PEZHVAKEIRAN.COM نامه ای برای دو عليرضا! اسم
 

نامه ای برای دو عليرضا! اسم
اسماعيل نوری‌علا

اين مقاله، با تمام دل، به آقای فرج سرکوهی تقديم می شود.

زندگی در عصر ارتباطات موجب شده که آدمی با بسيارانی دوست، و گاه همدم، باشد که هزاران کيلومتر از او دورند؛ ديگر آنها را فقط در تصويرهای ديجيتال می تواند ديد، نمی شود دست شان را در دست گرفت، چشم در چشم شان دوخت، کنار باغچه ای با آنها نشست و نان و پنير و شراب خورد؛ اما آنها همچنان در زندگی تو هستند، با آنها خاطره داری، راه ها رفته ای، حرکات صورت شان را می فهمی، آن آدمی را که پشت ژست های جلوی دوربين شان هست می شناسی و گاه همچنان دوست شان می داری، گاه از دست شان عصبانی می شوی، گاه حرف شان را تصديق می کنی، و گاه هم نظرشان را دوست نمی داری... براستی که اگر در عصر ارتباطات نبوديم، و در اين فاصله های دور از هم زندگی می کرديم، همه مان برای هم مرده بوديم؛ مثل همان ها که در همين عصر ارتباطات هم، چون در اين عصر زندگی معنوی ندارند، خبری از شان نيست و در بی خبری ما زندگی می کنند، درد می کشند، شادمانی می کنند و می ميرند و تو يک روز می شنوی که فلانی ديگر نيست و با حيرت از خود می پرسی که مگر «هنوز» بود؟

اينگونه است که من اين روزها دو دوست غايب از نظر و حاضر در نظر را در زندگی دارم؛ دوستانی که هيچ گاه، از همين راه دور، محبت خود را از من دريغ نکرده اند، يادم را زنده نگاه داشته و هر کجا که لازم بوده بلندگوها و دوربين هاشان را در اختيارم گذاشته اند تا هرچه را که دل تنگم می خواهد با مخاطبانی که نمی شناسم شان اما وجود دارند در ميان بگذارم:- مثل اينکه در اطاقی تاريک برای حضاری که صدای سرفه ها و تکان خوردن هاشان خبر از حضورشان می دهد، اما نمی بينی شان، سخن بگوئی.

پس اگر اين مطلب را بری دو دوست قديمم، آقايان عليرضا نوری زاده و عليرضا ميبدی، می نويسم، نخست برای آن است که بگويم محبت ها و لطف های جاری و تمام نشدنی شان را پاس می دارم  و، سپس، نکاتی را با اين دو دوست قديمی، که سال ها است از ديدار مستمرشان محرومم، در ميان بگذارم.

سخنم بر می گردد به برنامه ای به نام «پنجره ای رو به خانهء پدری» که آقای دکتر عليرضا نوری زاده آن را از تلويزيونی به نام «ايران فردا» (چه اسم معنی داری!)، که اکنون از آن خود اوست، اجرا می کند و در آغاز اين هفته، در جريان سفری که به لوس آنجلس داشته، آن برنامه را در خانهء دوست ديگرمان، علی ليمونادی، و با حضور عليرضا ميبدی، تهيه کرده است؛ برنامه ای که بخاطر حضور اين سه نفر، يکی پشت دوربين و دو ديگر در برابر آن، در اطاق خانهء ليمونادی، بيشتر حالت گپی دوستانه را داشت و از بسياری از اطوارهای استوديوئی خالی بود.(1)

اين دو دست برنامه را با يادی از من آغاز کردند و نوری زاده بخصوص به سی برنامه ای که ميبدی اخيراً در گفتگو با من اجرا کرده بود اشاره داشت و ويژگی های آن را بر می شمرد که از اين بابت خوشحالم، چرا که اين دوست آن برنامه ها را، در راستای نور افکنی بر بخش هائی از تاريخ روشنفکری ما، مفيد می داند(2).

اما در دقيقهء 40 برنامهء اخير، عليرضا ميبدی، با اشاره به اينکه «چرا ما بايد از اصطلاحاتی استفاده کنيم که ابهام آفرين و تفرقه افکن هستند؟»، از عليرضا نوری زاده پرسيد که «آيا شما حکومتی را در دنيا سراغ داريد که خودش را سکولار دموکرات بداند؟» و نوری زاده هم، با پاسخ منفی خود، ميدان فصاحت را بر ميبدی گشود تا اين «نظر تقريباً کهنه شده» را پيش ببرد که خود «دموکراسی» مگر چه عيبی دارد که ما بيائيم صفت سکولار را به دم آن ببنديم و موجب شويم که مردم هراسناک دين خود شوند و آيت الله ها بگويند که سکولارها اگر بيايند عمامهء ما را برخواهند داشت و الخ...

