه می تواند مبارزات ايرانيان گريخته از دست حکومت اسلامی و خواستار «نا - بودی» آن را رهبری کند؟ و نه اينکه اين دخالت تنها موجب می شود تا تيغ مبارزات خارج کشور هم کند شده و حدود آن به محدودهء مبارزات «مطالباتی» های داخل کشور برسد؟

بنظر من، داخل کشوری هائی که افقی بيش از «مطالبات مدنی» در پيش رو ندارند، و از حمايت وسيع مردمی نيز بهره مند نيستند، و نمی تواند با صدور فراخوان های مختلف آنان را به تمکين وا دارند، اکنون می خواهند با استفاده از فضای آزاد و آزادی بيان موجود در خارج کشور، و از طريق برخ کشاندن اين مبارزان به مردم کشور، موقعيت خود را تقويت کنند. اما آنان آشکارا و بناچار مجبور می شوند سقف خواست های خارج کشوری ها را تا حد «مطالبات مبتنی بر قانون اساسی شريعتمدار فعلی» پائين بکشند؛ و اين عمل لطمهء بزرگی است که از جانب داخل کشور بر صفوف خارج کشوری ها وارد می شود.

تازه، ای کاش داخل کشوری ها می توانستند با چشم واقع بين وقايع اطراف خود را ببينند و ارزيابی کنند و با يک کشمش گرمی و با يک مويز سردی شان نشود. ما بارها شاهد بوده ايم که جرياناتی همچون بروی کار آمدن محمد خاتمی يا حسن روحانی چگونه موجب اميدواری و شادمانی برخی از سکولار دموکرات های داخل کشور شده و آنها يا وعده های اين فريبکاران را باور کرده اند و يا بقدرت رسيدن آنها را نشان از «تعميق شکاف های درون حکومتی» دانسته و اعلام داشته اند که: « رژيم در حال عقب نشينی است، ما اين را باور کرده ايم». و اندکی بعد ناچار شده اند که اقرار کنند که بقدرت رسيدن اين شيادان نه موجب تعميق شکاف ها که باعث ترميم و رفع شکاف ها شده است.

شايد از اين گونه تحليل گريزی هم نباشد؛ آنها که وقايع را از نزديک و با عينک مقدورات اندک خود می بينند، و هر گشايش اندکی در زندگی روزمرهء خود را نشان از پيروزی نهائی می يابند، محکوم به اينگونه خوش بينی ها و اميدواری های زود گذر هستند؛ ما خارج نشينان هم بايد موقعيت آنها را درک کنيم و با همدلی و همدردی با ايشان سخن بگوئيم؛ اما هنگامی که آنها به سودای سوء استفاده از خارج نشينان می کوشند آنها را در محدوديت ها و کندروی ها خود شريک کرده و در نتيجه موجب فلج نظری و عملی آنان شوند ديگر نمی توان سکوت کرد.

هر کسی بر طينت خود می تند (مولوی)

دو هفته پيش، من در يک گفتگوی تلويزيونی، از اينکه پنج تن از اعضاء اصلی «همبستگی برای دموکراسی» در راستای نمايندگی در مجلس شورای اسلامی ثبت نام کرده اند انتقاد کرده و کار آنها را حتی در حد «مطالبات مدنی» نيز ندانستم و اظهار حيرت کردم از اينکه دوستان سکولار دموکراتی همچون کورش زعيم و حشمت طبرزدی دست به اين کار نابخردانه زده اند. پس از انتشار آن برنامه، آقای مهندس زعيم در صفحهء فيس بووک من نوشت: «شوپنهاور گفته که برخی مرز دید خود را مرز دید جهان می شمارند». اما، در واقع، نيازی به توسل به مرحوم شوپنهاور و اين جملهء از نوع «کرامات شيخ ما»ی او نبود. «برخی» هم ندارد و اين حکم بديهی شامل حال «همه»، و از جمله خود آقای زعيم، هم می شود.

ما همه، اگر صادق باشيم و حداقل بخودمان دروغ نگوئيم، بر اساس باورها و «يقين» های خود عمل می کنيم و سخن می گوئيم و مرز ديد خود را مرز ديد جهان می دانيم. اگر شخصی مثل آقای مهندس زعيم لحظه ای فکر می کرد که مرز ديدش همان مرز ديد جهان نيست، و به درستیِ کاری که می کرد يقين نداشت، هرگز به ذلت رفتن به مرکز نام نويسی برای نمايندگی در مجلس شورای اسلامی تن نمی داد. اما تشخيص ايشان چنين بود و، بر اثر يقين به صحت اين تشخيص، قدم در آن حوزهء چرکين نهادند؛ لابد به اين خيال که با اين کار «شکاف ها» را تعميق می کنند!

من نيز، همچنانکه در آغاز اين مقاله نوشتم، اگر بدون يقين به صحت نظرم مطلبی را بنويسم و در آن «ملاحظاتی چند» را، که خلاف يقين من باشند، بکار برم چه کرده ام جز خيانت به خود و به آنان که اين خطوط را می خوانند؟

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]