من فکر می کنم که اگر دو تن از برجسته ترين برنامه سازان و مخبران و مفسران و نويسندگان و شاعران ما تا اين حد از جنبه های اکنون تاريخی شدهء «صورت مسئله» ناآگاه، يا به آن بی اعتنا، باشند آنگاه چگونه می توان به مردمی دل خوش کرد که بايد بوسيلهء اين ياران ديرين من به جهان واقعيت های عريان امروز ديده بگشايند و از آنها بياموزند که واقعيت «سکولاريسم»، بعنوان پادزهر اصلی و منحصر بفرد «حکومت مذهبی» و «اسلام سياسی»، چيست و چرا لازم است که همواره به ياد داشته باشيم که «دموکراسی» اگر از گوهر سکولار خود تهی شود چيزی خواهد بود نظير «جمهوری دموکراتيک خلق چين و کره» و يا «دموکراسی دينی ِ» آقای محمد خاتمی.

و وقتی اين سخنان را در کنار مطالبی از اين دست می گذارم که:

«جناب نوری علاء... تعریف سکولار دمکراسی، بعنوان یک نظام، طبق "ویکی پدیا" و "بریتانیکا" و معادل اش را ارائه کنید. همين طور دانشگاه هایی را که مبحثی بنام سکولار دمکراسی را تدریس می کنند نام ببرید تا من به آنها رجوع کنم. در ضمن اولین باری که به عبارت سکولار دمکراسی برخوردید کی و کجا بود؟ تفاوت بین سکولار دمکراسی و لیبرال دمکراسی چیست؟ اگر می فرمایید لیبرال دمکراسی یکی از زیر مجموعه های سکولار دمکراسی است بفرمایید در کدامین دانشگاه ها و دانشنامه ها چنین ادعایی شده است تا من به آنها رجوع کنم؟»(3)

در می يابم که گويا من اين همه سال با ديوار سخن گفته ام و اين کافی نبوده است که به کرات به اينگونه پرسش ها پاسخ گفته ام و، مثلاً، در پاسخ به جملاتی به همين سياق از آقای اکبر گنجی، حتی منابع مراجعه ای را هم ارائه کرده ام(4).
اما اينها هيچ کدام مهم نيست. در اين جهان بی در و پيکر، يک حرف را بايد هزار بار و از صد تريبون تکرار کنی تا دو سه نفری به تو گوش کرده و سخن ات را تأييد يا تکذيب کنند. اما مهم آن است که تک تک ما چشم خود را باز کنيم و به سپهر سياسی خودمان بنگريم و از خود بپرسيم که از کی و در کجا بود که «سکولاريسم» بعنوان تنها بديل «حکومت ايدئولوژيک غير دموکراتيک» مطرح شد و پا گرفت و شاخ و برگ يافت و جوانه زد و گل کرد و ميوه داد؟

آقای دکتر نوری راده، در بخشی از همين برنامه، خاطره ای را از آقای اکبر گنجی نقل می کند. می گويد: «روزی گنجی به دفتر من آمد و من او را به دفتر نشريهء شرق الاوسط بردم و او در آنجا مورد استقبال کسانی قرار گرفت که خبرهای مرا از دوران اعتصاب غذای او در زندان خوانده بودند. گنجی آن روز و در آنجا حرف جالبی زد. هنوز بهار عربی راه نيفتاده بود. او گفت شما اگر الان در کشورهای مسلمان عرب انتخابات آزاد بگذاريد مردم حتماً حکومت های مذهبی را انتخاب خواهند کرد. اما در ايران اگر چنين شود اکثريت مردم به حکومت سکولار رأی خواهند داد» (نقل آزادانهء سخن ايشان).

دوست داشتم من هم در آن محفل خانهء آقای ليمونادی می بودم و همانجا از نوری زاده می پرسيدم چگونه است که اين واژهء «مبهم و تفرقه افکن» اينگونه در کشور ما جا افتاده است که اکبر گنجی ِ مخالف سکولاريسم هم اذعان می کند که ايران تنها کشوری با اکثريت مسلمان است که به استقرار حکومت سکولار رأی خواهد داد؟ اين مردم چرا در مورد سکولاريسم دچار «ابهام»ی که آقای ميبدی می خواهد در آن تزريق کند نشده اند؟

بله، آقايان عزيز، عليرضا نوری زاده و عليرضا ميبدی! شما درست می گوئيد؛ هيچ کشوری هنوز نظام سياسی خود را «سکولار دموکرات» نخوانده است؛ اما هر کشور دموکراتی بصورتی بر سکولار بودن نظام خود تأکيد داشته است. امريکا نظام خود را بر مبنای جدائی کليسا (يا مذهب) از حکومت تعريف می کند و بی اين «جدائی» دموکراسی را تحقق يافتنی نمی داند؛ فرانسه هم حکومت خود را «لائيک» می داند؛ و تنها در کشورهائی که برای دستيابی به دموکراسی دچار انقلاب يا جنگ داخلی نبوده اند است که صفت «دموکراتيک»، بصورتی بديهی اما تلويحی، از سکولار بودن حکومت نيز حکايت دارد و در آنجا ضرورتی بر تأکيد وجود نداشته است.

مسئلهء بيرون کشيدن «گوهر سکولار» از دل «دموکراسی»، و نشاندن آن در کنار دموکراسی، و سکه زدن نام «سکولار دموکراسی»، تنها وقتی اهميت حياتی يافته است که «بنيادگرائی مذهبی»، که در واقع همان «تصرف حکومت بوسيلهء دينداران و دينکاران متعصب» است، در سطحی وسيع (مثلاً، در هندوستان و اسرائيل) مطرح شد و روشنفکران آزاديخواه اينگونه کشورها با اين مسئله مواجه شدند که پس از اختراع «جمهوری های دموکراتيک خلقی»، که نام ديگر مفهوم خطرناک «ديکتاتوری پرولتاريا» بود و از طريق افزودن صفتی به دموکراسی آن را از ماهيت واقعی اش محروم می کرد، دنيا با ماجرای خطرناک تری به نام «بنيادگرائی مذهبی» روبرو است که می خواهد به قدرت و حکومت دست بيابد؛ يا با انقلاب (مثل مورد خمينی در ايران) و يا با انتخابات (مثل مورد مرسی در مصر)؛ و در اين «روند» می کوشد تا از همهء ظواهر «دموکراسی» هم استفاده کند؛ از جمله اينکه خود را «جمهوری» بنامد، «رفراندوم» کند، و مصادر قدرت را ظاهراً «انتخابی و دوره مند» سازد. تا عاقبت هم سيد محمد خاتمی نامی پيدا شود که اصطلاح «دموکراسی دينی» و «جامعهء مدنی» را باب کند و جامعه را دچار توهم سازد و سپس مدتی بگذرد تا معلوم شود که منظور او همان «جامعة النبی» (يا حکومت لابد «دموکراتيک ِ» پيامبر در شهر مدينه) بوده است؛ و در پی آن هم اعلام کند که ما در ايران نه «دموکراسی غربی» می خواهيم و نه «سکولاريسم»!(5)

چرا؟ چون «دموکراسی غربی» در گوهر خود «سکولار» است و بنيادگرايان مذهبی و اسلاميست های وطنی همگی در صورتی با دموکراسی مشکلی ندارند که گوهر سکولار آن تبديل شود به مبتنی شدن قانون اساسی و ساختارهای حکومتی بر «شرع مقدس» و «توضيح المسائل بنيادگرايان».

در نتيجه، بنظر من، دوستان عليرضا نام من کلاً از اين غافلند که آنچه بوسيلهء خمينيسم و طالبانيسم و القاعده و اخوان المسلمين و فدائيان اسلام (و الیته دنبالچه های ديگر اسلامی ـ فکلی شان) مورد حمله قرار گرفته و برای از ميان برداشتن اش اين همه عمليات انتحاری و انفجار ساختمان ها و کوشش برای دستيابی به بمب اتم هم مورد استفاده قرار گرفته، تنها و تنها «سکولاريسم ِ نهفته در دموکراسی» است. اين دوستان توجه ندارند که دموکراسی، بدون تأکيد قاطع بر گوهر سکولار آن، حکم همان «شير بی يال و دل و اشکم» جناب مولوی را پيدا می کند که عليرضا ميبدی اينقدر دوست اش دارد.

بنظر من، عليرضاهای گرامی من بايد دست از «سَمبـَل کاری» بردارند و برای اينکه فلان آيت الله از سکولاريسم می ترسد، و فلان متعصب مذهبی نگران است که سکولاريسم بيايد و «نواميس محجه» اش را در معرض تماشای نامحرمان بگذارد، نخواهند که ما «گوهر سکولار ِ» دموکراسی را به بوتهء بی اعتنائی و فراموشی بسپاريم و اصرار بورزيم که «از کلمات ابهام آفرين و تفرقه افکن خودداری شود».

بنظر من، اين دوستان دچار اين غفلت شده اند که امروز شايد مبهم ترين واژه در زبان علوم سياسی همين «دموکراسی» مورد علاقهء آنها است که ابتدا کمونيست ها آن را «دموکراسی بورژوائی» خواندند و مال خودشان را «دموکراسی شورائی» نام نهادند و سپس «دموکراسی دينی» از راه رسيد و ملت ما را تبديل به خرگوش آزمايشگاه اين عقب افتاده ترين تفکر بشری کرد.

دوستان، شما بعنوان بلندگوداران جمع ما، بعنوان مفسران و آگاهی دهندگان سياسی روزمرهء ما، اگر براستی به «دموکراسی غربی» اعتقاد داريد نبايد اينگونه حاصل زحمات اپوزيسيون سکولار دموکرات کشورمان را بی مقدار کنيد. شما چرا، بجای توضيح اين واقعيات آشکار، مرتباً بر اين طبل می کوبيد که «مردم از اپوزيسيون خسته شده اند و حرف تازه می خواهند و مبارزان پيری که واژه های مبهم بکار می برند بايد بازنشسته شوند و ميدان را به جوانان بسپارند» (از سخنان شما دوستان در همان برنامه).

شايد شما خود را در آينه نگاه نمی کنيد و يادتان رفته که ما همه با هم پير شده ايم و، مثلاً، عليرضا ميبدی از من مسن تر و عليرضا نوری زاده کمتر از من سال ديده است. چگونه است که شما خود را از تلويزيون داری و برنامه سازی و تفسير خبر بازنشسته نمی کنيد اما انتظار داريد سکولار دموکرات هائی که سنگر حقوق بشر و انسان مداری را تا همين پيرسالگی حفظ کرده اند بازنشسته شوند و جا را به جوانانی بپردازند که اگر عرضه و حرف تازه داشتند و به ميدان می آمدند خود شما اولين کسانی بوديد که دست شان را می گرفتيد و بلند و بزرگ شان می کرديد؟ - چنانکه در مواردی چند چنين کرده ايد و نتيجه اش هم پيدايش انواع نظريه های ضد سکولاريسم شده است که با نام «هويت ايرانی» و «رعايت آداب ايرانی» مستقيماً سکولاريسم را هدف گرفته اند.

دوستان، لحظه ای داستان «فارنهايت 451» [درجه حرارتی که کاعذ در آن آتش می گيرد(6)] را به ياد آوريد و يا اگر نديده ايد ببينيد: در دوران پيش از اينترنت و ارتباطات ماهواره ای و ديجيتال، حکومتی در کشوری بقدرت رسيده است که با «کتاب» مخالف است و هر کجا کتابی بيابد آن را می سوزاند و هر کس را که کتابی در «پستوی خانه نهان کرده باشد» به زندان می افکند. اما گريختگان از چنگال اين «حکومت کتابسوز» در جنگلی گرد آمده اند و هر يک کتابی را به سينه می سپارند تا اگر وقت اش رسيد آن را به نسل پس از خود منتقل کنند.

اينگونه است که جنگل بزودی کتابخانهء جاندار می شود و آدم های جنگل نشين خود هر يک کتابی. و بياد آوريد که اين کتاب «ری برادبری» با بازگوئی داستان «ققنوس» پايان می گيرد؛ همان مرغ افسانه ای که در هنگام مرگ آتش می گيرد و، بقول نيما، «باد ِ شديد می ‌دمد و سوخته ‌ست مرغ / خاکستر ِ تن ‌اش را اندوخته ‌ست مرغ !/ پس، جوجه‌هاش، از دل ِ خاکسترش به در!»(7) دوستان من! ما آن جنگل نشينانيم که از انقلاب مشروطه بجا مانده ايم. در آن روزگار حکومت و مذهب را مشروط به فانون اساسی کرديم اما، در عمل، در تحقق آرزوهای خود چندان موفق نشديم؛ با اين همه صد سال به پای آرمان هايش ايستاديم تا اينکه «حکومت گردباد»، که جز خس و خاشاک با خود توشه ای ندارد، از راه رسيد و آنچه را رشته بوديم پنبه کرد. انقلاب سال 1357 همان «انقلاب مشروعه»ی شيخ فضل الله نوری بود که نام ديگرش جامعة النبی و دموکراسی دينی است؛ و آمد تا همهء دست آوردهای زخم خورده از استبدادی را که از انقلاب مشروطه باقی مانده بود از ميان بردارد و حکومت وحشت و جنون خود را با عنوان «دموکراسی دينی» بر ملت ما تحميل کند.

آنوقت، شما همهء اين واقعيت ها را فراموش کرده و می خواهيد ثابت کنيد که هيچ کشوری خود را «سکولار دموکرات» نمی خواند؟ و ايرادتان به آن است که واژهء «سکولار» آيت الله ها را می ترساند؟ خوب بترساند! هر آيت اللهی که در قدرت نشسته و «تعزيز» می کند و قتل عام اش روی هيتلر را سفيد کرده بايد از سکولاريسمی که در گوهر دموکراسی است بترسد. شما فکر نکنيد که با تخفيف ترس او به ملت خود خدمت کرده ايد.

از من، دوست ديرين شما، به شما نصيحت: اگر هنوز رمقی در شما بجا مانده، اگر هنوز ميکروفن و بلندگوئی داريد، اگر خودتان را از بازنشستگی معاف کرده ايد يا بازنشستگی ناپذير شده ايد، لااقل از باقی ماندهء عمر خود اين استفادهء نيکو را بکنيد که ملت تان ـ که، به گفتهء اکبر گنجی، ثابت شده از شما جلوترند ـ معنای واقعی «سکولاريسم» را بهتر و بيشتر دريابند و بدانند که رودخانهء دموکراسی فقط از اين بستر می گذرد تا به دريای آزادی برسد. باور کنيد که اين نکته را خود آيت الله ها بهتر از شما دريافته اند والا اينگونه، همچون جن در برابر بسم الله، از اين واژه / مفهوم نمی گريختند. باور کنيد که ملت شادمان و مرفه، و «ايران فردا»ی آزاد و آباد، بدون سکولار دموکراسی تحقق ناپذير است.

و باور کنيد که اگر اين نکتهء کوچک را چراغ راه خود نکنيد ضرر کارتان بيشتر از منفعت حضور رسانه ای شما خواهد بود.

از من، رفيق قديمی شما، گفتن بود!.

  http://iranefardalive.com/Archive/7966
2. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Interviews-1392.htm
3. http://isdmovement.com/2014/06/060414/060414.Reactions-to-Nooriala-on-Constitutional-Rev.htm
4. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2012/092812.EN-PU-Why-Secular-Democracy.htm
5. http://www.youtube.com/watch?v=1A-RA2tEnXA
6a. http://en.wikipedia.org/wiki/Fahrenheit_451

6b. http://www.youtube.com/watch?v=M9n98SXNGl8
7. http://nima-yooshij.blogspot.com/2006/05/blog-post_13.html

 

منبع:پژواک ایران


اسماعيل نوری‌علا

فهرست مطالب اسماعيل نوری‌علا در سایت پژواک ایران 

*آیا کاربرد «سکولار دموکراسی» به وسیلهء چپ‌ها اتفاقی است؟   [2024 Apr] 
*چو ایران نباشد؟! نگاهی به آنچه در جشن سالگشت تأسیس کومله گذشت، اسماعیل نوری علا  [2024 Feb] 
*پيکار عليه نظارت استصوابی!  [2016 Jan] 
*ده سال جمعه گردی، از سکولاريسم نو تا سکولار دموکراسی  [2015 Oct] 
*از «سلطنت همه کاره» تا «پادشاهی هيچ کاره»  [2015 Oct] 
*جمهوريت يا جمهوری؟  [2015 Sep] 
*پيامبران سيارهء جديد ميمون ها  [2015 Aug] 
*چند و چون استراتژی ِ انحلال  [2015 Aug] 
*حزبی اینجائی برای روزگار فردائی؟   [2015 Aug] 
*تأملی در روند موضع گيری های سياسی  [2015 Aug] 
*آلترناتيوسازی يعنی آماده شدن برای فردا  [2015 Jul] 
*دست آوردهای يک کنار هم نشستن  [2015 Jul] 
*جنبش سياسی و برنامه های اجرائی  [2015 Jun] 
*ربط غيرمستقيم «مديريت نامتمرکز» با «حل مسائل اقوام»  [2015 Jun] 
*اپوزيسيون و سياست کشورهای غربی  [2015 Jun] 
*کنگرهء سکولار دموکرات ها و غيبت نواندیشان دينی  [2015 Jun] 
*وعده گاهی برای انديشيدن به ايران آزاد و آباد  [2015 May] 
*حکومت اسلامی و جنازهء نويسندگان سکولار  [2015 May] 
* تفاوت های اسلاميسم در ترکيه و ايران  [2015 May] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا٬ دعوای اصلی بر سر چيست؟  [2015 May] 
*تفاهمی در غياب نمايندگان واقعی ملت ايران!  [2015 Apr] 
*نظريه های فقهی در خدمت منافع متغير دينکاران  [2015 Apr] 
*سکولاريسم و اژدهای هفت سر دينکاران  [2015 Mar] 
*گزارشی نوروزی به سکولار دموکرات های ايران   [2015 Mar] 
*سکولاريسم و سنجهء شکل گرفتگی نهاد مذهب   [2015 Mar] 
*اپوزيسيون ما با کدام دشمن مبارزه می کند؟  [2015 Mar] 
*موافق و ناموافق استقرار سکولاريسم در ايران  [2015 Feb] 
*شروط و موانع آلترناتيو سازی  [2015 Feb] 
*آلترناتيو های ديروز و امروز و فردا  [2015 Feb] 
*منافع ملی؛ ابهامات و خطرات  [2015 Feb] 
*معناهای کاربردی واژهء «سکولار»  [2015 Jan] 
*در اين سالگرد نقره ای  [2015 Jan] 
*«شارلی ابدو» و همپوشانی آزادی و اختيار  [2015 Jan] 
*نشانی های آينده ای آرزوئی  [2015 Jan] 
*سال نو، و فرصت صحبت  [2015 Jan] 
*آنچه حکومت اسلامی را بيمه کرده است  [2014 Dec] 
*نيروی سوم در کشاکش شرق و غرب  [2014 Dec] 
*کشوری گرفتار شرق و غرب  [2014 Dec] 
*تشابهات و تفاوت های متفکران و روشنفکران  [2014 Dec] 
*دربارهء حواشی يک بخشنامه  [2014 Nov] 
*رابطهء معکوس نارضايتی و مقاومت  [2014 Nov] 
*در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!   [2014 Nov] 
*نقش ابتدا در شکل دادن به انتها   [2014 Oct] 
*سفرنامهء نيويورک  [2014 Oct] 
*قرائت های سياسی و غيرسياسی از اسلام  [2014 Oct] 
*مدلی برای جلوگيری از بازتوليد استبداد  [2014 Oct] 
*دادخواهی يا گردنکشی؟  [2014 Sep] 
*يک انتخاب ساده اما مهم  [2014 Sep] 
*چو فردا شود فکر فردا کنيم!  [2014 Sep] 
*مجاهدين، احزاب کردی، و کنگرهء بوخوم!  [2014 Sep] 
*حکمت جداسازی «سيمين» از «شاملو»  [2014 Aug] 
* حاشيه های دلشکن يک کنگره  [2014 Aug] 
*آنچه در کنگرهء سکولار دموکرات های ايران گذشت  [2014 Aug] 
*تجزيه آفريننان خطرناک ترند  [2014 Jul] 
*تجزيه آفرينان و آيندهء ايران  [2014 Jul] 
*کشور نوين کردستان و زبان کهنهء سياسی ما  [2014 Jul] 
*در آزمون تيمور لنگ  [2014 Jun] 
*از فرهنگ انتقاد تا فرهنگ بوکو حراميان   [2014 Jun] 
*نامه ای برای دو عليرضا! اسم  [2014 Jun] 
*معنای گمشدهء مشروطيت  [2014 May] 
*بهاری پنهان در باغ جنبش سبز  [2014 May] 
*عمامه مداران پارسی می شوند!  [2014 May] 
*اعتدال يا روانپريشی گريز ناپذير؟  [2014 May] 
*مالکيت، فقر و گدائی ملی   [2014 May] 
*فعاليت ها چگونه سياسی می شوند؟  [2014 Apr] 
*انحلال طلبی؛ تنها چارهء رژيم های ايدئولوژيک   [2014 Apr] 
*مفهوم جعلی «ملت سازی»   [2014 Apr] 
*معناهای دوگانهء انتخاب   [2014 Apr] 
*دموکراسی، واژه ای با چند معنا  [2014 Mar] 
*نوروز: مژدهء پيروزی های ترديد ناپذير  [2014 Mar] 
*انقلاب و آلترناتیو  [2014 Mar] 
*سناريوهائی برای ايجاد رهبری  [2014 Mar] 
*در خوب و بد راديکاليسم  [2014 Feb] 
*استراتژی آلترناتیو سازی و دشمنان اش  [2014 Feb] 
*کيسه بوکسی برای نوخاستگان؛ چگونه در خارج کشور هم می شود ممنوع القلم شد  [2014 Feb] 
*از اوايل قرن هفدهم، و پس از پيدايش تصور مدرن از «کشور»، و اينکه کشورها دارای مرزهائی سياسی اند که بوسيلهء جامعهء بين المللی (در آن زمان اروپا)  [2014 Feb] 
*ويروس های دست ساخت رژيم  [2014 Jan] 
*محاصرهء خارج از داخل؟  [2014 Jan] 
*تغيير قبله، آميزه ای از دين و سياست!  [2014 Jan] 
*مدرنيته، سنت و مذهب؟  [2014 Jan] 
*گفتن به وقت خاموشی؟  [2013 Dec] 
*رابطهء سکولار دموکرات های داخل و خارج   [2013 Dec] 
*حقوق بشر؛ امری جهانی يا فراگير؟  [2013 Dec] 
*اپوزيسيون در اغما جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2013 Dec] 
*وقتی شيمی درمانی متوقف شود  [2013 Nov] 
*در چند و چون موضع گيری های سکولار دموکرات ها   [2013 Nov] 
*«طلب» هرگز «تقاضا» و «تمنا» نيست!  [2013 Nov] 
*واژه ای که از آن خون می چکد!  [2013 Nov] 
*مطالبه محوری: هم اکنون اما فقط در ايران  [2013 Oct] 
*سه يادداشت در تولد، نوزائی و ماندگاری  [2013 Oct] 
*سکوت شان سرشار از چيست؟  [2013 Oct] 
*فصل زودگذر مطالبات  [2013 Oct] 
*در چند و چون ارزيابی «فرصت» ها  [2013 Sep] 
*در جستجوی هم پيمان   [2013 Sep] 
*ايران، خط دفاعی روسيه؟  [2013 Sep] 
*در ميان بهائيان ايران  [2013 Sep] 
*روزی که «کليد» شوخی دردناک قفل سازان است  [2013 Aug] 
*آقای مهندس زعيم، با سکولار دموکراسی شوخی نکنيد!  [2013 Aug] 
*در جستجوی ده درويش  [2013 Aug] 
*چند ملاحظه دربارهء حواشی يک کنگره  [2013 Aug] 
*شرط فراموش شدهء اتحاد  [2013 Jul] 
*هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه  [2013 Jul] 
*مقولهء موازی سازی  [2013 Jul] 
*تحقق دموکراسی دينی، و دفع شر اصلاح طلبان  [2013 Jun] 
*سالگرد روز شوم 15 خرداد  [2013 Jun] 
*دوقرن آرزو  [2013 May] 
*انتخابات سلاطين   [2013 May] 
*سکولار دموکرات ها و انتخابات پيش رو  [2013 May] 
*پيرامون تحريم فعال و جوانگرائی   [2013 May] 
*سکولار دموکراسی؛ مأموريتی زمانمند   [2013 May] 
*در شناخت اصلاح طلبی های دوگانه   [2013 Apr] 
*چند و چون چهار سال به هدر رفته  [2013 Apr] 
*درسی از نوروز  [2013 Mar] 
*تجربه ای در کثرت مداری  [2013 Mar] 
*«سرمايهء ملی» يعنی چه؟  [2013 Mar] 
*نگاهی به مانيفست «اتحاد برای دموکراسی در ايران»  [2013 Feb] 
*وروديه های تغيير اجتماعی  [2013 Feb] 
*رضايت سنجی و قدرت سياسی  [2013 Feb] 
*نتايج «ناموسی کردن» امور  [2013 Feb] 
*نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما!  [2013 Jan] 
*چرا انتخابات آزاد با همه پرسی فرق دارد   [2013 Jan] 
*چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟  [2013 Jan] 
*واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما  [2013 Jan] 
*ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک   [2012 Dec] 
*نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی  [2012 Dec] 
*گوناگونی های ملی در تلهء زبانی آشفته  [2012 Dec] 
*انتخابات آزاد و مطالبه محوری  [2012 Dec] 
*نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟   [2012 Nov] 
*دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم  [2012 Nov] 
*پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد   [2012 Nov] 
*معظلات و معيارهای سنجش ائتلاف  [2012 Nov] 
*چه کسی از اين گلو سخن می گويد؟  [2012 Oct] 
*روايت نسل نابهنگامی  [2012 Oct] 
*چرا سکولار دموکراسی و نه تنها دموکراسی  [2012 Sep] 
*«شورای ملی» در ترازوی سنجش  [2012 Sep] 
*گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!   [2012 Sep] 
*نيروی دافعهء تبعيض  [2012 Sep] 
*معنا شناسی سياسی ملت جمعه گردی های اسماعيل نوری علا [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ مردم سالاری، بهانه ای برای تداوم حکومت اسلامی؟!  [2012 Aug] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا/ آلترناتيو و قدرت سياسی  [2012 Aug] 
*نگاهی به ماه مرگ و بی مرگی   [2012 Aug] 
*چشم انداز هزارتوی اپوزيسيون در خارج کشور  [2012 Aug] 
*ایران در انتظار رهبری کاریزماتیک یا انتخابی؟  [2012 Jul] 
*پاسخ به نامه ای از فاطمهء حقيقت جو  [2012 Jul] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2012 Jul] 
*سلطنت نرفته و جمهوری نيامده  [2012 Jun] 
*کوششی برای خروج از بن بست ائتلاف  [2012 May] 
*در آداب گفتگو با حريفان  [2012 Apr] 
*ترسی بدتر از مرگ  [2012 Apr] 
*جمعه گردی های اسماعيل نوری علا- در حاشيهء کنفرانس مهرداد مشايخی در واشنگتن  [2012 Apr] 
*جنگ نوين خدايان و نابهنگامی سیاست اوباما  [2012 Mar] 
*همايشی لازم، اما بر اساس برهان خلف!  [2012 Mar] 
*خاتمی، نماد برتر اصلاح طلبی  [2012 Mar] 
*فهرست دم افزون اشتراکات  [2012 Mar] 
*اتحاد عليه آلترناتيوسازی؟  [2012 Feb] 
*آسيب های چهارگانهء اتحاد  [2012 Feb] 
*اوباما هنوز با آنها است   [2012 Jan] 
*اسلاميست ها در آيندهء ايران   [2011 Nov] 
*بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی  [2011 Nov] 
*سخنی ديگر دربارهء کنگره ملی و آلترناتيوسازی  [2011 Sep] 
*از مدنيت اسلامی تا شهروندی ايرانی  [2010 Oct] 
*چرا آلترناتيو حکومت استبدادی هميشه در «خارج» ساخته می شود؟  [2010 Oct] 
*آلترناتيوسازان و اصلاح طلبان  [2010 Oct] 
*ناسيوناليسم واقعی فقط سکولار است  [2010 Sep] 
*دربارهء کميتهء تدارکاتی کنگرهء ملی ايرانيان  [2010 Sep] 
*سنگ بنای همه مفاهيم سياسی مدرن «مليت» است  [2010 Sep] 
*ملاحظاتی در باب روند آلترناتيوسازی  [2010 Aug] 
*راهی برای خروج از بن بست «آلترناتیو»   [2010 Aug] 
*لنگ‌کردن از خارج گود؟  [2010 Aug] 
*اپوزيسيون زير يک سقف؟  [2010 Aug] 
*ترازنامهء سکولار  [2010 Jul] 
*نيروی جانشين کجاست؟  [2010 Jul] 
*چهار شب سکولار در شمال کاليفرنيا  [2010 Jul] 
*18 تير 1378، آغازگاه جنبش سکولار ايران  [2010 Jul] 
*چرا نبايد جنبش سبز را واگذار کرد؟  [2010 Jul] 
*پای سخن حجت‌الاسلام کديور  [2010 Jun] 
*فهرستی از اعتقادات سکولارهای سبز  [2010 Jun] 
*هنوز هم در ستايش بايکوت؟*  [2010 Jun] 
*از خردادهای بی «بروتوس»  [2010 Jun] 
*مشکل سکولار شدگی اصلاح طلبان مذهبی  [2010 May] 
*در زمينهء اهانت و بی خبری  [2010 May] 
*ميرحسين موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟  [2010 May] 
*سکولاريسم در روياروئی با حکومت و حاکم  [2010 May] 
*مسلمان يا اسلاميست؟  [2010 Apr] 
*راهبندان سياسی برای نوانديشان مذهبی  [2010 Apr] 
*پرهيز از انحلال طلبی، چرا؟  [2010 Apr] 
*ارزيابی «انتخابات آزاد» همچون يک گفتمان  [2010 Apr] 
*راه حلی به نام سکولاريسم سياسی؟  [2010 Apr] 
*معرفی کتاب «درد اهل ذ مه»، نوشتهء يوسف شريفی  [2010 Mar] 
*اختراع همزيستی  [2010 Mar] 
*سال پسا اسلاميزم؟   [2010 Mar] 
*پل مفقودی بين خواست ها و شعارها  [2010 Mar] 
*جمهوری اسلامی سکولار را «خدا هم نافريد!»  [2010 Mar] 
*جهانگردی در شهر  [2010 Feb] 
*جوانهء سبز سکولاريسم در سرمای سپيد تورنتو  [2010 Feb] 
*گذشته اي که در حال گم شدن است   [2010 Feb] 
*تفکر دلبخواهی و مشکل تاکتيک ها  [2010 Feb] 
*اتحاد بد، اتحاد خوب  [2010 Jan] 
*آيا قطار به انتهای تونل نزديک می شود؟  [2010 Jan] 
*اصلاح طلبی مذهبی و منطق ماقبل تاريخ  [2010 Jan] 
*سقف خواست های اصلاح طلبان مذهبی کجاست؟  [2010 Jan] 
*مهر حلال و جان نا آزاد  [2010 Jan] 
*جنبش اجتماعی مدرن نمی تواند شکست بخورد  [2009 Dec] 
*شطرج‌باز مستأصل  [2009 Dec] 
*ترس، زادهء تنهائی ست  [2009 Dec] 
*زردها بی خود قرمز نشدند...  [2009 Dec] 
*چرا مذهب همان ايدئولوژی است؟  [2009 Nov] 
*چرا جامعهء ما «مدنی» نشده؟  [2009 Nov] 
*آقای کديور هم بهتر است در حد گليم خود بماند  [2009 Nov] 
*جنبش خودجوش سبز و حاکميت ايرانی  [2009 Nov] 
*از صراط مستقيم تا نوانديشی مذهبی  [2009 Oct] 
*اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!   [2009 Oct] 
*جنبش سبز و حکومت نظاميان اسلامی  [2009 Oct] 
*سکولار بودن؛ همچون پيش شرط مدرن بودن  [2009 Oct] 
*استقلال ايران يا بيمهء اتمی ولايت فقيه  [2009 Oct] 
*چقدر از الله باقی مانده است؟  [2009 Sep] 
*رابطهء سکولارها با مراجع تقليد  [2009 Sep] 
*هزينهء تغيير، اما کدام تغيير؟  [2009 Sep] 
*آيا محاکمهء سکولاريسم هم در راه است؟   [2009 Aug] 
*آيا سکولاريسم بمعنای جدائی دين از دولت است؟  [2009 Aug] 
*نگذاريم اسلاميست ها رنگمان کنند، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا  [2009 Aug] 
*ايران برای همهء ايرانيان؟  [2009 Aug] 
*حکومت کمی مذهبی، کمی سکولار؟!   [2009 Aug] 
*نسبت ميانه روی با قاطعيت  [2009 Jul] 
*از سکولاريسم صد درصدی تا سهراب و ندا  [2009 Jul] 
*سرگردان بين تاکتيک سبز و استراتژی خاکستری  [2009 Jul] 
*چرا موج سبز آقای موسوی کور رنگ است؟  [2009 Jul] 
*آيندهء اصلاح طلبان و نقش مهندس موسوی  [2009 Jun] 
*اردوگاه اپوزيسيون آلترناتيو ساز کجاست؟  [2009 Jun] 
*دولت سايه و آغاز دوران انحلال طلبی  [2009 May] 
*بايکوت نمايش اقتدار ملت است  [2009 May] 
*مصلحت نظام و بوسهء مرگ رهبر بر پيشانی کانديداها  [2009 May] 
*سعدی، ميان احمدی نژاد و اوباما؟  [2009 Apr] 
*دانش تجربی چگونه آسمانی شد؟  [2009 Apr] 
*نوروز، با اوين...  [2009 Mar] 
*رفتارشناسی اشغالگران  [2009 Mar] 
*ساکن خانه شيشه ای  [2009 Feb] 
*سال نو، سکولاريسم نو  [2009 Jan] 
*روزگار آلترناتيو  [2008 Dec] 
*يقين به آزادی عين آزادی است!  [2008 Nov] 
*فقه، سرطان مهلک جامعه امروز ما  [2008 Nov] 
*حکومت اسلامی و بند ناف نوانديشی امامی  [2008 Oct] 
*چرا نوانديشان مذهبی از سکولاريسم می گريزند؟  [2008 Sep] 
*مانیفست درماندگی؟  [2008 Sep] 
*در ستايش بتکده ها!  [2008 Sep] 
* بن بست نوانديشی مذهبی در حکومت اسلامی  [2008 Feb] 
*چگونگی   [2008 Feb] 
* آيا حکومت اسلامی ايران حکومتی ارتجاعی نيست؟  [2008 Feb] 
*گوهر سکولاريسم تقابل با تبعيض است/ دکتر نوری علا  [2008 Jan] 
*جای خالی احزاب غير ايدئولوژيک  [2007 Dec] 
*پیدایش و نقش دین‌کاران امامی در ایران  [2007 Dec] 
*«منطقهء خاکستری» در جغرافيای اپوزيسيون  [2007 Dec]